به بهانه سالگرد تولد ستارخان؛

ستارخانِ تاریخِ آذربایجان

1401/07/27 - 10:23 - کد خبر: 78103 نسخه چاپی

نصر: نواده ستارخان می گوید باید جهت شناساندن مرام و نیت مجاهدین مشروطه که از مال و جان خود گذشته و بر علیه ظلم وارد معرکه شده‌اند به وضعیت مزار شهدای مشروطه رسیدگی شود

به گزارش نصر، به منبع عصر آزادی، تاریخ را باید بزرگترین وفادار به قهرمانانش دانست زیرا از آغاز خلقت، اساطیر خود را برای همیشه در دل صفحاتش زنده نگاه می دارد؛ ستارخان یا همان سردار ملی هم یکی از همان شخصیت هایی است که تاریخ کهن آذربایجان هرگز او و ایثارگری هایش را به فراموشی نخواهد سپرد.
ستار قره داغی سومین پسر حاج حسن قره چه داغی در ۲۸ مهر ۱۲۴۵ شمسی در روستای سردارکندی از توابع شهرستان ورزقان در آذربایجان شرقی دیده به جهان گشود که در مقابل قشون عظیم محمدعلی شاه پس از به توپ بستن مجلس شورای ملی و تعطیلی آن که برای طرد و دستگیر کردن مشروطه خواهان تبریز به آذربایجان گسیل شده بود ایستادگی کرد و بنای مقاومت را پایه ریزی نموده و اجازه نداد شهر تبریز به دست طرفداران محمد علی شاه بیفتد.
اکنون نام ستارخان در بین نسل جوان و امروزی بسیار شناخته شده و با وجود تکنولوژی‌های مُدرن، روز به روز در حال گسترش است اما پرداختن به مبارزات و رشادت های ستارخان در سیستم آموزش و پرورش کشور آن طور که باید و شاید مورد توجه قرار نگرفته است تا نوجوانان و جوانان امروزی به جای ارنستو چِگوارا و امثال آن، شخصیت ستارخان را الگوی تلاش ها و اهداف خود قرار دهند.
 
ستارخان با چند سلاح در موزه مشروطه و یک خانه به یادگار مانده است
در مهر ماه ۱۲۸۶ شمسی انجمن ایالتی آذربایجان با توجه به رشادت‌های ستارخان و باقرخان به آنان لقب سردارملی و سالارملی را اعطا کرد.
در کتاب گلچین خاطرات ستارخان آمده است: ستارخان، سردار مقاومت آذربایجان و جنبش مشروطیت نوشته است که من هیچوقت گریه نمی کنم زیرا اگر اشک می ریختم، آذربایجان شکست می خورد و اگر آذربایجان شکست بخورد ایران زمین می خورَد… اما در مشروطه دو بار، آن هم در یک روز اشک ریختم.
در ادامه این نوشتار آمده است: حدود ۹ ماه بود که تحت فشار بودیم، بدون غذا، بدون لباس… از قرارگاه بیرون آمدم، چشمم به یک زن افتاد با یک بچه در بغل، دیدم که بچه از بغل مادرش آمد پایین و چهار دست و پا رفت به طرف بوته علف و آن را از ریشه درآورد و از شدت گرسنگی شروع به خوردن خاک ریشه ها کرد.
سپس از زبان ستارخان آمده است: با خودم گفتم الان مادر آن کودک به من ناسزا می دهد و میگوید لعنت به ستارخان که ما را به این روز انداخته… اما مادر کودک به طرفش رفت و بچه اش را بغل کرد و گفت عیبی ندارد فرزندم، خاک می خوریم اما خاک نمی دهیم… و اونجا بود که اشکم درآمد!
صمد سرداری‌نیا – مورخ و پژوهشگر تاریخ معاصر آذربایجان – نیز گفته است از آنجا که دولت استعماری روسیه از مبارزات ستارخان و باقرخان ضد نیروهای آنان خاطره خوبی نداشت سه روز پس از عاشورای دی‌ ماه ١٢٩٠ شمسی با گلوله‌های توپ، خانه دو سردار بزرگ مشروطه را با خاک یکسان کرد و امروزه از ستارخان در تبریز فقط چند سلاح، عکس در موزه مشروطه و یک خانه به یادگار مانده است.

ناگفته‌هایی از شرح سردار ملی از زبان نسل‌های آینده بیان خواهد شد
یکی از نوادگان ستارخان با اشاره به اینکه مسلماً ناگفته‌های زیادی در مورد سردار ملی وجود دارد که نسل‌های آینده آن را بیان خواهند کرد گفت: عمده اطلاعات در مورد جدم را از طریق مطالعه کسب کرده‌ام اما شنیده‌ها نیز در مورد ایشان کم نیست و همواره مشتاق اینگونه گفتگوها هستم.
سامی سردارملی ادامه داد: بیشتر شنیده‌ها در مورد خصایص، قهرمانی‌ها و افتخارات ستارخان و انتظاراتی که در عصر حاضر برای پاسداشت خدمات او و شناساندن و ترویج صفات مثبت ایشان مانند غیرت، شجاعت، مردانگی و قدر و منزلت دادن به زبان مادری است که این صحبت‌ها را از مردم عادی تا تحصیل کرده‌های آکادمیک در سراسر ایران و منطقه آذربایجان شنیده‌ام.
وی افزود: درست است ستارخان خود گفته‌ است “ما زحمت کشیدیم و خود را به کشتن دادیم ولی نتیجه را دیگران بردند”، با این حال باید دقت شود که مبارزات ستارخان علیه ظلم و استبداد بود، حال فرقی ندارد این ظلم توسط حاکم تورک واقع شود یا فارس، کُرد، مسلمان، کافر یا هر فرد دیگر و هیچ تفاوتی در ذات عمل وجود ندارد.
سردارملی با بیان اینکه قیام ستارخان در برابر خرافات، جهالت، ظلم و استبداد ولیعهد و مستشاران او در ایالت آذربایجان و ظلم و استبداد شاه و درباریان در سراسر کشور بود و برای برقراری عدالت وارد میدان شده بود تاکید کرد: به گفته ستارخان محال است که حق مغلوب ناحق شود.
نتیجه ستارخان با ذکر این نکته که باید جهت شناساندن مرام و نیت مجاهدین مشروطه که از مال و جان خود گذشته و بر علیه ظلم و ستم وارد معرکه شده‌اند به وضعیت مزارهای باقیمانده شهدای مشروطه رسیدگی شود تاکید کرد که هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق، ثبت است در جریده عالم دوام ما و سپس در مدح جدش ستارخان زمزمه کرد: چون بو خدمتلر بوتون اسلامه دیر ایرانه دیر/ آفرینیم همت والای ستارخانه دیر…

وقتی تفنگداران اميره قیز تبريز به مقاومت برخاستند کشور در سكوت بود
ستارخان تابناک ترین ستاره جنبش مشروطه و بزرگترین قهرمان ملی آذربایجان و ایران چنانکه باید و شاید شناخته نشده است و گرچه مطالب نسبتاً زیادی در کتابها و رسانه های مختلف درباره او به رشته تحریر کشیده شده است ولی شرح حال مستقل و در عین حال جامعی که بتواند، فراز و نشیب زندگی این اَبَرمرد را نشان دهد تاکنون نگارش نیافته است!
عظمت كار سردار ملي هنگامي درک مي‌شود كه بدانيم وقتي وي و تفنگداران محله اميره قیز تبريز به مقاومت عليه استبداد برخاستند تمام ايران در سكوت و ركود كامل بود و مشروطه خواهان يا از ايران رفته بودند يا در كُنجي گزيده بودند و عده‌ معدودی در تبريز همراه وي بودند.
مقاومت ستارخان، باقرخان و تفنگداران شجاع آنان در محلات اميره قیز و خيابان چنان جانانه، مخلصانه و مجاهدانه بود كه در سرما و گرما و در محاصره شديد شهر از سوي هزاران تَن لشكر مستبدان از تهران و منطقه و نداشتن سلاح و آذوقه، ماهها مقاومت و حمله كردند تا آرام آرام در گيلان، اصفهان و خراسان، آن هم به نام ستارخان حركت‌هاي مسلحانه شكل گرفت و استبداد محمدعلي شاهي عقب نشيني كرد و او سرانجام به روسيه پناهنده شد.
اما با این تفاسیر، سرگذشت و پايان كار ستارخان و مجاهدانش در پايتخت، غم افزا و جانگُداز است زیرا از راه رسيده‌ها و در خلوت خزيده‌ها و همدستان دول خارجي و استبداد داخلي و برخي آزاديخواهانِ به نوا رسيده، عرصه را بر مجاهدان تنگ كردند و بلاي جان مشروطه خواهان واقعي شدند؛ ستارخان‌ها را خار راه خود براي برخي اقدامات ناموجه مي‌ديدند و بدین ترتیب نتیجه می گیریم که نباید به مارهای خوش خط و خال زمانه خویش دل بست و همچون ستارخان تنها برای آبادی و آزادی آنایوردو یا همان زادگاه خود تلاش کرد.
انتهای پیام/
ستارخانِ تاریخِ آذربایجان منابع محلی

ثبت نظر

نمایش 0 نظر

پژوهشیار