مهاجرت استادکاران فرش به کشورهای همسایه/
نصر: پنجرههای رنگی اندازه کفدست و بلکه کمتر شاهنشین، همیشه خدا نور داشت. عین سماور ورشوی گوشه پایینی اتاق که جاندار قل میزد، عین آب حوض پایین پلههای اتاق زاویه که مثل اشک چشم زلال بود، عین زندگی که تند و نفسدار پا میکوبید روی دستبافتههای هزار رج درباری و شاهعباسی. جان و نفس خانه بود آن هزار رنگ، با لچکهای ابریشمی و حتی پشم مرینوس. صبح به صبح و بلکه هفته به هفته که جارو میخورد، انگار از نو بزک کرده بود این همیشه عروس و نه انگار ۱۰ ساله است یا ۲۵ساله. خط و چین هیچ گوشهای از سیمایش نمیافتاد.