گزارش/
گذار از کارآفرینی ملی
نصر: مسیر کارآَفرینی در ایران از زمان حاج محمد امینالضرب در دوران قاجار تا به امروز فراز و فرودهای زیادی را طی کرده است. از آن زمان تا دوران حاضر مفهوم کارآفرینی و کارآفرین ملی محل مناقشه بسیار بوده است.
به گزارش نصر، به نقل از روزنامه هممیهن، برخی آن را ستایش کردهاند و از جای خالی آن در شرایط امروز اقتصاد اظهار تاسف کردند و برخی دیگر از ابتدا مخالف ملیسازی یا دولتیسازی صنایع و برندها بودهاند و آثار زیانبار آن را برشمردند. اینکه به چه کسی میتوان عنوان کارآفرین ملی را اطلاق کرد و اینکه آیا اساسا ما در جامعه امروز ایران کارآفرینی ملی داریم یا خیر محل پرسش است. اما آنچه عمدتا سبب این اختلاف شده این است که چه در دوران پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب نقش دولت در رشد و توسعه کسبوکارهای بزرگ غیرقابل انکار بوده است و از این رو نمیتوان کارآفرینان بزرگ و اصطلاحا ملی را بدون نقش دولت مورد ارزیابی و قضاوت قرار داد.
از این زاویه میتوان دو برداشت متفاوت از کارآفرین ملی داشت. در برداشت اول کارآفرینان ملی کسانی هستند که با استفاده و تکیه بر ظرفیتها و تواناییهای خودشان موفق به بنیان نهادن کسبوکار و بنگاهی شدهاند و به مرور زمان آن را توسعه دادهاند و از دل آن برندی ملی را ایجاد کردهاند که تبدیل به بخشی از هویت مصرفی مردم در یک دوره زمانی شده است. اما در برداشت دوم کارآفرینان ملی کسانی هستند که به کمک دولت یا نهادهای حاکمیتی چه پیش و چه پس از انقلاب توانستهاند به جایگاهی در عرصه تولید و صنعت دست پیدا کنند.
البته گروه اول هم با وجود استقلال نسبی که در روند کسبوکار خود داشتند بیارتباط و بینیاز از تعامل با دولت و سیستم نبودهاند و بهعبارتی بدون لابی با نهادهای قدرت امکان رشد کیفی و کمی برند خود را نداشتهاند. نمونه آن در دوران دهه 40 و 50 بود که با اجرای سیاستهای توسعه صنعتی توسط دولت وقت در زمان وزارت علینقی عالیخانی و مدیریت کسانی مثل رضا نیازمند در ایران اتفاق افتاد. صنایع بزرگی مثل تراکتورسازی تبریز، ماشینسازی اراک، آلومینیومسازی اراک، مس سرچشمه و سازمانهای بزرگ مختلف صنعتی که نقش دولت در ایجاد آنها پررنگ بود، همگی در آن دوران پایهگذاری شدند.
از طرف دیگر در آن دو دهه چهرههایی در عرصه کارآفرینی ایران ظاهر شدند که برخی قائل به ملی بودنشان هستند. کسانی که به تدریج از تجارت و واردات فاصله گرفتند و وارد کار صنعتی و تولیدی شدند و توانستند به تدریج با استقلال نسبی در تولید اقدام به ایجاد یک برند داخلی کنند. محمدرحیم متقیایروانی، علی خسروشاهی، محمدتقی برخوردار، محسن آزمایش، برادران خیامی، خانواده لاجوردی و کسانی از این دست را احتمالا در پیش از انقلاب میتوان جزو این گروه تقسیمبندی کرد. پس از انقلاب هم البته این دست کارآفرینان از دهه 70 به بعد توانستهاند راه خود را ادامه دهند و صنایعی را بنیانگذاری و تحت عنوان کارآفرینی ملی فعالیت کنند.
اما با این وجود سیر تحول و تطور مفهوم کارآفرینی ملی باعث شده است که در شرایط امروز برداشت از مفهوم کارآفرین ملی با آنچه در گذشته در کشور وجود داشته متفاوت شود. احتمالا بسیاری از افراد وقتی صحبت از ملیسازی یا داخلیسازی یک صنعت به میان میآید، امروز به یاد صنایعی میافتند که با برخی امتیازات و انحصارات اقتصادی توانستهاند دیگر رقبا را از عرصه رقابت خارج کنند و بهتنهایی در شرایط نابرابر یکهتاز میدان شوند. میتوان صنایعی مثل خودروسازی، لوازم خانگی یا برخی دیگر از صنایع را در زمره این دست از برندهای ملی قلمداد کرد که ماهیتشان در سالهای اخیر با نوعی انحصارطلبی همراه شده است.
از این رو هر چه از گذشته به امروز نزدیک شدیم، معنایی که از مفهوم کارآفرینی ملی به ذهن اذهان عمومی متبادر شده بیشتر بار و جنبه منفی و نامطلوبی پیدا کرده است. این بار معنایی امروز حتی در میان برخی استارتآپها و فعالیتهای دانشبنیان هم به دلیل برخورداری از برخی امتیازات و رانتها قابل مشاهده است. از این منظر شاید نتوان یک معنای واحد و مورد اجماع را در مورد کارآفرینی و کارآفرین ملی بیان کرد، چراکه شرایط خاص اقتصادی سیاسی کشور در طول بیش از پنج دهه گذشته معناهای متفاوتی را برای این مفهوم در گذر زمان ساخته است.
ضمن آنکه اگر حتی امروز برای کارآفرین ملی بار معنایی مثبتی هم قائل شویم، یعنی این دست کارآفرینان را کسانی بدانیم که افرادی وطنپرست و ملی هستند ولی دیگر در زیست جهانیشده امروز معنای گذشته خود را تا حدی از دست دادهاند، چراکه کسبوکارها امروز در دنیا تا حد زیادی با هم عجین شده و پیوندی غیرقابل انکار را با یکدیگر برقرار کردهاند که بهطور مداوم زیاد به بازتعریف و تغییر دارند. از این رو نمیتوان یک هویت ثابت و غیرقابل تغییر برای کسبوکارهای نوین در نظر گرفت. از این رو این دست کسبوکارها تا حدود زیادی از شمایل ملی خارج شدهاند و بانیان و مدیران آنها به نوعی کارآفرینان بومی-جهانی به حساب میآیند.
پدرام سلطانی نایبرئیس پیشین اتاق بازرگانی ایران در گفتوگو با «هممیهن»: افول سرمایه اجتماعی کارآفرینی ملی را تضعیف میکند
مفهوم کارآفرینی ملی از مفاهیمی است که در ایران امروز محل اختلاف و مناقشه است. اینکه در شرایط فعلی اقتصاد ایران، ما کارآفرین ملی داریم؟ پدرام سلطانی، فعال اقتصادی و نایبرئیس پیشین اتاق بازرگانی ایران در گفتوگو با «هممیهن» میگوید: «مفهوم ملی بودن کارآفرینی نزد مردم تا حد زیادی به سرمایه اجتماعی دولتها در تاریخ ایران برمیگردد. هرچقدر که این سرمایه اجتماعی پایین باشد، تعارض منافع برندها با مردم بیشتر میشود و اطلاق کلمه ملی به کارآفرین عملا ضعیفتر میشود یا معنای آن از سر طیف مثبت به تدریج به سر طیف منفی در اذهان عمومی سوق پیدا میکند.»
در تاریخ کارآفرینی ایران از برخی چهرهها از گذشته تا به امروز به عنوان کارآفرین ملی نام میبرند. از نگاه شما کارآفرینی ملی چه مختصاتی دارد؟
واژه ملی در فرهنگ ما در عمل دو کاربرد دارد. یکی همردیف واژه دولتی است که کاربرد رایجتر آن است. بهطور مثال گفته میشود ملی شدن صنعت نفت یا اراضی ملی یا شرکت ملی فولاد، همه اینها در ید اختیار دولت است و معنای تعلق به ملت پیدا نمیکند و متعلق به دولت است. حال میشود گفت دولت نماینده ملت است که اینجا البته مجال این بحث نیست. اما در کل باید واژه ملی را مترادف واژه دولتی در نظر بگیریم. در کاربرد دوم مراد از واژه ملی باز هم به دولت برمیگردد و اینجا منظور برگزیده شدن توسط دولت است.
مثلا میگوییم صادرکننده ملی یا خودروی ملی یا نشان ملی لیاقت که یعنی مواردی، اشخاصی یا کالاهایی که دولت آنها را مجاز دانسته که صفت ملی به آنها اعطا شود. در تاریخ ما و بهویژه در بیش از چهل سال اخیر هر چقدر شکاف بین دولت و ملت بیشتر شده و سرمایه اجتماعی سیستم کمتر شده است، این بخش دوم، یعنی اعطای لقب ملی توسط دولت به اشخاص، به کالاها و موضوعات مختلف بیاعتبارتر شده است.
هر چقدر سرمایه اجتماعی دولت بالاتر باشد و اصولا سیستم وجاهت بیشتری نزد مردم داشته باشد، واژه ملی همراهی بیشتری با غرور ملی پیدا میکند و مورد تایید و پسند مردم خواهد بود. در این مورد میتوان به تیمهای ملی ورزشی توجه کنیم. در زمانی که سرمایه اجتماعی بالایی وجود دارد، تیم ملی برای مردم ارزش و جایگاه بالاتری دارد تا الان که حتی مناقشه بین مردم وجود دارد که آیا تیم ملی ما باید به جام جهانی برود یا نرود یا اینکه باید تشویقاش کنیم یا تشویقاش نکنیم.
به همین دلیل این موضوع به برندهای ملی که محل بحث است، تسری پیدا میکند. هر چقدر که این سرمایه اجتماعی پایین باشد، تعارض منافع برندها با مردم بیشتر میشود و اطلاق کلمه ملی به کارآفرین عملا ضعیفتر میشود یا معنای آن از سر طیف مثبت به تدریج به سر طیف منفی در اذهان عمومی سوق پیدا میکند.
در دهه 40 و 50 چهرههایی در عرصه صنعتگری و کارآفرینی ایران وجود داشتند که به برخی از آنها عنوان ملی را اطلاق میکنند. شما این دست از کارآفرینان را ملی میدانید؟
بله. کارآفرین ملی کارآفرینان بزرگ و شناختهشده و تراز اولی هستند که پیش از انقلاب داشتیم. از دوران قاجار مثل امینالضرب و ملک تجار بوشهری و امثال آنها که در تاریخ اقتصاد ما جایگاه ویژهای دارند تا در دهه 40 و 50 شمسی که به واسطه سیاستهای توسعه اقتصادی آن زمان بنگاههای بزرگ شکل گرفتند و برندسازی کردند و نهایتا با تبلیغاتی که داشتند توانستند این برندها را در سراسر کشور گسترش دهند. بعضا به اینها برند ملی اطلاق میشود که با توجه به توضیحاتی که دادم خیلی با این عنوان موافق نیستم، مگر اینکه در جایی حکومت وقت یا سیستم فعلی نشان اعتباری یا برندی داده باشد که این برند ملی است. بنابراین ترجیح میدهم عنوان اسم این افراد را کارآفرینان بزرگ بگذارم.
آیا جنس و ماهیت کارآفرینان و کارآفرینی در پیش و پس از انقلاب با هم متفاوت بوده است؟
ما هم پیش از انقلاب و هم پس از انقلاب دو نوع یا دو گروه کارآفرین بزرگ داشتیم. یکی کارآفرینانی که اول با تکیه بر پشتکار، خلاقیت و جسارتشان کسبوکارشان را توسعه دادند، بزرگ شدند و بعد برای اینکه این کسبوکار بزرگ را در کشور که اصولا در همه ادوار فعالیت اقتصادی بزرگ مورد طمع حکومتها و بهعبارتی آسیبپذیر از سوی ذینفعان وابسته به حکومت بودند، برای اینکه بتوانند کسبوکارشان را حفظ کنند بعد از بزرگ شدن مجبور شدند یا صلاح دیدند که برخی لابیهای قدرت را در دولت، سهامدار خودشان کنند یا به آنها امتیازاتی بدهند یا در برابر خواستههای حکومت یا افراد ذینفوذ تکمینهایی بکنند. پس یک جنس کارآفرین بزرگی است که به ظرفیت خودش بزرگ شده اما بعد به دلایلی که گفتم برای اینکه مورد تهدید قرار نگیرد، خودش را به حاکمیت نزدیک کرده است. دسته دوم اما کسانی هستند که برای بزرگ شدن از ابتدا وارد یارکشیهای جناحهای قدرت حکومت شدند.
مثلا در پیش از انقلاب با شاهزادهای شریک شدند یا خودشان را به کانالهای قدرت یا رجال سیاسی نزدیک کردند و از این طریق توانستند وامهای خوب و کلانی بگیرند یا امتیازات و انحصاراتی بهدست بیاورند و مسیر رشدشان برای اینکه بنگاه بزرگی داشته باشند، عملا با زد و بند و با فساد و با تکیه بر نهاد قدرت تسریع شده و از همان ابتدا همپالگی اصحاب قدرت بودند. ما هم پیش از انقلاب این دو جنس کارآفرین را داشتیم. اما اتفاقی که پس از انقلاب افتاده این بوده که نوع دوم کارآفرینی یعنی کارآفرینانی که از ابتدا با زد و بند با لابی قدرت و نهادهای سیستمی بنگاههای اقتصادی بخش خصولتی و شبهدولتی، آقازادهها کار را شروع کردند. این افراد یا خودشان از این دسته بودند یا با حمایت اینها توانستند ارزهای ارزان بگیرند، وامهای کلان و زمینهای مرغوب و امتیازهای انحصاری دریافت کنند و کسبوکار بزرگی را رقم بزنند.
این گروه دوم پس از انقلاب بهشدت رشد کردند. اندازه گروه اول کارآفرینانی که با ظرفیت خودشان بزرگ شدند در پیش از انقلاب خیلی بزرگتر از کارآفرینان اول در پس از انقلاب بود. کارآفرینانی که از نوع دوم بودند در پس از انقلاب تعدادشان بهشدت افزایش پیدا کرده است و هر دهه جلو آمدیم این افزایش به صورت نمایی رشد کرده است. یعنی در دهه 90 کارآفرینان بزرگی را که در کسبوکارهای متعارف رشد کردند، اگر نگاه کنیم میبینیم اکثریتشان از این جنس بودند. البته در دهه 80 و دهه 70 این جنس کارآفرینی کمتر بوده است ولی در دهه 60 شاید یک مقدار بیشتر بوده، چون بنگاههای بزرگ مصادره شد و یک خلأیی به وجود آمد که این خلاء را نزدیکان به انقلاب و نهاد قدرت در آن زمان از آن سوءاستفاده کردند و مثلا تبدیل به کارآفرینان بزرگ شدند.
به همین جهت این دسته دوم کارآفرینان که تعدادشان زیاد شده، مسیر حمایتشان از کسبوکار و افزایش درآمدشان این است که از مسیر امتیازات و انحصارات دولتی باشد. اینگونه است که میبینیم برندهای بزرگ و شناختهشده ما در زمانی که مواد اولیهشان با ارز دولتی وارد میکردند صادرات خوبی هم به تناسب آن داشتند، اما زمانی که تخصیص ارز ترجیحیشان قطع شد آنها صادراتشان به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و نهتنها صادرات بلکه بسیاری از آنها سمت دولت رفتند و واردات کالاهای مشابهشان را ممنوع کردند.
مثل لوازم خانگی و خودرو و برخی از مواد غذایی. علت بقای این بنگاهها در داخل این است که رقیبی ندارند و قیمت خودشان را به مصرفکننده تحمیل میکنند و بزرگ شدنشان به قیمت کوچک شدن سفرههای مردم است و به همین جهت در سه چهار سال گذشته یک تعارض منافع آشکار بین برندها و رفاه مردم بهوجود آمده است و یک بیاعتمادی و سوءظن از سوی مردم به این برندهای شناختهشده وجود دارد و حاصلاش این است که مثل دو ماه اخیر هر وقت در کشور التهاب و ناآرامی به وجود میآید، یکی از اتفاقاتی که میافتد این است که مردم تعدادی از این برندها را تحریم میکنند یا آنها را به عبارتی وابسته به پایگاه سیستم میشمارند.
در کشورهای با سیاست تمامیتخواه یا کشورهایی که اصولا سیستمشان توتالیتر است، عموم جامعه کارآفرینی بزرگ و بنگاههای بزرگ را با سیستم همذاتانگاری میکنند. یعنی کارآفرینان بزرگ را از جنس دولت و وابسته به آن میانگارند و برای همین هر چقدر که نسبت به سیستم سوءظن پیدا کنند، نسبت به کارآفرینان بزرگ هم این سوءظن به وجود میآید و در اینجا تروخشک با هم میسوزند. ما در اینجا کارآفرینانی هم داریم با توان خودشان بنگاهی را یا صنعتی را بنیان گذاشتهاند و بزرگ کردهاند و آن را در مقیاسهای سطح کشوری و منطقهای و حتی جهانی بردند ولی در چنین شرایطی آنها هم به پای کارآفرینان گروه دوم کارنامهشان نوشته میشود و افکار عمومی هر دو را به یک چوب میراند.
این الگو در مورد استارتآپها هم وجود دارد یا کارآفرینی در آنها را باید جداگانه تحلیل کرد؟
استارتآپها که از کسبوکارهای متعارف مجزا هستند، در انقلاب فناوری نسل چهارم موج این انقلاب فناوری مثل انقلابهای صنعتی دیگر با تاخیر به ما رسید، ولی وقتی این موج به ما رسید جوانهایی که آشناتر به فناوری، اینترنت و هوش مصنوعی بودند با گرتهبرداری از تغییر مدل کسبوکار و حوزههای خدماتی مختلف در ایران مشابهسازی کردند و بنگاههایی را تشکیل دادند و اینها کارآفرینانی هستند که ایدههایی را از آن سوی آبها گرفتند و آمدند در ایجاد آن ایده را پیاده و بومیسازی کردند و به جهت اینکه این مدل کسبوکار از بهرهوری بالاتری برخورداربود، شفافیت بیشتری داشت و برای همین به سرعت مورد استقبال قرار گرفت.
البته فضای مثبت بعد از برجام هم موثر بود که باعث شدت رشد سرمایههایی شد که از داخل و خارج به این بخش جذب شد، اما استارتآپها به همان دلیلی که گفتم یعنی مثل کارآفرینان نوع اول برای بزرگ ماندن و مدیریت تهدیدات، مجبور شدند به قوانین سیستم تمکین کنند. مثلا اینکه دادههایشان را در اختیار قرار بدهند یا هیئت مدیرهشان را به خواست آنها تغییر دهند و براساس خواست آنها حرفهایی را نزنند یا براساس خوشایند آنها یک حرفهایی را بزنند و این شد که امروز میبینیم استارتآپها تا حد زیادی توسط افکارعمومی در زمره بنگاههای بزرگ وابسته به دولت یعنی آنهایی که با رانت بالا آمدند قلمداد میشود.
اگر ما واقعا یک فضای سالمی در اقتصادمان داشتیم این استارتآپها میتوانستند با استقلال بیشتری از فشارهای دولتی کارشان را انجام دهند و اینچنین چهرهشان مخدوش نشود.
نگاهی به برندهای برتر ایرانی
کفش ملی: محمدرحیم متقیایروانی
کمتر ایرانیای را میتوان یافت که نام و برند کفش ملی را نشنیده باشد. تقریبا کفش ملی را همه ایرانیان میشناسند و دستکم یک بار در مقطعی از زندگیشان آن را به پا کردهاند. کفش ملی میراث محمدرحیم متقیایروانی است که از سالهای دور به هویت مصرفی ایرانیان تبدیل شده بود. صنعتگری که از خانوادهای تجارتپیشه در شیراز برخاست. ایروانی که در رشته حقوق قضایی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شده بود گروه صنعت ملی را در سال 1330 با بیش از 10 هزار کارگر بنیان گذاشت. ایروانی صنعت نوینی را با مشارکت سرمایهگذاران خارجی در ایران تأسیس کرد و کارخانههای متعدد ساخت و تولید کفش ماشینی را گسترش داد.
مینو: علی خسروشاهی
خانواده خسروشاهی از قدیمیترین خانوادههای فعال در حوزه صنعت در ایران بودهاند که از دوره قاجاریه در حوزه اقتصاد و تجارت فعالیت میکردند. در بین این خانواده صنعتگر و تاجر، علی خسروشاهی یکی از پایهگذاران اصلی نظام فروش و توزیع مدرن در ایران و از شاخصترین تولیدکنندگان محصولات خوراکی در دهه 40 و 50 شمسی بود. او پایهگذار گروه صنعتی مینو در سال 1338 بود و مدیریت این مجموعه را تا سال 1358 بر عهده داشت. فعالیتهای اقتصادی علی خسروشاهی در بین فرزنداناش ادامه پیدا کرد تا خاندان خسروشاهی به یکی از خانوادههایی تبدیل شود که تا امروز هم در عرصه کارآفرینی فعال هستند.
پارس الکتریک: محمدتقی برخوردار
محمدتقی برخوردار معروف به حاجی برخوردار را بیشک میتوان جزو کارآفرینان اثرگذار تاریخ ایران در زمینه لوازم خانگی دانست تا جایی که از او به عنوان پدر صنعت خانگی مدرن ایران یاد میکنند. نخستین شرکت صنعتی که برخوردار تاسیس کرد؛ شرکت «ری قوه پارس» بود که با سرمایهگذاری مشترک یک آمریکایی در جاده کرج و در سال ۱۳۴۱ راه اندازی شد. کمی بعد برخوردار در اسفند همان سال شرکت پارسالکتریک را برای تولید تلویزیون و وسایل برقی راهاندازی کرد. او در سال 1347 نیز به صورت مشارکتی شرکت پارسخزر را که در زمینه تولید آبمیوهگیری، چرخ گوشت، پنکه و... فعال بود تاسیس کرد.
آزمایش: محسن آزمایش
محسن اشتهاردیان که بعدها به اسم «آزمایش» تغییر نام داد صاحب برند مشهور آزمایش که با لوازم خانگیاش شناخته میشد، بود. محسن آزمایش سرمایه شرکتی را که با ۳۰ میلیون ریال به ثبت رسانده بود با رشد و توسعه کار، در سال ۱۳۴۷ به ۲۰۰ میلیون ریال افزایش داد. وی سپس آن را تبدیل به کارخانه کرد. در این کارخانه چندین نوع یخچال، کولر، آبگرمکن، تختخواب فلزی، بخاری و اجاق گاز تولید میشد. فعالیتهای اقتصادی او تا سال ۱۳۵۸ در ایران ادامه یافت و در جریان مصادرههای ابتدای انقلاب تمامی کارخانهها و اموال آزمایش مصادره شدند. تا سال ۱۳۸۰ این کارخانه در کنترل دولت بود و با ضرر و زیان هنگفت نهایتا در سال ۱۳۸۰ به بخش خصوصی واگذار شد.
سِتی: لئون آهارونیان
از لئون آهارونیان به عنوان پدر عمران ایران یاد میشود. او کارآفرین ارمنیتبار ایرانی بود که شرکت حمل و نقل بینالملل «ستی» را توسعه داد. ستی شرکتی منحصربهفرد برای جابهجایی و حمل بارهای عظیم بود که نمونه آن تقریبا در آن دوران وجود نداشت. آهارونیان از همان دوران کودکی و نوجوانی در کنار پدرش که آن زمان تولید محصولات پروتئینی آندره را داشت، مشغول به کار میشود و بعدها به عضویت هیئت مدیره آن درآمد. در دهه ۳۰ و ۴۰ که ایران از کمبود تجهیزات و زیرساختها در بخش حملونقل رنج میبرد، وی فعالیت شرکت سِتی را به فراتر از مرزها میبرد و بارهای غولآسایی را به مقاصدی میرساند که باورش حداقل در آن زمان سخت بود.
ایران کاوه: اصغر قندچی
اصغر قندچی را پدر صنعت کامیونسازی ایران مینامند. موسس اولین و بزرگترین کارخانه تریلرسازی ایران در زمان خود. ایرانکاوه نام برندی است که قندچی آن را پایهگذاری کرد. او را ستاره صنعتی در دهه ۴۰ و قهرمان خودروسازی ایران میدانند. اگرچه پدرش وکیل بود و به درس خواندن فرزندانش اهمیت میداد؛ اما او میگفت که به درس خواندن علاقهای نداشته و همیشه از مدرسه فرار میکرده است. گفته میشود که اوج دوران کاری قندچی از زمانی شروع شد که در اوایل دهه ۴۰ با رضا نیازمند، معاون وزیر اقتصاد آن دوران آشنا شد. آنطور که قندچی ماجرای کارخانهاش را پیش از فوتاش روایت کرده، ایرانکاوه کار خود را با تولید چند کامیون در هفته شروع کرد و پس از مدتی تولید آن را افزایش داد. قندچی در سالهای جنگ ایران و عراق براساس نیازهای کشور به تعمیر و نگهداری کامیونها و جابهجایی تجهیزات جنگی اقدام کرد.
بوتان: محسن خلیلی عراقی
محسن خلیلیعراقی همان کسی است که برای اولین بار شعلههای گاز را در خانههای ایرانی روشن کرد. او به همراه پدر خلاقش کارخانه بوتان را پایهگذاری کرد تا این برند فراتر از یک کارخانه صنعتی عمل کند. گازی که در فرایند استخراج نفت در میادین به آتش کشیده میشد، پس از ملی شدن صنعت نفت برای اولین بار توسط شرکت بوتان که برگرفته از نام شیمیایی همان گاز بود، به سیلندر یا کپسول منتقل شد تا برای مصرف خانگی مهیا شود. محصولات گازسوز نظیر آبگرمکن نیز در این گروه صنعتی به تولید رسید تا رفتهرفته بخاریها، اجاقها و آبگرمکنهای نفتی جای خود را به انواع گازی بدهند. محسن خلیلی که با ایده پدر توانست این صنعت مهم را پایهگذاری کند در طول این سالها دائما به رشد و توسعه فعالیتهای شرکت پرداخت تا برند بوتان ازجمله نامهای آشنای پرقدمت و همچنان پایدار در میدان اقتصاد باشد. این مسیر طولانی که از سال 1332 با ایده اولیه محمود خلیلی پدر محسن خلیلی، آغاز شد اما در سالهای بعد توسط پسر بسط و توسعه پیدا کرد.
دیجیکالا: حمید و سعید محمدی
سعید و حمید محمدی پایهگذار برندی شدند که در سالهای اخیر شاید مهمترین بستر خرید مجازی ایرانیان بوده است. در سال ۱۳۸۵ برادران محمدی با هدف تمرکز بر محصولات در حوزه دیجیتال مثل موبایل، لپتاپ و دوربین به مسیر خود سرعت دادند و این در حالی است که در سال ۱۳۸۶ فرآیند ارسال رایگان کالا در تهران را رقم زد. در سال ۱۳۹۱، از دیجیبن و نسخه جدید وبسایت رونمایی شد. برای نخستین بار، در همین سال فروش محصولات با تخفیفات شگفتانگیز نیز در دیجیکالا شروع شد. در سال ۱۳۹۲ دیجیکالا سرویسهای گوناگونی را به پلتفرم خود اضافه کرد. اما یکی از تحولات اساسی دیجیکالا، در سال ۱۳۹۳ در زمانی رقم خورد که این شرکت تصمیم گرفت از ماموریت اصلی خود که فروش محصولات دیجیتالی بود فاصله گرفته و محصولات غیردیجیتال را نیز در وبسایت خود به فروش بگذارد.
بنیامین نجفی
انتهای پیام/
منابع محلی