یادداشت/
ترامپ و بلبرینگسازی!
نصر: در ایران ما، حال و احوال این روزهای آمریکای گرفتار یک مدیر ناقصالعقل را همکاران دو دهه قبل بلبرینگسازی بهتر میفهمند. چرا که آنها در جامعه کوچک خود خُلبازی و دیوانهگی از این نوع را با پوست و خون لمس کردهاند.
حدود دو دهه قبل بلبرینگایران از شرکتهای مهم صنعت کشور بود که علاوه بر تامین و تولید داخلی، صادرات هم داشت، در بحث کیفیت هم که تنه به تنه رقبای خارجیاش میزد.
در همان سالهای اوج و شکوه که در بلبرینگایران کار میکردم، مدیر عاملی غیر بومی و کاملا سیاسی برای شرکت انتخاب کرده بودند که فرصت شرفیابی! به کارخانه را نداشته و همه امورات را به قائممقام اجراییاش سپرده بود و این آقا هم در غیاب مدیر عامل برای خودش برو و بیایی به هم زده بود.
اگر چه جناب قائممقام اجرایی حتی سواد خواندن و نوشتن هم نداشت ولی با دیسیپلین و اقتدار و داد و بیداد و رفتار غیر منطقی، کارهایش را پیش میبرد.
جوان و ریش سفید، کارگر ساده و مدیر ارشد برایش فرقی نداشت و همه از او میترسیدند و کافی بود یک نفر به عینک ایشان خوب جا نیافتد دمار از روزگارش در میآورد به هزار جور ادا و اطفار.
او هر کاری عشقش میکشید، میکرد، از جارو دادن به دست مدیر ارشد بگیرید تا تصمیمات خلقالساعه فنی و مهندسی در شرکت! تا روز آخر هم کسی جرات نداشت روی دستورات غلط و غیر فنی او حرف بزند. بالاخره هم کار به پایین آمدن کیفیت و کمیت تولید و ورشکستگی و اعتصاب کارگران و نامهنگاری و شایعهسازی و غیره و ذلک کشید و خلاصه شیرازه شرکت پاشید.
در روزهای پایانی کارش هم دستور داد چندین و چند نفر از بادمجانهای دور قابش را ارتقای مدیریتی دادند و تعدادی از رفقایش را حکم استخدام رسمی زد وحقوقهای آنها را افزایش داد، تا اینکه با زور و اُردَنگی توسط مدیریت جدید از شرکت بیرون انداخته شد.
... این روزهای آخر ترامپ مرا به یاد آن قائممقام انداخته است. مقایسه بلبرینگ و آمریکا از خیلی جهات صحیح نیست ولی این که هر دو جامعهای هستند که مدیری نابجا مسبب پاشیده شدن شیرازه سیستماش شده، مشابه هم هستند.
نکته مهم این است که ذات ابلهها هیچ فرقی باهم ندارد. آنها مثل هم فکر میکنند، با خلق و خوی دیکتاتوری. آنها خود را حق مطلق میدادند که همه باید مثل آنها فکر کنند.
خدا نکند ابلهی در زمام امور قرار گیرد، والا آنچه میشود همانست که امروز در آمریکا اتفاق میافتد و دیروز در بلبرینگ!
در مَثَل مناقشه نیست ولی اگر چه بالا نشستن دود از کُنده کسر شَأن شعله نیست، ولی به هرحال دَنگ و فَنگهای خودش را دارد و دودش به چشم همه سیستم میرود.
در ایران ما، حال و احوال این روزهای آمریکای گرفتار یک مدیر ناقصالعقل را همکاران دو دهه قبل بلبرینگسازی بهتر میفهمند. چرا که آنها در جامعه کوچک خود خُلبازی و دیوانهگی از این نوع را با پوست و خون لمس کردهاند.
فرهاد باغشمال
انتهای پیام/
منابع محلی