به گزارش نصر، مبارزات انقلاب مشروطه هر چند یک برهه طوفانی یک ساله را در تاریخ تبریز به خود اختصاص داده است، اما یقیناً پشت بند این مبارزه بزرگ و تاریخی، تلاشهایی عظیم وجود داشته که ما شاید تا به حال به درستی به آنها پرداخت نکردهایم. برای گفتوگویی در حوزه تاریخ مشروطیت و تاثیر آن بر جوامع امروزی پای صحبتهای تنی چند از کارشناسان و فعالان این حوزه نشستهایم کسانی که هر کدام به نحوی فعالیتشان به تاریخ مشروطه گره خورده است.
در یک عصر گرم تابستانی در محل خانه علی مسیو، همان خانهای که زمانی جلسات سرّی انقلاب مشروطه در آن برگزار میشد و در آستانه سالگرد انقلاب مشروطیت میزبان آقایان محمدعلی سبحان اللهی (استاندار اسبق آذربایجان شرقی و نماینده ادوار مجلس شورای اسلامی)، اکبر تقی زاده (مدیرکل اسبق سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری و استاد دانشگاه معماری)، باقر صدرینیا (عضو هیات علمی دانشگاه تبریز و پژوهشگر حوزه مشروطه) و کریم میمنتنژاد (تاریخ پژوه تبریز) بودیم و درباره تاریخ مشروطیت و خاستگاه آن در تبریز با صاحبان سخن در این حوزه گفتوگویی خواندنی داشتیم. با ما در این میزگرد همراه شوید تا به گردشی در تاریخ مشروطیت تبریز برویم.
***
چرا مشروطه از تبریز آغاز شد و چرا تبریز خاستگاه مشروطهخواهی است؟
صدرینیا: در ابتدا لازم میدانم یاد و خاطره مشروطه خواهان و شهدای مشروطه را گرامی بدارم، به ویژه علی مسیو و پسرانش که توسط روسها بهدار آویخته شدند. هر چند مشروطیت در تهران به طور علنی آغاز شد، اما تفکر مشروطیت در تبریز سالها پیش از پیروزی مشروطهخواهان وجود داشت و هستههای فعالی در تبریز مجاهدت میکردند، ولی چون محمدعلی میرزا در آذربایجان حاکم بود، اختناق مضاعفی در اینجا حاکم کرده بود و اصلاً اجازه نمیداد که تحولات تهران در تبریز منعکس شود، در نتیجه حرکات علنی مشروطه خواهان در تبریز 9 ماه پس از تهران آغاز شد و مردم در مقابل کنسولگری انگلستان تحصن کردند، ولی آنچه مبرهن است تبریز وقتی مشروطهخواهی را آغاز کرد، با تمام وجود پیش آمد و وقتی که محمدعلی شاه کودتا کرد و استبداد در کل ایران حاکم شد، تبریز مجدداً زیر بار استبداد نرفت و به پاخاست و جنبش مشروطیت را ادامه داد و مجلس شورای ملی که به توپ بسته شده بود را از طریق انجمن ملی به آن ادامه حیات داد و تبریز به کانون مشروطهخواهی تبدیل شد و تمام مناطق ایران به نوعی چشم امیدشان به تبریز بود.
سبحان اللهی: ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهدای انقلاب مشروطه، میخواهم بحث را اینطور ادامه دهم که اصلاً انقلاب مشروطه چرا آغاز شد؟ در آن دوره یک بحران تاریخی در ایران وجود آمده بودو تحول اقتصادی که در دنیا آغاز شده بود، موجب مطالبات مردمی و بروز یک بحران اجتماعی در ایران شده بود. آن زمان تسلط روسها و انگلیسها بر اقتصاد ایران زیاد بود، آنچنان که گفته میشود 75 درصد واردات از کشور روسیه و 25 درصد از کشور انگلستان بود و به تبع آن تسلط زیادی بر اقتصاد ایران داشتند.
در زمان نخست وزیری آقای موسوی، آقای عالی نسب مشاور اقتصادی بودند او با اینکه یک اقتصاددان تجربی بود، ولی باید از صحبتهای ایشان در عرصه اقتصادی بهره برد؛ او حرف معروفی داشت مبنی بر اینکه انسان اگر با انگلیسها دست بدهد، بعداً باید انگشتانش را بشمارد، از ایشان میپرسند با روسها چطور و او پاسخ میدهد با روسها اصلا نباید دست داد! این حرف باید برای ما تجربه باشد در تمام امور و ما نباید انتظار داشته باشیم که آقای پوتین در عصر حاضر مشکلات برجام ما را حل و فصل کند.
تحولات سیاسی و اقتصادی در آن دوره به تبع بحرانی که در مسائل اقتصادی و سیاسی در دنیا به وجود آمده بود، در ایران هم بروز یافت و درصد شهرنشینی افزایش یافته و روستانشینی کاهش یافته بود و در جامعه به نوعی تجددخواهی و اصلاحگرایی به وجود آمده بود. اما همانطور که میدانیم بحث اصلاحگرایی از زمان حکمرانی عباس میرزا توسط امیرکبیر در ایران آغاز شده بود، اما آنطور که باید پیش نرفته بود. این بحران اقتصادی باعث میشود که حاکمان وقت قاجاری مشروطه را قبول کنند، اما فرق کشور ما با کشورهای دیگر این بود که قانون اساسی را در کشور ما مانند فرمول ریاضی پیاده کردند که هیچ گونه آمادگی برای پیاده شدن و اجرا شدن آن نداشتیم. یعنی قانون اساسی ما درونزا نبود و به صورت وارداتی برای ما دیکته شد و همین باعث شد اختلافاتی بین نخبگان به وجود بیاید.
چرا انقلاب مشروطیت در تاریخ ایران نقطه عطف است؟
تقیزاده: من یاد میکنم از خاطرات این خانه (علی مسیو) و اتفاقات و حوادثی که مجاهدان مشروطیت در این خانه به همراه 6 خانه دیگر در این حوالی از سر گذراندند. خانه ختایی و چند خانه دیگر که در مجموع به آنها مرکز غیبی تبریز میگفتند، همه تصمیمات مشروطه در این خانهها گرفته میشد و برای اینکه اخبار این تصمیمات به بیرون درز نکند، جلسات انجمن غیبی در این خانهها به صورت چرخشی برگزار میشد.
در این خانهها تصمیمگیری میشد و در خانه مشروطه واقع در خیابان راسته کوچه این تصمیم گیریها به صورت علنی در اختیار مردم قرار داده میشد. مجاهدان مشروطه در این خانه حوزه فکر و اندیشه مشروطیت را پیش بردهاند که متاسفانه ما آنطور که باید به این امر پرداخت نکردهایم. علی مسیو روشن فکر زمانه خودش بود و نقش او به عنوان مغز متفکر در جریان مشروطیت انکار ناپذیر است و با توجه به اینکه او به فرانسه رفت و آمد داشت، با تاریخ و فرهنگ فرانسه و تاثیر انقلاب کبیر در فرانسه آشنا بود و تفکر او از حوزه جغرافیای ایران فراتر بود. اگر مشروطه را بخواهیم ترجمه کنیم، شاید بهترین ترجمه برای آن مردم سالاری باشد. در کشور ما طی هزاران سال همه تصمیمات در حوزه مملکتداری توسط خاندانهای حکومتی و به صورت کاملاً خصوصی گرفته شده است. این روند در یک جایی مکث میکند و قانون وارد مدار تصمیمگیری میشود، ولی بعدها قانونمداری نیز با انحراف مواجه میشود و آرمانهای تدوینگران مشروطه نیز تغییر میکند.
میمنت نژاد: ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهدای مشروطه، میخواهم توضیح کوتاهی درباره مشروطه داشته باشم که از ایام گذشته آن را به بخش استبداد صغیر و استبداد کبیر دسته بندی کردهاند بپردازم. صدور فرمان مشروطیت که در 14 مرداد 1285 توسط مظفرالدین انجام میشود، حاصل کوششهای سیاسی مشروطه خواهان بود که منجر شد حکومت مرکزی ایران با فرمان مشروطیت، نظام مردم سالاری را ابلاغ کند و انجمنهای ایالتی با انتخاب نماینده این امر را اجرایی کردند. به نظر من قانون آن زمان خیلی اصولیتر از قانون فعلی بود، چرا که بر اساس آن قانون مردم ابتدا اعضای انجمن ایالتی را انتخاب میکردند و انجمن ایالتی از میان اصناف به شکل خود، نمایندگانی را به مجلس شورای ملی معرفی میکرد که به نظر من بسیار مترقیتر از قانون فعلی بود و نمایندگان مردم در مجلس شورای ملی هم موظف بودند به امورات مردم در شهرها و مناطق مختلف کشور رسیدگی کنند. شخصی به نام میرزا آقای اصفهانی در مجلس شورای ملی نماینده بود، به خاطر سخنرانی اشتباهش از مجلس شورای ملی توسط اعضای انجمن ایالتی عزل شد و این استمرار با وجود ارتباطات محدود کنترل مصالح مردم مترقیتر از امروز بود.
مطفرین الدین شاه پس از ابلاغ فرمان مشروطیت، عمرش به اجرای آن قد نمیدهد و محمدعلی میرزا شاه میشود. به نظر من محمدعلی شاه از همان ابتدا مخالف مشروطه نبود و با وجود برخی تندرویها در دوم تیرماه، محمدعلی شاه دستور به توپ بستن مجلس را صادر میکند و نماینده تبریز آنجا شهید میشود و تعدادی از نمایندهها زندانی میشوند و پس از آن دوره در کل ایران آوردن کلمه مشروطه جرم به حساب میآید. اما تنها شهری که در مقابل این اتفاق میایستد، تبریز است و در تبریز نیز شاید در ابتدا فقط یک محله و خانه ستارخان. ستارخان پرچمهای سفید را از بالای خانههای پایین میکشد و میگوید ما این مشروطه را به سادگی به دست نیاوردهایم که به سادگی از دست بدهیم و مبارزات مجاهدان مشروطیت از همان زمان به مدت 11 ماه در تبریز آغاز میشود. پس از آن محمدعلی شاه دست به یک سری اقدامات برای دو قطبیسازی فضای سیاسی در تبریز روی میآورد و یک سری اختلافات را در محلات مختلف تبریز را باعث میشود. تبریزیها سالهای سال در کنار یکدیگر در نهایت صلح و آرامش زندگی کرده بودند، اما با این اقدام شاه کنایه وارد ادبیات مردم تبریز میشود و هموزن ابیات دسته شیران محله شتربان، اهالی محله امیرخیر به آنها متلک پرانی میکنند: (اهل دوه چی گلیپ دی جنگه/ بئش بئش بامادور سوخور تفنگه/ هردم بیرینی آتیر هوایه/ لعنت بئله قوم بیحیایه) این دقیقاً وزن همان شعری است که دسته شیر محله شتربان در روز عاشورا در بازار سرپوشیده تبریز میخوانند.
با تلاش عوامل محمدعلی شاه دو قطبیسازی فضای سیاسی در تبریز آغاز میشود، قسمت بالای آجی چای در تبریز به موافقان حکومت محمدعلی شاه تبدیل میشوند و قسمت پایین آن و محلههایی که در آن قرار گرفتهاند مخالفان محمدعلی شاه قاجار را شامل میشوند و به آرامی جنگ داخلی تبریز آغاز میشود.
صدرینیا: برای صحبت از مشروطه مجالی طولانی میخواهد، چرا که مقدمات فکری مشروطه 50 سال پیش از آغاز مشروطه در سال 1324 آغاز شده بود و تلاشهای فراوانی در راستای آن صورت گرفته بود. سید جمالالدین اسدآبادی، طالبوف تبریزی، میرزا آقاجان کرمانی، شیخ احمد روحی، میرزا حسن خبیرالملک کسانی هستند که فکر مشروطیت را مطرح کردهاند. یک موجی هم بعدها از قفقاز وارد ایران شده است که افکار سوسیال دموکراتها را شامل میشود.
وقتی میخواهیم درباره مشروطه بحث کنیم حداقل باید به 50 سال پیش از صدور فرمان مشروطیت بازگردیم و مقدمات فکری مشروطه را در نظر بگیریم.
آیا انقلاب مشروطه آبستن یک خط فکری محدود به چند نفر بود یا ما باید ردپای آن را در بستر تاریخ دنبال کنیم؟
صدرینیا: جنگ ایران و روس در تاریخ معاصر ما بسیار مهم است، اولین جنگ میان ایران و روس از سال 1218 ه.ق رخ داده است و 10 سال زمان آن طول کشیده و در سال 1228 به قرارداد گلستان منجر شده است. در سال 1242 ه.ق جنگ دیگری به قرارداد ترکمنچای منجر شده است. اولین جنگ اهمیت بسیار دارد، از این جهت که طیفی از ایرانیهای روشن بین و کارگزاران حکومتی گویا از خواب بیدار میشوند. برای اینکه ایرانیها نهایت تلاش خود را کرده بودند حتی یک سری از علما فتوای جهاد صادر کرده بودند، ولی در جنگ به صورت بسیار واضح و فاحش شکست خوردند. بعدها عدهای به این فکر میافتند که ما چرا شکست خوردیم؟ بعدها در یک جمع بندی به این نتیجه رسیدهاند که روسیه از لحاظ مظاهر تمدن، از جمله سلاح، راههای ارتباطی و تدارکات رسانه پیشرفته است و همین باعث میشود که عدهای مانند عباس میرزا و قائم مقام فراهانی به این نتیجه برسند که ایران به مدرنیته نیازمند است و اولین دستگاه چاپ در ایران مستقر میشود در حالی که 250 سال پیش از آن میتوانست وارد ایران شود، ولی صاحبان قدرت تحولات اروپا را جدی نمیگرفتهاند ولی پس از این جنگ جدی میگیرند و متوجه میشوند در دنیا اتفاقی رخ میدهد که ایران از آن تحولات عقب مانده است.
در 14 سال حکومت محمدشاه قاجار، اقدامی جدی در راستای نوسازی انجام نمیشود تا سال 1264 ه.ق ناصرالدین شاه قدرت را دست میگیرد و امیرکبیر پای کار میآید و به طبع آن مدرنیزاسیون در ایران سرعت میگیرد، به خصوص با تاسیس مدرسه دارالفنون تحولات بزرگی در کشور آغاز میشود. از دوره ناصرالدین شاه حلقههای روشن فکری شکل میگیرد و صاحبان قدرت به این نتیجه میرسند که صرف با توسعه اقتصادی و تجهیزات نظامی توسعه شکل نمیگیرد و به فرهنگ هم نیاز دارند. عباس میرزا برای نوسازی کشور تلاش کرده بود، اما نه در همه حوزهها. در این دوره نوسازی فکری و سیاسی ایران مطرح میشود و نحوه توزیع قدرت مورد مجادله قرار میگیرد و این امر مطرح میشود که نباید در کشور یک نفر اولین و آخرین حرف را بزند و هیچ کس نتواند خلاف آن صحبت و فکر نداشته باشد و آن مملکت بتواند پیشرفت کند. در نتیجه روند توزیع قدرت سیاسی و فکر مشروطه و مهار قدرت به آرامی شکل میگیرد و در واقع با مشروطیت خیل کثیری از روشن فکران ایرانی تصمیم میگیرند از عصر سنت به عصر جدید وارد شوند و انقلاب مشروطیت برای ما سرفصلی برای دوره جدید است در تکاپوی مدرن شدن.
بر خلاف مظفر الدین شاه، محمدعلی شاه ذاتاً شخص مستبدی بود، برای اینکه توسط روسها تربیت یافته بود و در دورهای که او در تبریز ولیعهد بود، با قصاوت حکومت میکرد و اجازه بلند شدن هیچ صدای مخالفی را نداده بود، اولین شهدای مشروطه در مقابل چشمان محمدعلی شاه اعدام شدند. میرزا آقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی و میرزا حسن خان کبیرالملک اولین شهدای مشروطه بودند که باید از آنها نام برد.
تقیزاده: دوره ناصرالدین شاه قاجار که اتفاقاً دورهای بسیار طولانی نیز است، آن ایام مصادف است با گرفتاری قدرتهای بزرگ اروپا که ما در اینجا به راحتی نفس میکشیم. منظور از توسعه تنها عمران و آبادانی نیست منظور همه جوانب است. بعضی مورخان میگویند حکومت قاجاری مناسب برای اداره مملکت نبوده، ولی به نظرم باید این عصر را از نو بشناسیم و دوباره مطالعه کنیم. در زمان ناصرالدین شاه تعداد کثیری از شهرهای ایران ساخته شده است. اصفهان بعد از صفوی محصول دوره ناصرالدین شاه است. تبریز محصول آن ایام است، چرا که تبریز در زلزله 1193 ه.ق با خاک یکسان شده است و دقیقاً همان زمانی که آقا محمدخان قاجار خروج میکند از شیراز به تهران بیاید. در دوره ناصری تبریز در حوزههای تجاری، معماری و صنعت به نقطه اوج خود میرسد و رشد بسیار زیادی میکند. اتفاقاً کاشان نیز در سال 1193 ه.ق با زلزله مواجه میشود و در شهر تنها یک مناره سلجوقی باقی میماند و کاملاً با خاک یکسان میشود. با مدیریتی که در دوره ناصرالدین شاه اتفاق میافتد، مردم با آرامش 50 سال زندگی میکنند و فقط شهرها ساخته نمیشوند، بلکه کشور در حوزه اندیشه نیز مجال بازسازی پیدا میکند. هر زمانی که به ملت این مجال داده شود و حاکمیت با آنها در نیفتد و ملت بتوانند به کارهای خود بپردازند، هم میتوانند شهرهایشان را بسازند، هم اقتصاد و فرهنگشان را میتوانند ساماندهی کنند و هم بینش سیاسیشان را توسعه دهند. در مدت زمان مدیریت ناصرالدین شاه که حادثه تنباکو نیز در آن دوره اتفاق افتاده، مردم به دستاوردهای خوبی نیز میرسند که منجر به این میشود و به این نتیجه میرسند که میتوانند روی بعضی اقدامات فکری، اندیشهای و سیاسی دست بگذارند که در روند در سالهای آتی به انقلاب مشروطه منجر میشود.
پس پایههای اساسی مشروطه خیلی پیشتر از سال 1284 گذاشته شده است و میتوان گفت تفکر یک فرد نیست، بلکه انقلاب مشروطه در بستر تاریخ اتفاق افتاده و به نتیجه رسیده است.
نقش تبریز و آذربایجان در برهههای مختلف تاریخ به ویژه در دوران مشروطه بر کسی پوشیده نیست، به نظر شما مشروطه چه دستاوردهایی داشته به ویژه برای آذربایجان؟
سبحان اللهی: حکومت استبداد از بین رفته و حکومت قانون پیاده شده است و نقطه عطف و بزرگترین دستاورد مشروطیت حکومت قانون است. بحث توسعه تنها فیزیکی نیست، توسعه دو عامل انسانی و ساختاری دارد هر دو به هم ارتباط دارند. تا توسعه در رفتارها و الگوهای رفتاری انسانها اتقاق نیفتد و آماده نباشند برای تغییر هیچ اتفاقی رخ نخواهد داد. در جریان مشروطیت ائتلافی در میان مردم به وجود آمد تا مردم به حکومت قانون حساس نیاز کنند، ولی ما به حد کافی آمادگی برای پذیرش این قانون نداشتیم و پس از آن اختلافها آغاز شد و منافع گروهی و فردی به منافع اجتماعی و ملی مقدم شمرده شد. گروهها یکدیگر را قبول نداشتند و همگی خود را حق مطلق میدانستند و با یکدیگر کنار نیامدند، مشکلی که متاسفانه در جامعه امروز هم شاهد آن هستیم. پس از سقوط حکومت قاجار و آغاز دوره پهلوی نیز در ظاهر قانون حکومت میکرد، اما در واقع همان حکومت دیکتاتوری و استبدادی را به شکلی بدتر شاهد بودیم، چرا که ما آن آمادگی لازم و تغییرات اساسی را در عامل انسانی به وجود نیاوردیم. برای مثال در دوره پهلوی ظاهراً حکومت قانون بود، حزب رستاخیز که مجلس را در دست داشت، در راس آن تنها یک نفر شاه قرار گرفته بود، البته برای فعالیت در احزاب نیز اجباری پنهان وجود داشت، برای مثال اعلام کرده بودند هرکسی که در حزب رستاخیز ثبت نام نکند، پاسپورتش را بگیرد و از مملکت برود! در دانشگاهها اساتید ما تا زمانی که به صورت رسمی وارد حزب رستاخیز نمیشدند، به صورت رسمی عضو هیئت علمی دانشگاهها نمیشدند. در عمل حکومت استبدادی بود و قانون در جامعه به درستی پذیرش نشده بود.
براساس نظر برخی مورخان، تبریز و آذربایجان بیشترین فشارهای سیاسی و اقتصادی را از انقلاب مشروطیت متحمل شد، چرا که به واسطه درگیریهای اتفاق افتاده، امنیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بهخصوص در تبریز به مخاطره افتاد؛ آیا با این نظر موافق هستید؟
اکبر تقیزاده: من با این نظر موافق نیستم، چرا که به نظر من این مشروطه و مشروطه خواهی آذربایجانی نیست که از اینجا سرمایه گذاران و توانمندان را فراری داده است، بلکه پس از مشروطه روسها و عثمانیها بودند که سرمایهگذاران و توانمندان را از تبریز و آذربایجان فراری دادهاند. در بحثی دیگر هم حکومت صفوی را عامل عقب ماندگی تبریز و آذربایجان میدانند در حالی که به نظر من اینطور نیست. این حکومت عثمانی بود که راه مراودات با اروپا را به روی آذربایجان بست و ما مجبور شدیم تجارت را از طریق بوشهر و راههای دریایی انجام دهیم. اتفاقاً دموکراسی سرمایه را جذب میکند و قانون با خود امنیت را به همراه دارد، نباید در این مورد اشتباه کنیم. اتفاق ها و ناامنیهای همراه مشروطه که حدوداً یک سال طول کشید در سه چهار سال ترمیم میشود. آذربایجان همیشه مشکلاتش را به صورت داخلی حل کرده و توانسته خودش را بازسازی کند و نه تنها مشکلات خودش بلکه همواره ایران را از مشکلات نجات داده است.
صدرینیا: مشروطه یک سرفصل است که دو دوره تاریخی را از هم جدا کرده است. تاثیر مهمی که مشروطه گذاشته است مبنای مشروعیت حکومت را در مشروطه تغییر داد که مقوله بسیار مهمی است. از منظر تفکر سیاسی تا آن دوره حکومتها مشروعیتشان را به خدا نسبت میدادند و میگفتند از سمت خدا ما انتخاب شدهایم و نماینده خدا بر روی زمین هستیم، با آن که با توسل بر زور به قدرت رسیده بودند. دیدگاه «السلطانُ ظل الله» (پادشاه سایه خداست) در سایه همان دیدگاه است و این تفکر از زمان ساسانیان در ایران آغاز شده و تا عصر مشروطه ادامه داشته است.
مشروطیت میگوید که مشروعیت حکومت به نظر مردم وابسته است، مردم اگر بخواهند آن حکومت مشروع است و اگر راضی نباشند و انتخاب نکنند آن حکومت مشروع نیست و این حادثه بسیار مهمی در حوزه اندیشه است. پس از آن تمام حکومتهایی که روی کار آمدند در ظاهر قضیه حداقل خواستند بگویند که ما منتخب مردم هستیم. درست است که مشروطیت نتوانست به لحاظ سیاسی یک نظام تراز مشروطیت ایجاد کند، اما این فکر آزادیخواهی، عدالت، قانون و حاکمیت مردم را در فرهنگ سیاسی ایران تثبیت کرد که دستاورد بسیار بزرگیست، چرا که هنوز هم در بسیاری از کشورها هنوز این تفکر تثبیت نشده است. در نتیجه هر حکومتی که بعد از انقلاب مشروطه پای کار آمد مجبور شد ولو در شکل ظاهر، مدعی حمایت از قانون باشد، هر چند اگر در عمل ضد قانون عمل کند. من در کتاب خودم با عنوان ادبیات مشروطه، مشروطیت را اینگونه وصف کردهام: مشروطیت مانند یک عقاب زخمی است و در آسمان ایران پرواز میکند و تا این آرمان تحقق نیافته است این عقاب آرام نخواهد گرفت.
با تکیه بر مشروطیت است که مردم ما هنوز هم خواستار قانون هستند و به نظر من اهداف مشروطیت هنوز از بین نرفته و این یک خواسته مستمر است و مشروطه خواهی یک پروسه است نه یک پروژه. به نوعی میتوان گفت مشروطیت یک انقلاب مستمر برای ملت ایران است. مشروطیت صاحب چنان قدرتی بود که حتی رضاشاه هم نتوانست آن را از محتوا تهی کند و نمادهای مشروطیت مانند مجلس را نتوانست تعطیل کند و از میان بردارد.
اگر مشروطه را به یک ققنوس تشبیه کنیم، میتوانیم بگوییم حرکتهای انقلابی بعدی ملت ایران از خاکستر این ققنوس به وجود آمدهاند؟
صدرینیا: حرکت شیخ محمد خیابانی، میرزا کوچک خان و حتی محمدتقی خان پسیان تلاشهای ناکامی بودند بر احیای مشروطیت که هر کدام ضعفهایی نیز داشتند با روی کار آمدن رضاشاه به نظرم مشروطیت در عمل تمام شد. درست است که ما در ظاهر نظام مشروطه داشتیم اما تنها یک نما از آن باقی مانده بود. با روی کار آمدن رضاشاه روزنامهها بسته شدند، حزبها تعطیل شدند و مسیر تفکر از بین رفت و باز هم رسیدیم به این موضوع که اراده فرد است که هر چیزی را تعیین میکند. نمایندگان مجلس را نیز حاکمیت انتخاب میکرد و تصویب و ابلاغ میکرد که چه کسانی باید از کدام شهرها رای بیاورند.
در چرایی شکست برخی اهداف مشروطیت، به نظر من خود مشروطه خواهان مقصر هستند، چرا که برخی مشروطهخواهان با حرکتهای افراطی خود زمینهساز هرج و مرجهایی شدند. من منکر آن نیستم که حکومتهای روسیه و انگلیس در این امر مقصر هستند، ولی جریانهای مرتجع مذهبی و استبداد دربار نیز تقصیر دارند اما یک عامل بسیار مهم هم خود مشروطهخواهان هستند.
میمنتنژاد: به نظر من آرمانها و تفکر مشروطیت هنوز تمام نشدهاست و آزادیخواهی یک راه مقدس است. برای مثل ما وقتی به داستان زندگی هوارد باسکرویل آن معلم آمریکایی که برای تدریس به تبریز آمده بود، ولی به مشروطه خواهان ملحق شد نگاه میکنیم بسیار اثرگذار است. کنسول روس به این معلم آمریکایی میگوید که آیا میدانی این کارت بر خلاف قوانین و مقررات کشور آمریکاست؟ او پاسخ میدهد من انسانم و این مردمان برای به دست آوردن آزادی به پا خواستهاند و من حاضرم همه مجازات کشور آمریکا را قبول کنم که در نهایت نیز در این راه به شهادت میرسد.
نکتهای که در اینجا به ذهن میآید این است که کشور ایران در دوران قاجار از تحولات بینالمللی برای ثبات خود استفاده میکرد. معمولاً و مابین روس و انگلیس تعادل را برقرار میکرد و از کشمکش آنها به نفع خود بهره برداری میکرد. برای مثل قرارداد فینکن اشتاین همزمان با روی کار آمدن ناپلئون در فرانسه بسته میشود و در تبریز خیابان راسته کوچه و کارخانههای توپریزی بر اساس آن قرارداد ساخته میشوند. منتهی بعد از صدور فرمان مشروطیت و در سال 1907 یک توافق پنهانی مابین روس و انگلیس انجام شد مبنی بر اینکه جنوب ایران به دست انگلیس و شمال ایران به دست روسیه اداره شود. مجلس به جای اینکه با این موضوع برخورد کند با موضوع ترور اتابک مشغول میشود. فردی به نام عباس آقای صراف صدراعظم را ترور میکند که بعضاً هم میگویند مجاهدان او را ترور کردهاند که من به این قضیه مشکوک هستم، چرا که مجاهدان اگر میخواستند کسی را ترور کنند از جیبهایشان کارت مجاهدین پیدا نمیشد. در آن دوره تصمیم داشتند ذهن مجلس ایران را با اختلافات داخلی مشغول کنند و توافقی که مابین دولت روس و انگلیس افتاده بود از آن مغفول بمانند.
نتیجه این اتفاق این بود که روسیه علیرغم اینکه به متعهد بود به قراردادهای گلستان و ترکمنچای پای بند بماند و تعهد داده بود قوای خود را به ایران وارد نکند، ولی قشون خود را تا تبریز نیز پیش میبرد. در تبریز شهید ثقه الاسلام به شاه تلگراف میزند و مینویسد: "شاها ما از هر آنچه که میخواستیم گذشتیم، جلوی ورود اجنبی به کشور را بگیرید". ولی شاه منکر این قضیه میشود و در جواب تلگراف مینویسد آنها میخواهند برای شما آذوقه بیاورند در حالی که مگر آذوقه را با ارابههای توپ حمل میکنند؟ روسها با ارابههای توپ وارد تبریز میشوند و تمام آن تلاشهایی که شاید طی 50 سال برای آزادیخواهی انجام شده بود را از بین میبرند. روسها تک به تک مجاهدان مشروطه را شناسایی میکنند و برای همه آنها دادگاه تشکیل داده و یک به یک حذف میکنند. از عاشورای 1330 که مصادف با 10 دی 1290 بود، حذف نخبگان آغاز میشود و تا نوروز 1291 ادامه داشته است. آنها بیش از 60 نفر از نخبگان سیاسی شهر تبریز را حذف میکنند و همین عمل شوکی به مردم وارد میکند که تا سالهای بعد تبریز به بازسازی خودش مشغول باشد.
سبحان اللهی: اگر در جامعه ابتدا برای آزادیخواهی آمادگی ایجاد میکردند و بعد این حرکت آغاز میشد، مشروطه با شکست مواجه نمیشد. هرچند که به نظرم منشا جنبشهای پهلوی اول و دوم تاثیر انقلاب مشروطه بود. جنبشهایی که از سال 1342 آغاز و به انقلاب اسلامی منتهی شد. انقلاب اسلامی ریشه و اساسش در جنبش مشروطیت بود، برای اینکه پس از انقلاب مشروطه تفکر مبارزه با دیکتاتوری و استبداد در جامعه به وجود آمده بود. تغییر و تحول یک رابطه ساده و خطی نیست بلکه یک رابطه شبکهای است. باید در فرهنگ جامعه ما منافع اجتماعی بر منافع فردی مقدم شمرده شود. چرا که اگر منافع ملی و اجتماعی محقق شود به دنبال آن منافع فردی نیز محقق خواهد شد.
آذربایجان در انقلاب مشروطه نقشی بسیار راهبردی داشت، اما چرا حکومتهای بعد از مشروطه نخواستند این امر را برجسته کنند و به نوعی منکر آن قضیه شدند؟
تقی زاده: آذربایجان حدوداً 300 سال پایتخت ایران بوده است. در ایام کوتاهی بعد از حمله عثمانیها و جنگهایی که بین ایران و عثمانی رخ میدهد، پایتخت از آذربایجان به ناچار منتقل میشود و از همان زمان آذربایجان گریزی آغاز میشود. این اتفاق تقریباً در اصفهان هم به وجود آمده است، اما دوره پایتختی تبریز و اصفهان هرگز با یکدیگر برابر نیست. مضاف بر این در دوره پایتختی آذربایجان وسعت سرزمینی کشور خیلی بزرگتر از وسعت ایران در دوره پایتختی اصفهان بود. در نتیجه بخشی از تفکر آذربایجانگریزی طبیعی است، متاسفانه در حال حاضر هم همینطور است و اگر به دورههای پیشین مانند قاجار، زندیه و افشاریه و صفوی بازگردیم میبینیم که یک نوعی آذربایجان گریزی در آن دورهها نیز وجود داشته است. اما به هیچ عنوان نباید اجازه دهیم که این امر باعث شود که آذربایجان منفعل شود، همانطور که پیش از این گفتم این خاصیت آذربایجان است که در مواقع بحرانی مشکلات کشور را حل و فصل کند. آذربایجان در طول تاریخ همواره به داد ایران رسیده و باز هم خواهد رسید
.
میمنتنژاد: در ایران مفهوم دارالسطنه یک مفهوم تاریخی است و به شهری اطلاق میشود که هر کس در آن حاکمیت داشته باشد، در واقع حاکم ایران است و این مفهوم سالیان سال تا دوره ایلخانان به تبریز تعلق داشت و تبریز دارالسلطنه ایران بوده است. در دوره تیموری، تیمور لنگ علاقهای به این امر نداشت و علاقه داشت که این عنوان را به سمرقند انتقال دهد. تیمور پسرش میران شاه را به عنوان حاکم به تبریز میفرستد و به روایتی میگویند او از اسب میافتد و سرش ضربه میبیند و دیوانه میشود که به نظر میرسد این اتفاق ظاهرسازی باشد؛ آن مدتی که وی در تبریز حاکم بوده، همه نخبگان را از بین میبرد و بعد از تیمور مفهوم درالسلطنه از تبریز به مدت 600 سال دور بوده است. به نظرم مردم تبریز در عصر مشروطه به دنبال بازپس گرفتن این مفهوم بودهاند که متاسفانه حرکت روسها این اجازه را به مردم تبریز نمیدهد
.
آقای دکتر سبحان اللهی شما چهار دوره نماینده مجلس بودهاید و تجربه زیادی در این زمینه دارید. به نظر شما نهادهای مردم سالاری ما در حال حاضر مانند مجلس و شوراهای شهر در چه حد به نهادهای تصمیمگیری انقلاب مشروطیت شباهت دارند؟
سبحان اللهی: به نظر من اختلاف فاحشی با پارلمان محلی و مجلس شورای ملی آن زمان داریم. ما با حرکتهایمان مخصوصاً در چند سال اخیر مردم را حذف کرده.ایم. اینکه یک نفر با 10 درصد مردم یک شهر رای بیاورد و وارد مجلس یا شورای شهر شود، جواب سوال شماست، عدم مشارکت مردم در انتخابات که حاصل سالههای سال مجاهدت از دو راه مشروطهخواهان تا کنون است، یعنی مردم را کنار گذاشتهایم و مردم خود را در مدیریت کشور دخیل نمیبینند. در نظام ما جمهوریت به معنی مردم است، وقتی با رای 15-10 درصدی مردم کسی وارد مجلس میشود و نقش مردم در این انتخاب بسیار کمرنگ است، به نظر من این معنی را میدهد که ما هنوز هم از اهداف مشروطه دور هستیم
.
تقی زاده: من هم موافق همین نظر هستم و به نظرم اگر این روال ادامه پیدا کند منجر به ضعف حاکمیت و کاهش مشارکت مردم در صحنه میشود. با شعار که مردم در صحنه حضور پیدا نمیکنند به واقع باید این اتفاق بیفتد. اگر میخواهیم دموکراسی را در کشور حاکم کنیم، باید به فکر پارلمان ملی و محلی باشیم. عصاره دموکراسی همان پارلمانهای محلی هستند
.
میمنتنژاد: معتقدم که دستاوردها و آسیبهای هر انقلابی باید مطالعه شود، همانطور که در انقلاب مشروطه به این امر رسیدیم که رفتارهای برخی افراطیهای آزادیخواه در پارلمان آن زمان منجر شد که مردم حداقلهای به دست آمده را از دست بدهند، فکر میکنم این امر در انقلابهای بعدی هم تداوم داشته و ما باید از آن گذشته درس گرفته باشیم
.
گزارش از ندا فرشباف
منتشر شده در شماره سوم ماهنامه نصر آذربایجان
نسخه دیجیتال دومین شماره ماهنامه نصر آذربایجان به دنبال استقبال مخاطبان به عنوان اولین ماهنامه گویای ایران در دسترس عموم قرار گرفته است. برای مشاهده نسخه دیجیتال و مطالعه مطالب این ماهنامه این لینک را کلیک کرده و ورق بزنید.
انتهای پیام/