یادداشت/

فرصت‌‌‌های ایران در جنگ اوکراین

1401/01/28 - 13:40 - کد خبر: 61513 نسخه چاپی

نصر: شکست روسیه، شکست اوکراین است. با فجایع تلخ و بهت برانگیز جنگ اوکراین قطعا بسیاری خواهند گفت چه جمله مضحک و چه ادعای گستاخانه‌‌‌ای! اما عجله نکنید! اجازه دهید با هم آن را کنکاش کنیم و مورد مداقه قرار دهیم.

بالا بردن هزینه برای مهاجم اگرچه می‌تواند افکار عمومی جهان را خشنود کند اما راه‌‌‌حلی بر پایان جنگ نیست. برعکس به همان میزانی که اشغالگر به شکست نزدیک‌‌‌تر می‌شود سرزمین اشغال شده به سوی ورشکستگی دولت و جغرافیایی مملو از باتلاق سوق پیدا می‌کند که کارکردش برای دهه‌‌‌ها، نه اقتصاد و معیشت و رفاه عمومی است بلکه محلی برای به منجلاب کشیدن اشغالگر خواهد بود.
مخالفان جنگ اوکراین به دلایل مختلف از جمله مسائل ایدئولوژیکی، ژئوپلیتیکی، قومیتی، تجدید موازنه قوا و... هدف اصلی خود را تضعیف اشغالگر قرار داده‌‌‌اند هرچند این هدف به نام «نجات سرزمین اشغال شده» مزین شده باشد. گرچه به باور اسپنسر آکرمن در یک قیاس نادقیق رویکرد ایران در عراق اشغالی در چنین چارچوبی ارزیابی شده و استراتژی ایران در افزایش هزینه‌‌‌های آمریکا در عراق اشغال شده را موفق برشمرده اما در یک بررسی جسورانه‌‌‌تر می‌توان موارد دیگری را ذکر کرد.
شوروی در جنگ شبه جزیره کُره با تحریم جلسه شورای امنیت، متوجه شد خطای بزرگی مرتکب شده اما به‌طور اعجاب‌‌‌انگیزی سریعا استراتژی خود را تغییر داد و در نتیجه نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا در کره با ارتش آزادی‌بخش چین وارد درگیری نظامی شدند. نتیجه تحمیل شکست سنگین به نیروهای ائتلاف و بازگشت به خط ترسیمی کره‌شمالی و جنوبی بود.
کره عملا به سرزمین باتلاقی برای رساندن شوروی به اهدافش بدل شد. بریتانیا نیز در حمله نظامی شوروی به فنلاند (۱۹۳۹) به دلیل مقاومت شجاعانه فنلاندی‌‌‌ها و تلفات سنگین روس‌‌‌ها به نظاره نشست تا تضعیف قوای شوروی را شاهد باشد اما در عمل فنلاند سرزمین‌های بیشتری را نسبت به خواسته‌‌ اولیه استالین از دست داد. همچنین چراغ سبز بریتانیا به ژاپن برای حمله به روس تزاری در شبه‌جزیره لیائودونگ عملا سرزمین اشغال شده چین را به باتلاقی برای تضعیف روس تزاری تبدیل ‌‌‌کرد.
در رقابت قدرت‌‌‌های بزرگ چنین مواردی به وفور یافت می‌شود. با این وجود همیشه نیز این‌گونه نیست به‌خصوص اگر اشغالگر از قدرت نظامی موازنه‌‌‌گرانه برخوردار نباشد و سرزمین اشغال شده محل منازعه و رقابت قدرت‌‌‌های بزرگ نباشد. در این‌صورت ضرورتی برای تبدیل سرزمین اشغال شده به باتلاق وجود ندارد. اشغال کویت توسط عراق از این نوع اشغالگری است که به جهت عدم‌برخورداری از قدرت فائقه، غرب بدون هیچ تردیدی وارد عملیات نظامی علیه عراق شد و سرزمین کویت با کمترین هزینه نجات یافت.
در مورد تهاجم روسیه به اوکراین، غرب به رهبری آمریکا گرچه به نام «نجات اوکراین» اما استراتژی تضعیف چین و شکست روسیه را پی گرفته است؛ اگرچه این استراتژی بر پایه هنجارهای حقوق بشری، افکار عمومی را راضی و با خود همراه کرده است اما در واقع غرب در راه تشدید و طولانی کردن منازعه گام برداشته است نه نجات حقیقی مردم اوکراین.
زلنسکی رئیس‌جمهوری اوکراین نیز به دلیل عدم‌تجربه و شناخت کافی از نظم بین‌الملل موجود، طی سال‌های اخیر با درخواست‌‌‌های مکرر برای پیوستن به ناتو و اکنون نیز با درخواست‌‌‌های مکرر برای دریافت تسلیحات پیشرفته از غرب، کشورش را به محلی برای رقابت و جنگ‌‌‌های نیابتی قدرت‌‌‌های بزرگ تبدیل کرده است.
استفان والت استاد روابط بین‌الملل در این باره می‌‌‌گوید: «ممکن است اعلام اینکه تنها نتیجه قابل قبول برای جهان، تسلیم شدن روسیه، تغییر رژیم در مسکو یا پیگرد قانونی ولادیمیر پوتین رئیس‌جمهور روسیه به دلیل جنایات جنگی است و این از نظر احساسی رضایت‌بخش باشد، اما هیچ یک از این نتایج محتمل نیست و تاکید بر چنین اهدافی صرفا راهی مناسب برای طولانی شدن جنگ و افزایش خطر تشدید بیشتر برای جهان است. »
گرچه مورخ نامدار استیون کاتکین معتقد است «روسیه دام ژئوپلیتیکی تاریخی را به ارث برده است و تا زمانی که دست از تلاش برای ابرقدرت شدن برندارند تاریخ روس در تجاوز به همسایگان تکرار خواهد شد.» اما اجازه می‌‌‌خواهم به عنوان یک محقق شرقی تنها در صورتی با کاتکین موافقت خود را اعلام کنم که مظاهر تهدیدکنندگی غرب همچون گسترش ناتو، افزایش زرادخانه‌‌‌های اتمی، سلاح‌های کشتار جمعی، تحقیق و پژوهش در حوزه سلاح‌‌‌های بیولوژیکی و در نهایت ابزار تحریم‌‌‌ که همگی در خدمت ایدئولوژی آرمانی غرب برای تحمیل نظم بین‌الملل لیبرال در جهان به کار می‌رود، کنار گذاشته شده و با قدرت نرم جایگزین شود.
چنین حالتی را تصور کنید که غرب هیچ کشوری را با تکیه بر سلاح‌‌‌های پیشرفته، گسترش ناتو و برپایی پایگاه‌های نظامی در نقاط مختلف جهان تهدید نمی‌‌‌کند و صرفا از طریق قدرت نرم در پی گسترش نظم بین‌الملل لیبرال و آرمان‌‌‌های آزادی، دموکراسی و حقوق بشر است. در آن صورت بی‌‌‌شک به دلیل فروپاشی «معمای امنیت» نه تنها دلیلی برای اهداف امپریالیستی توسعه‌‌‌طلبانه برخی از کشورها وجود ندارد بلکه ملت‌‌‌ها نیز با برساختن هنجارهای غیرتهاجمی و صلح‌‌‌جویانه اجازه حضور اندیشه‌‌‌های جنگ طلبانه را در دولت‌‌‌های خویش نخواهند داد. چه شرایط خوب و ایده‌‌‌آلی! اجازه دهید از آسمان (آرمانگرایی) به زمین (واقع‌‌‌گرایی) برگردیم. نه غرب کنونی آمادگی لازم برای خروج از معمای امنیت را دارد و نه صلح‌‌‌طلبان در شرق به دلیل احساس عدم‌امنیت و رویارویی مداوم با سیاست تغییر رژیم توسط غرب، حضوری قدرتمند در حاکمیت‌‌‌ها دارند؛ به تبع آن نه ملت‌‌‌ها می‌توانند به سطوح عالی هرم مازلو بیندیشند. در چنین شرایطی است که گفته‌‌ استیون کاتکین بابت تکرار تاریخ درست از کار در‌خواهد آمد.
بهتر است به جای طرح ایده‌‌‌آل‌‌‌ها و محبوب شدن در میان ملت‌‌‌ها و افکار عمومی، حل بحران کنونی را به‌طور واقعی پیگیری کنیم حتی اگر هزینه آن عدم‌اقبال و همراهی افکار عمومی باشد. حل ریشه‌‌‌ای بحران و نجات حقیقی مردم اوکراین مهم‌تر از رضایت‌مندی مطبوعات و افکار عمومی است. بی‌‌‌شک پس از صلح و نجات مردم و آرام شدن توفان، افکار عمومی ما را قضاوت خواهند کرد. 
در دوره‌‌‌ای که چین هنوز قدرت لازم را برای دفاع از خود نداشت و از نزاع‌‌‌های داخلی رنج می‌‌‌برد ژاپن و روسیه تزاری به چین طمع کردند و جنگ سختی بین آنها شکل گرفت. در آن مخمصه‌‌‌ که به لطف بریتانیا! سرزمین چین در حال تبدیل شدن به باتلاق نزاع بین ژاپن و روس بود اما تئودور روزولت رئیس‌‌‌جمهوری آمریکا با میانجی‌گری توانست توقعات ژاپن برنده در جنگ را کاهش دهد و پیمان پورتسموت را به امضای طرفین برساند.
به این ترتیب روزولت توانست توازن قدرت در شرق را احیا کرده و چین را از تله‌‌ باتلاق نجات دهد. او به همین دلیل اولین آمریکایی بود که جایزه صلح نوبل را دریافت کرد. آمریکای کنونی اما دلایل بسیاری دارد تا روسیه‌‌‌ پوتینی و متحد مهم چین را تضعیف کند. استراتژی چرخش به سوی اوراسیا، عزم و اراده دولت آمریکا را برای «تضعیف چین و شکست روسیه» به جای «نجات اوکراین» افزایش داده است.
نزدیک‌ترین جغرافیایی که به‌طور مستقیم بیشترین آسیب را از این جنگ متحمل خواهد شد اروپاست؛ بنابراین انتظار می‌‌‌رفت سکان مدیریت بحران را اروپا بر عهده بگیرد اما در کمال ناباوری اروپا تحت فشار افکار عمومی ضد روسی در جنگ اخیر صرفا دنباله‌‌‌رو سیاست آمریکا شده است و فعلا فروش تسلیحات و تقویت بنیه‌‌ نظامی دولت مستقر اوکراین را در دستور کار قرار داده و نسبت به تله‌‌ باتلاق برای سرزمین اوکراین، بی‌‌‌تفاوت و به رفع ریشه‌‌‌ای تهدید امنیتی برای اروپا بی‌‌‌توجه است. در چنین شرایطی که غرب به رهبری آمریکا اولویت را بر تقابل و جنگ سرد داده فرصتی طلایی برای چین و ایران مهیا شده است؛ فرصتی بی‌‌‌بدیل برای اثبات و نمایان شدن چین به عنوان یک قدرت جهانی صلح‌‌‌طلب و برای تبدیل شدن ایران به یک قدرت منطقه‌‌‌ای باثبات و مسالمت‌‌‌جو.
تاکنون اما، چین ترجیح داده به عنوان میانجی وارد عمل نشود و در کنار دغدغه‌‌‌های ژئوپلیتیک روسیه باقی بماند. همین موضوع فرصت مغتنمی را برای ایران به ارمغان آورده است. ایران به دلایل متعددی از جمله عقد قرارداد ۲۵ساله با چین و تجربه موفق همکاری با روسیه در سوریه روابط مناسبی با هر دو کشور دارد به همین دلیل ایران می‌تواند هوشمندانه با رایزنی با چین و روسیه (یا) نقش میانجی را راسا بر عهده بگیرد و (یا) با سیاست‌ها و تاکتیک‌‌‌های متناسب در روابطش با چین، حزب کمونیست چین را قانع سازد تا نقش میانجی‌گری را بر عهده گرفته و به جنگ اوکراین خاتمه دهد.
ورود ایران به این بحران و تلاش برای برقراری صلح فارغ از شکست یا موفقیت، دستاوردهای شگرفی برای ایران به دنبال خواهد داشت. در صورت موفقیت، ایران می‌تواند ضمن کسب امتیاز مطلوب در برجام به پایداری آن در دولت آینده ایالات‌متحده آمریکا امیدوارتر باشد، چرا که اصولا پس از ایفای چنین نقشی، غرب به تعامل سازنده با ایران متمایل خواهد شد.
همچنین قدرت منطقه‌‌‌ای ایران در قامت یک بازیگر عقلانی و باثبات با حمایت افکار عمومی جهان در منطقه متبلور خواهد شد اما در صورت تلاش ایران در قالب چنین نقشی حتی اگر شکست هم بخورد، افکار عمومی جهان، ایران جدید را متمایل به صلح جهانی و منطقه‌‌‌ای ارزیابی خواهند کرد و ایران در سایه چنین دستاوردی می‌تواند از زیر فشار غرب رها شده و ضمن ایفای نقش فعال و موثر در عرصه بین‌الملل با جذب سرمایه‌‌‌های خارجی، تکنولوژی و دانش فنی فرآیند مسیر توسعه و پیشرفت ایران را آغاز کند.
بی‌‌‌شک اتخاذ این استراتژی از سوی ایران با اهداف اقتصادی چین در احیای یک جاده-یک کمربند همخوانی و همراهی دارد. آنچه حائز اهمیت است و جنگ‌‌‌ اخیر نیز به وضوح آن را نمایان ساخته، فهم این موضوع است که جهان امروز ما، هنوز از آرمان‌‌‌های بشری فرسنگ‌‌‌ها فاصله دارد و کماکان بر مدار آنارشی می‌چرخد.
در چنین ساختار واقع‌‌‌گرایانه‌‌‌ای، رفع دغدغه‌‌‌های امنیتی روسیه در کنار حفظ تمامیت ارضی اوکراین و تضمین استقلال و بی‌‌‌طرفی اوکراین توسط قدرت‌‌‌های بزرگ، می‌تواند اثربخش بوده و غائله‌‌ خطرناک فعلی را خاتمه بخشد. اما برای پایان دادن به این غائله‌‌ پیچیده، لازم است غرب به جای برپا کردن چارچوب‌‌‌های جنگ سرد، حفظ و نجات سرزمین و مردم اوکراین را در اولویت نخست قرار دهد. همچنین پیشگامی و میانجی‌گری شرق گرچه نه یک ضرورت اما یک ابتکار ماندگار در تاریخ خواهد بود که می‌تواند در تغییر اولویت‌‌‌های غرب موثر واقع شده و صلح را به ارمغان بیاورد.
برای خاتمه بحرانی که مستعد جهانی شدن است و برای نجات مردم و سرزمین اوکراین گرچه فرصت برای همگان در جهان هنوز باقی است اما این فرصت به‌سرعت در حال‌گذار به تهدید بین‌المللی است. تاریخ قضاوت خواهد کرد که چه کسانی و کدامین کشورها برای صلح تلاش کردند.

سیدباقر اسکویی کارشناس مسائل بین‌الملل
انتهای پیام/
فرصت‌‌‌های ایران در جنگ اوکراین روزنامه دنیای اقتصاد


نظرها بسته شده اند

نمایش 0 نظر

پژوهشیار