ساعاتی با بانوی مستندساز تبریزی/

خالق اثر خدا و پیچ گوشتی سیدرضا

1401/10/03 - 14:13 - کد خبر: 84000 نسخه چاپی

نصر: زنان و دختران ایرانی قدر خودتان را بدانید، شعار زن زندگی آزادی شعار اصلا بدی نیست اما بدانید کجا و برای چه می‌خواهید چرا که این خود ما هستیم که باید این را متناسب با خود و شرایطمان معنی کنیم؛ اجنبی‌ها برای ما نسخه‌هایی آرمانی می‌پیچند.

به گزارش نصر، اسمش را خدایی و پیچ گوشتی سیدرضا گذاشتم؛ آخر هر بار که به دیدنش رفتم، یک پیچ گوشتی از جیبش در می آورد و با انگشت اشاره رو به آسمان کرده و میگفت: اگر من سیدرضا شده‌ام، اول به خواست خدا و دوم به خاطر این پیچ گوشتی است؛ حتی یادم است وقتی وزیر صنعت وقت از کارخانه‌اش بازدید می‌کرد، در جیب کت سیدرضا خبری از اکسسوری گل و پوشت نبود بلکه همان پیچ گوشتی اش بود که جلوه‌گری می‌کرد. اینها را اعظم وایانی، مستندساز تبریزی می‌گوید که اخیرا مستندش به بخش بین‌المللی جشنواره فیلم رشد راه یافته است.
همین که خبر راهیابی یک مستند از تبریز به بخش بین‌الملل را دیدم، بلافاصله از این طرف و آن طرف شماره کارگردان‌اش را پیدا کرده و قرار مصاحبه گذاشتم و در برفی‌ترین روز از روزهای پایانی پاییز میهمان موسسه شان میشوم.
موسسه در یکی از قدیمی‌ترین محلات تبریز است، از آن کوچه‌هایی که از سر تا پایش تاریخ فریاد می‌زند. مکان دفتر هم جزو خانه‌هایی قدیمی کوچه است که تق تق دَرکوبه‌اش خبر می‌دهد که آن طرف دَر، قرار است روح ات جدا شده و پرت شود به سال‌های یک هزار و دویست و اندی.
بوی زرد و نارنجی‌ترین برگ‌های پائیز کل حیاط این خانه دو طبقه را فرا گرفته است؛ گشتی در طبقه اول زده و دنبال یک لوکیشن خوب برای گفتگو هستم؛ آقای طاهرفر، همسر خانم وایانی که از کارگردان های معروف استان و کشورمان هستند، توصیه می‌کند تا سری هم به زیرزمین خانه بزنم و آن وقت تصمیم بگیرم که کجا، بهترین جا برای گفتگوست. انصافا حق هم داشت؛ زیرزمینی با طاق‌های نیم دایره‌ای و دیواره‌های متشکل از آجرهای قزاقی سنتی و حوض فواره‌ای آبی رنگ در وسط نشیمن خانه.
به خانم وایانی می‌گویم اینجا حس می‌کنم میرزا مخبر‌الدوله‌ای هستم که قرار است با یکی از زنان مبارز و موفق دوران مشروطه صحبت کنم.
کنار حوض و روی مبل‌های پاکوتاه نشسته و گفت و گوی خود را آغاز می‌کنیم. خانم وایانی چادر سیاه با راه‌های سرمه‌ای سر کرده است و حجاب قشنگی دارد.
 از همان ابتدا ریش و قیچی را دست خود خانم وایانی می‌دهم تا از سیر تا پیاز فعالیت‌های اجتماعی و مستندات ساخته شده‌اش گرفته تا زندگی شخصی اش برایمان بگوید.
چادرش را روی سر تنظیم کرده و شروع می‌کند:« بنده اعظم وایانی، کارگردان و مستندساز چندین آثار اجتماعی و فرهنگی هستم که اسم یکی از مستندهایم که به بخش بین‌الملل جشنواره رشد راه یافته است، خدا و پیچ گوشتی سیدرضا نام دارد. این یک مستند پرتره در مورد  کارآفرین برتر کشور مرحوم سیدرضا مقیمی اصل است. متاسفانه در مراحل تدوین این مستند بودیم که حاج آقا در اثر یک سانحه انفجار در کارخانه شان اتفاق افتاد، شهید راه کار و صنعت شدند.
ادامه می‌دهد: «شاید براتون سئوال پیش بیاد که چرا از بین این همه کارخانه‌دار و تولیدکننده به سراغ آقای مقیمی اصل رفتم؟ باید بگویم که آقای مقیمی شخصیتی داشت که هر کسی او را می‌شناخت شیفته‌اش می‌شد جوری که  حاج آقا تا آخرین نفس در کنار مردم و کارگرانش بود. اصلا یک شعار داشت که همیشه می‌گفت نباید مدام از وطن گلایه کنیم که وطن به من چه داد؟ بلکه باید  به این سئوال جواب بدهیم که من برای وطن چه کرده‌ام؟ آقای مقیمی سنشان بالا بود، با واکر راه می‌رفت ولی همیشه پای کار بودند؛ او فردی بود که فقط تنشنه خدمت بوده و دوست داشت خدمت کند در حالی که شرایط زندگی در خارج از کشور برایشان در سطح عالی فراهم بود ولی او هیچ وقت ایران خود را ترک نکرد و این یکی از دلایلی بود که باعث شد تا بنده به عنوان یک مستندساز که به دنبال ساخت یک مستند در مورد شعار سال بودم از بین همه این صنعتگران استان، آقای مقیمی را انتخاب کنم. »
خانم وایانی همزمان که داشت از حساسیت فصلی‌اش و کیپ شدن بینی‌اش هم گلایه می‌کرد، می‌گوید: «من یک زن هستم و قطعا مسائل زنان و اجتماعی همیشه دغدغه اصلی‌ام هستند؛ اما روزی در برنامه پایش یک بخش در مورد کارآفرینی پخش شد که یک آیتم کوتاهش در مورد آقای مقیمی بود و من هم شیفته صحبت‌های این فرد خوش صحبت شدم و بعد از پیگیری و آشنایی از نزدیک با سیدرضا،  علاقمند شدم تا با این کارخانه‌داری که همیشه با کارگران خود غذا می‌خورد و خصایص خاص خود را دارد و همیشه  وسط کارخانه در حال فعالیت است و پشت میز مدیریتی نمی‌شیند، بیشتر آشنا شوم.»
به اینجای حرف‌هایش که می‌رسد، مکثی کرده و می‌گوید: «خدا رحمتشان کند! وقتی موضوع ساخت مستند را با خود آقای مقیمی در میان گذاشتم و به همین منظور چندین جلسه به کارخانه‌اش رفتم متوجه شدم که او کودکی بسیار دراماتیکی هم داشته است؛ در هفت سالگی پدر و مادر خود را از دست داده بود و به اجبار باید پیش دایی‌اش زندگی می‌کرد، دایی‌اش نیز نه تنها هیچ علاقه‌ای به ادامه تحصیل سیدرضا نداشته بلکه اصلا رفتار خوبی هم با او نداشته است ولی عشق به درس و یادگیری در سیدرضا منجر می‌شود تا او همیشه ساعت ۵ صبح بیدار شده و مغازه  دایی را آب و جارو میکرد و در نهایت ساعت ۷ صبح به دایی تحویل می‌داد تا به مدرسه‌اش برسد و سر ساعت ۱۲ نیز باید در مغازه حاضر می‌شد وگرنه با چند دقیقه تاخیر از دایی اش کتک می‌خورد.»
او ادامه می‌دهد: «طبق گفته آقای مقیمی در ۱۵ سالگی به علت علاقه به مسائل فنی یک یخچال درست کرده بود و سپس او توانسته بود، بورسیه یکی از دانشگاه‌های برتر انگلستان را به دست بیاورد و چند سالی راهی انگلستان می‌شود از این رو کلیات سرگذشت آقای مقیمی منجر شد تا من مصمم به ساخت این مستند شوم. البته زندگی آقای مقیمی پتانسیل ساخت یک فیلم سینمایی را هم  دارد».
از زمان مستند “خدا و پیچ گوشتی سیدرضا” هم می‌پرسم:«راش‌هایی که برای مستند خدا و پیچ گوشتی سید رضا ضبط کردیم، بیش از ۱۰ ساعت است ولی این مستند با تمام تلاش مبنی بر اینکه جذابیت خود را از دست ندهد به صورت جمع و جورتر در ۲۰ دقیقه تولید شده است و اسمش را هم به خاطر اینکه همیشه یک پیچ گوشتی دست آقای مقیمی بود و اول خدا و دوم پیچ گوشتی‌اش را دلیل موفقیتش می‌دانست، گذاشتم.»
خانم وایانی به مستندهایی که تاکنون ساخته، اشاره می‌کند: «تاکنون بیش از ۱۰ مستند ساخته ام البته من بازنشسته صدا و سیما هستم و در طول خدمت بیشتر سرگرم کارهای اداری بودم ولی بعد از بازنشستگی دیگر دل را به دریا زده و به سمت علاقه خودم رفتم و ۴ یا ۵ مستند دیگر ساختم. ۲ مورد از مستندهایم برای معرفی زیبایی جزیره کیش و یک مورد برای محیط زیست جزیره هندورابی بود.»
او از ساخت اولین مستندش در سال ۷۶ در حوزه زنان عشایر هم تعریف میکند: «دغدغه من برای مستندسازی حوزه زنان است و علاقه زیادی به پرداخت به این حوزه دارم و حتی یک مستند به نام عزیز دشت ساختم که برای معرفی یک زن ایلات سوارکاری بود که چندین سال قهرمان سوارکاری زنان عشایر می‌شد، نام این خانم عزیزه بود و من به این موضوع پرداخت کرده و مستندی برای او ساختم. در مجموع من علاقه زیادی به پرداخت به این موضوعات دارم ولی گاها برخی از بانوان علاقه ای به این ندارند که قصه زندگی شان چه خوب و چه بد، گفته شود.»
کمی مکث کرده و ادامه می‌دهد: « مثلا در خود تبریز خانمی زندگی می‌کند که در دوران دفاع مقدس لشکر تک نفره بود و کمک‌های مردمی جمع می‌کرد و کمک‌های لازم پشت خط مقدم را فراهم می‌کرد ولی هر وقت که برای ساخت مستند زندگی‌شان با او صحبت می‌کنم، جواب رد می‌دهد و می‌گوید که من این کارها را برای رضای خدا انجام دادم و اگر جلوی دوربین بگویم، اجرش می‌رود».
به خانم وایانی میگویم شاید به عقیده برخی‌ها جامعه مردسالاری است و کارگردانی در این شرایط برای یک زن سخت باشد، می‌گوید: «الان نسبت به گذشته همه چیز تغییر کرده است و بانوان جایگاه اجتماعی خود را در جامعه پیدا کرده اند؛ یادم است آن اوایل که می‌خواستم مستندی کار کنم، به علت اینکه همسرم از کارگردان بنام استان هستند،من را زیر سایه او می‌دیدند و هر کاری که انجام می‌دادم فکر می‌کردند که آقای طاهرفر انجام می‌دهد ولی رفته رفته این نگرش تغییر کرد و همه دیدند که در بیشتر کارها اصلا آقای طاهرفر حضور ندارد.»
او ادامه می‌دهد: «بانوان در حوزه فیلم کوتاه بسیار قدر شده‌اند به طوریکه ما در موسسه خود دخترانی داریم که با اندیشه‌های نو پا به میدان گذاشته‌اند و کاری می‌کنند، کارستان».
از موسسه هنری‌اش هم می‌پرسم، می‌گوید: «موسسه فرهنگی هنری ما از سال ۹۷ فعالیت خود را شروع کرده و تمرکز اصلی روی فیلم‌سازی، کتاب و پژوهش است و شاید به عنوان موسسه کارآفرین نباشد ولی بستر لازم و نشان دادن راه برای آنهایی که علاقه به هنر دارند ولی نمی‌دانند که چه باید کنند را فراهم می‌کند. اینجا جوانان علاقه‌مند می‌آموزند و از امکانات و تجهیزات موسسه برای ارتقای خود و تبدیل ایده به یک اثر استفاده می‌کنند؛ در حقیقت موسسه ما یک شکل حمایتی دارد.»
همان طور که خودش تعریف می‌کند: «به واسطه ارتباط با برخی از سازمان‌های قدر فرهنگی و هنری، هنرآموزان را به آنها لینک می‌کنند به طوریکه در چندین مورد باعث شده‌اند تا یکی از دختران تبریزی با معرفی از طریق موسسه شان، بتواند  فیلم کوتاه خود را با حمایت مالی موسسه اوج تولید کند.»
به خانم وایانی می‌گویم، همه حرف‌هایتان قبول ولی برای به اینجا رسیدن و ساخت فیلم و مستند بند “پ” داشتید؟ تبسمی کرده و می‌گوید: « بله داشتم، بند “پ” ما خدا بود و من هم همیشه با توکل به خدا و تکیه به خودم توانستم پیشرفت کنم و به اینجا برسم. قبول دارم در همه جوامع یک سختی برای نه تنها خانم‌ها بلکه برای همه در راستای پیشرفت وجود دارد؛ اما من به جامعه مردانه اعتقاد ندارم زیرا معتقدم یک زن با تکیه به توان و استعداد خود می‌تواند همه کار انجام دهد. چراکه در حال حاضر جوامع  فمینیستی زیادی وجود دارد که حق زنان در آنجا پایمال می‌شود و صدایشان هم به جایی نمی‌رسد؛ اما در جامعه ایرانی ما از قدیم به یک شکل بوده است که زنان علاقه زیادی به کار در بیرون نداشتند و آرامش را در خانه پیدا می‌کردند و یک جورایی این انتخاب خود بانوان بوده است؛ اما کسی که بخواهد در هر جامعه‌ای و ایران موفق شود باید با سختی‌ها روبرو شود و بر آنها غلبه کند. اصلا باید سختی باشد که نتیجه کار به دل بنشیند».
 شما که چادری هستید، به عقیده عده‌ای حتما که نان تو چادر بوده که توانستید موفق شوید؟ قبول دارید؟ شانه ای انداخته و کمی به فکر فرو می‌رود: «امم! در این روزهای اخیر این تفکر بسیار زیاد شده است و همه به گونه‌ای فکر می‌کنند که  یک فرد مقید به ارزش های اسلامی، به خاطر پوششی که دارد می‌تواند به همه جا دست یابد و هیچ سنگی جلوی راهش نخواهد بود؛ مثلا چون چادری است، مستندش اول شده است، یا چون چادری است مجوز گرفته است و غیره. حتی اخیرا برای خودم هم پیش آمد، مدتی پیش که برای ارتقای درجه هنری خود در تلاش بودم یکی از دوستانم به من گفت که تو چرا خودت را به آب و آتش میزنی؟ تو که چادری هستی و مشکلی نداری در حالیکه پرونده منِ چادری سه بار برگشت خورده بود».
می‌پرسم چه شد که اصلا چادری شدید؟ پاسخ می‌دهد:« ما از اولش خانواده مذهبی بودیم ولی من چادری نبودم؛ سوم راهنمایی بودم و دقیقا روزی که پیکر مطهر پسر عمه شهیدم را آوردند من برای تشییع او و مراسم‌هایش، چادر سر کردم و آنجا عمه‌ام که مادر شهید هم می‌شد یک نگاهی به من کرد و گفت که اعظم تو با این چادر چقدر زیبایی، من تو را با این چادر دوست دارم؛ بیا و به خاطر پسر عمه شهیدت هم که شده دیگر این چادر را زمین نگذار! خُب به همین سادگی من چادری شده و تا الان چادری مانده‌ام».
کارگردانی با چادر سخت نیست؟ چادرش را کمی جلوتر آورده و می‌گوید:« اینکه بگویم با چادر کارهای اجتماعی راحت‌تر انجام می‌گیرد، حرف اشتباه و شعاری است زیرا چادر یک پوششی است که نمی‌توان با آن فعالیت‌های  خیلی راحتی داشت مثلا برای من کارگردان که در برخی لوکیشن ها  برای میزانسن بازیگر باید به این طرف آن طرف بروم و مدام باید از این طرف به آن طرف بدوم، حرکت با چادر دست و پاگیرتر است ولی همان طور که گفتم من اعتقاد قلبی به چادر دارم و عاشق این سختی هستم».
می‌گویم برخی‌ها گمان می‌کنند که یک خانم فعال در جامعه نمی‌تواند مادر و همسر خوبی باشد و حتما نقص‌هایی زیادی در زندگی شخصی‌اش خواهد داشت، می‌گوید: «من حدود ۲۳ سال است که ازدواج کردم و یک پسر ۱۵ ساله دارم. برنامه درست می‌تواند عامل موفقیت یک زن باشد و او را از دیگر بخش‌های زندگی‌اش از جمله ازدواج یا مادری یا تفریحات و غیره نگذارد».
پس یعنی از نظر آقای طاهرفر شما همسر خوبی و از نظر پسرتان مادر نمونه‌ای هستید؟ لبخندی زده و می‌گوید: « نه حتما که آقایان همیشه از خانم های خود نارضایت‌هایی دارند ولی با توجه به اینکه بنده تقریبا با همسرم هم رشته هستم؛ و او الحمدالله همیشه برای پیشرفت من تلاش کرده است و سنگ جلوی راه من نیانداخته است. اما من هم هیچ وقت اجازه ندادم تا فعالیت‌های اجتماعی من تاثیری روی وظیفه مادری یا همسری من بگذارد. وقتی پسرم به دنیا آمد من دو سال مرخصی بدون حقوق گرفتم و تمام فکر و ذهنم بچه بود و از این دو سال لذت بردم و بعد از آن نیز همیشه اولویت اصلی‌ام همسر و فرزندم است و مثل بقیه خانواده‌ها پیش آمده که خونه‌مون نامرتب باشد و یا هر روز غذایی در آشپزخانه نپزم ولی همیشه سعی می‌کنم وقتی همه در خانه هستیم خودم آشپزی کنم و تنوع خانه‌داری انجام دهم».
او ادامه می‌دهد: « یک خانم می‌تواند با برنامه‌ریزی و اتکا به توان خود هم مادر و هم همسر خوبی باشد و هم یک فعال در جامعه و اثربخش. به خدا هیچ کدام اینها سخت نیست و مهم این است که سختی را چه چیزی تعریف کنیم. اصلا یک مثال ساده بزنم، سختی و درد بارداری برای یک زن از همه دردهای دنیا بیشتر است ولی باور می‌کنید که این سختی برای یک مادر که چشم انتظار فرزندش است، از همه چیز شیرین‌تر است؟ همه ما انسان هستیم و سختی کشیدن و کم آوردن را تجربه کردیم ولی باید با سختی‌ها روبه‌رو شد که موفقیت را چشید».
 به خانم وایانی می‌گویم اگر به عقب برگردید همین مسیر را می‌آیید؟ می‌گوید: «اگر به عقب برگردم دوباره همین مسیر را ادامه می‌دهم، فقط بیشتر روی نویسندگی تمرکز می‌کنم؛ من از اینکه فعال در جامعه بودم، از اینکه ازدواج کردم و مادر شده‌ام لذت می‌برم و باز هم به عقب برگردم دوباره مادر می‌شوم».
اعظم وایانی ۱۰ سال آینده را کجا و چطور می‌بینید؟ احتمال داره مهاجرت کرده باشه؟ با یک نه بلند می‌گوید: «من به هیچ وقت به مهاجرت از ایران فکر نمی‌کنم با اینکه عاشق مسافرت هستم و حتی یکی از شروط ازدواج این بود که همسرم پایه مسافرت باشد ولی هجرت از کشور هرگز چراکه هر نقطه از ایران عزیر برای من عین خاک تبریز مقدس و محترم است و با هیچ جای دنیا عوض نمی‌کنم ولی برای چشم انداز کاری‌ام دوست دارم که پیشرفت کنم و برای آن دنیا توشه واقعی ذخیره کنم».
از مستند جدیدش هم می‌پرسم، می‌گوید: «طرحی برای ساخت مستند فعالان قرآنی را تدوین کرده و در حال تالیف کتابی در این خصوص هستم».
می‌گویم خانم وایانی برخی‌ها معتقد یا وانمود می‌کنند که حتی با تلاش زیاد نمی‌توانیم موفق باشیم و شاید یکی از دلایل این است که یک زن هستیم و اگر مرد بودیم قطعا نتیجه بهتری از تلاشمان می‌گرفتیم؟ پاسخ می‌دهد: « هرگز این فکر را نکنید! زیرا جنسیت ربطی به موفقیت ندارد، بلکه اول از همه این خداست که به همه بندگان خود لطف می‌کند ولی اینکه بگوییم کار می‌کنیم و به موفقیت نمی‌رسیم اشتباه است و هر کسی که این حرف را بزند باید به هدف گذاری خودش نگاهی بیاندازد چراکه شاید این هدف‌گذاری‌هایش بوده که اشتباه  است و او را در مسیر اشتباه قرار می‌دهد. همه انسان ها باید یک هدف غایی نسبت به استعداد خود تعیین کنند زیرا گاها هدف گذاری هایمان هیچ سنخیتی با توان و شرایط ما ندارد برای مثال وقتی من دیسک کمر دارم چطور میتوانم به سمت رشته ورزشی وزنه برداری بروم؟ آیا کمرم خرد نمی‌شود؟ اصلا جسمم اجازه می‌دهد که ادامه دهم؟».
از خانم وایانی می‌خواهم تا یک درد و دل با زنان سرزمین‌مان کند، می‌گوید خیلی حرف‌هاست که می‌توان گفت، اما می‌خواهم بگویم:« زنان و دختران ایرانی قدر خودتان را بدانید، شعار زن زندگی آزادی شعار اصلا بدی نیست اما بدانید کجا و برای چه می‌خواهید چرا که این خود ما هستیم که باید این را متناسب با خود و شرایطمان معنی کنیم؛ اجنبی‌ها برای ما نسخه‌هایی آرمانی می‌پیچند.
این گفتگوی من هم عصاره یک فعالیت یک خانم به نام اعظم وایانی بود و اصلا نمی‌توان به همه تعمیم داد، اما همه ما یک نقطه مشترک داریم و آن این است که زنان ایران جزو خوشبخت ترین زنان عالم هستند و اگر می‌خواهید به این باور برسید کمی پژوهش کنید و با دید انتقادی‌تر به پیرامون خود نگاه کنیم، درست است که ما مشکلات زیادی داریم ولی وقتی به زنانی نگاه می‌کنیم که یک تنه در حال مبارزه با سختی‌ها هستند و باز با امید جلو می‌روند فقط می‌توان ایستاده تشویق کرد.
قدر خود و ایرانمان را بدانیم و سعی کنیم دست در دست هم با نگاه رو به جلو مشکلاتمان را با نگاه و ارزش‌های خودمان حل کنیم، نه با نسخه های بیگانه.
به زندگی‌تان رنگ دهید و اجازه ندهید تا برفک سیاه و سفید را آن طرف آبی ها به مغزمان بیاورند».
انتهای پیام/
خالق اثر خدا و پیچ گوشتی سیدرضا منابع محلی

ثبت نظر

نمایش 0 نظر

پژوهشیار