فرقی نمیکند روی پیشخوان یک کتابفروشی خوب باشد یا بین بساط کتابفروشی در گوشه خیابان. نمایشگاه کتاب باشد یا جلسه نقد کتاب. ملت عشق با رکورد زنیِ بیش از صد دوره چاپ هنوز هم پس ازگذشت پنج سال از ترجمه نخست، خوب میفروشد. ولی آیا این میزان از تجدید چاپ و هیاهوی پر سر و صدا میتواند نویدبخش یک اتفاق فرهنگی و یا تولد اثری با موضوع عرفان و ابعاد تصوف باشد؟
این کتاب داستانی را در قالب دو روایت نقل میکند؛ یکی از این داستانها به قرنها پیش و ورود شمس به زندگی مولانا می پردازد و دیگری به زندگی زنی به نام «اللا»، که در زمان حال و در امریکا زندگی میکند.
محمد ابراهیمپور مدرس و استاد دانشگاه در این خصوص می گوید: باید ببینیم آیا نویسنده این کتاب یک مورخ است؟ یک تصوف شناس است؟ خیر. او یک رمان نویس است که از فرهنگ ترکیه میآید و با سنت مولویه آشناست ولی روایت او یک روایت مدرن است که به دلیل آمیخته شدن با روایت زندگی زنی که در زندگی خود دچار مشکل است فضایی داستانی را پدید آورده است. این نویسنده در بند این نبوده که روایتی که ارائه میدهد مطابق با اسناد متقن تاریخی باشد. اگر کسی میخواهد شمس را از این حیث ببینید باید به سراغ محمدعلی موحد برود. روایت الیف شافاک یک روایت داستانی و تخیل پردازانه است . او سعی کرده با المانهایی که از تصوف و عشق و ... وجود دارد تا حدودی آشنایی خود را نشان دهد ولی آن شمس که در این کتاب تصویر میشود به هیچ عنوان مطابق با آن شمس تاریخی نیست.
ترکیب جامعی از المانهای کهن
ابراهیم پور در پاسخ به اینکه چه چیزی باعث اقبال عمومی و فراگیر شدن مخاطبان ملت عشق شده است، می گوید: الیف شافاک یک ترکیب خوبی از المانهای کهن که همه ما به آن دلبسته ایم و هنوز در ما حضور دارند ارائه می دهد. علی رغم اینکه از شمس و مولانا فاصله گرفته ایم، این کتاب آن المانها را دارد و در عین حال مدرن است. ملت عشق روایتی پسند زمانه است. عناصر ماندگاری دارد که باعث ماندگاری بیشتر این اثر میشود. در روایتهایی که سعی میکنند سنت را بازسازی کرده و به خواننده معرفی کنند، جدا از جاذبههای خود سنت، اینکه من به عنوان انسان شرقی این اعتماد به نفس را پیدا میکنم که در سنت خودم داروی همه چیز وجود دارد موضوع بسیار فریبندهای است. از سوی دیگر چیزی که جذابیت این داستان را بیشتر می کند دو روایتی است که در این کتاب وجود دارد و شما در میانه این دو زندگی می کنید نه در بطن زندگی شمس. هر کسی حوصله ندارد کتابهای محمدعلی موحد در خصوص شمس تبریزی را بخواند چرا که فضای این کتابها بیشتر محققانه است ولی خوانش ملت عشق بسیار سهلتر خواهد بود.
او ادامه میدهد: هر روایتی از یک پدیده تاریخی تا حدودی حاصل دستکاری راوی است و ذهنیت راوی در این بین تاثیر گذار است. ما به عنوان محقق تاریخی، اصلی که باید رعایت کنیم این است که آن روایت ما بیش از اینکه تحت تاثیر ذهنیتهای ما باشد، با شواهد عینی تاریخی سازگاری داشته باشد.
این کتاب برای شناخت مکتب تصوف نیست
این پژوهشگر حوزه ادبیات با تاکید بر اینکه اگر کسی برای شناخت شمس و تصوف به سراغ این اثر برود مطلقا کار خطایی است، میگوید: با این وجود در دنیای فکر و اندیشه نمیتوان جلوی چیزی را گرفت. تنها باید روایت مستند تری ارائه داد. چنان که تا پیش از روایتهای موحد از شخصیت و اندیشه شمس ما دچار بدفهمیها و کج فهمیهای بسیاری از شمس بودیم. باید نقد نوشت، جلسه گذاشت، بحث کرد و به مردم نشان داد که ملت عشق هر قدر هم جذاب باشد در نهایت رمانی بوده که بیشتر آن حاصل تخیل نویسنده است. البته بالاخره نویسنده این کتاب مطالعاتی انجام داده و به شناختی دست یافته که وقتی این کتاب با چنین اقبالی روبرو شده نشان می دهد بخشی از کار را خوب انجام داده است.
به گفته این استاد دانشگاه، تب ملت عشق در واقع تب جهانی مولانا و شمس است که ما هم درگیر آن هستیم چرا که مولانا یک زبان صلح آمیز با جهان دارد؛ زبانی آشتی جویانه با انسان. مولانا حتی در دل تصوف هم از تعصبها به دور بوده که همین وجه مدرن اوست.
اولین نسخه ملت عشق پس از وقفه ای پنج ساله و انتظار برای مجوز، سال 94 توسط انتشارات ققنوس و با ترجمه ارسلان فصیحی روانه بازار شد و خیلی زود پشت ویترین همه کتابفروشیها، جلد متفاوتش با رنگهای صورتی و قرمز تند خودنمایی کرد. فرقی نمیکند محل فروش کتابهای علمی و دانشگاهی باشد یا کتابهای تخصصی رشتهای خاص!
کتابی برای «اینفلوئنسرهای» اینستاگرامی
غلامرضا خاکی، منتقد ادبی هم با نگاهی انتقادی رمان «ملت عشق» را نقد کرده و میگوید: «معنویت مولانا مبتنیبر شریعت است؛ اما معنویتی که رمان «ملت عشق» آن را ترویج میدهد مبتنیبر شریعت نیست. مخاطب دنبال آرامش معنوی است، اما این کتاب به اسم عشق و احساس معنوی، ترویج کننده ساختارشکنی اخلاقی است.»
ملت عشق کتابی عامه پسند است و تمام منتقدان و کارشناسان ادبی بر این موضوع اذعان دارند. کتابی که بخش زیادی از محبوبیت خود را مدیون حضور «اینفلوئنسرهای» اینستاگرامی است؛ کسانی که با انتشار عکسی از کتاب در کنار فنجانی چای یا در دستشان، یکی از جملات پشت کتاب را با هشتگ نام کتاب تبلیغ کردهاند. نکته جالب این جا است که حتی در این تبلیغات هم اثری از جملات داخل کتاب به چشم نمیخورد.
یک کارشناس حوزه ادبیات هم میگوید: «مردمی که امثال این کتاب را میخوانند، دنبال کتاب خواندن نبوده و بیشتر در پی ژست روشن فکری هستند. در کتاب جملههایی فانتزی و زیبا مثل کپسول آماده در اختیار مخاطب گذاشته میشود که میتوانند آن را در پستهای اینستاگرامی خود بگذارند و به خیال خود در ذهن بینندگان، باسواد به نظر برسند. اگرچه اینفلوئنسرها گاهی حتی زحمت همین کار را هم به خود نداده یا شاید اجازهاش را نداشتهاند!»
با تمام اینها باید قبول کنیم تیراژ بالای چاپ یک کتاب به معنای همراهی خیل وسیعی از مخاطبان و به تبع آن افزایش مطالعه است. شاید روشنفکران بسیاری در نقد این کتاب و علل فراگیر شدن آن نوشته باشند ولی طیف بیشتری هم این موضوع را اتفاقی مبارک میدانند که موفق شده ایرانی ها را اندکی کتابخوان کند.
سحر فکردار
انتهای پیام/