گزارش/

سه روایت تکان‌ دهنده از زندگی بیماران دیالیزی

1399/08/10 - 11:21 - کد خبر: 29887 نسخه چاپی

نصر: "باید دعا کنید که نارسایی کلیه، کار را به دیالیز نکشاند، در غیر اینصورت شما را از پا می‌اندازد و طولی نمی‌کشد که از کار افتاده می‌شوید و حتی راه رفتن هم برایتان مشکل شده و درد نان هم به درد جان اضافه می‌شود.

به گزارش نصر، بیشتر بیماران نیازمند به پیوند کلیه را افراد بی‌بضاعتی تشکیل می‌دهند که در حاشیه‌ی شهر زندگی می‌کنند، مثل اینکه این بیماری با فقر رابطه‌ی مستقیمی دارد، بعضی بیماران در خانه‌هایی ساکن هستند که حداقل استانداردهای لازم را هم ندارد و اگر از دور نگاه کنید، به ذهنتان هم خطور نمی‌کند که کسی اینجا زندگی کند.
شاید مقبره‌های خانوادگی برخی از آدم‌ها بیشتر از خانه‌هایی که برخی بیماران کلیوی در آن زندگی می‌کنند، بیارزد و بیشتر امن باشد، اما انگار دل کسی به حال آدم‌ها نمی‌سوزد.»
این‌ها بخشی از صحبت‌های مدیرعامل انجمن خیریه‌ی حمایت از بیماران کلیوی آذربایجان شرقی است که بی‌مناسبت با روز حمایت از این بیماران هم نیستند، مشکلاتی که به این روز خاص، محدود نبوده و پا به پای بیماری می‌آیند.
عادل فیروزی با بیان این مطالب به خبرنگار ایسنا، می‌گوید: بیماران پیوندی چندین سال است که پشت درهای بسته کمیسیون از کار افتادگی مانده‌اند، این بیماران هم از نظر جسمی و هم از نظر مالی ناتوان بوده و بیماری داریم که با ۲۰ سال سابقه بیمه تامین اجتماعی، پیوند شده و درآمدی ندارد و از کار افتادگی، همچنان شامل حال او نمی‌شود.
به گفته‌ی مدیرعامل انجمن خیریه حمایت از بیماران کلیوی آذربایجان شرقی، تعداد کل بیماران کلیوی پیوندی در این استان 1036 نفر و تعداد بیمار دیالیزی 1200 نفر، است.
بنا به این گزارش، مطالب زیر روایت‌هایی از زندگی سه بیمار دیالیزی نیازمند به پیوند کلیه است:

روایت اول
خانمی 45 ساله که به همراه پسرش در خانه‎ای استیجاری زندگی می‌کند و دو فرش رنگ و رو رفته و کابینت‌هایی خالی تمام دارایی او را تشکیل می‌دهند، همسرش بعد از بیکار شدن از کار، به یکی از محلات حاشیه‎ی تبریز نقل مکان کرده و چند سال بعد فوت کرده است، او می‎گوید «سالم بود، اما بیکار که شد، سر پا مثل درخت خشکید و مرد؛ چیزی از او برایمان نمانده، نه خانه‌ای و نه حقوقی، از خدا می‌خواهم بلایی که سرما آمد را سر کافر هم نیاورد.»
فشار خون بالا هر دو کلیه‎ی این خانم را از کار انداخته، بیماری خاموشی که بسیار دیر متوجه آن شده است، وضعیت بیماری او به قدری حاد است که پسرش می‌گوید: به گفته‎ی دکتر، 20 روز طول می‌کشد تا کلیه‌های مادرش یک تکه‎ی کوچک از میوه را تصفیه کند، او نیاز فوری به پیوند کلیه دارد.
پسر با کار در تعمیرگاه و دریافت مبلغی ناچیز، خرج خود و مادرش را درمی‌آورد، اما صاحب کارش تصمیم دارد تا کسب و کارش را تعطیل کند و جای دیگری سرمایه‎گذاری کند، این خانواده‌ تحت پوشش هیچ یکی از نهادهای حمایتی نیستند .
آن‌ها منتظرند تا دری باز شود و کسی، گره از مشکلاتشان باز کند تا به آینده امیدوار شوند، خانم خانه می‌گوید: هیچ امکاناتی برای بچه‎هایم فراهم نکرده‌ام و دستم خالی خالی است، دو دخترم نتوانستند تحمل کنند و در سن پایین ازدواج کردند، به دلیل تفاوت فرهنگی با همسایه‎ها و محیطی که در آن زندگی می‎کنیم، بیماری عصبی گرفتم و پرخاشگر شدم...این خانواده در حالی نیازمند کمک هستند که هم صاحب کار و هم صاحب خانه، هر دو جوابشان کرده‌اند و پزشک هم کارایی کلیه‌های بیمار را برابر با صفر دانسته، بیماری طی 11 ماه این بیمار را از پا انداخته است...»

روایت دوم 
مقصد دوم، خانه‎ی مرد میانسالی است که بیماری کمرش را پیش از موعد و قبل از رسیدن به 60 سالگی خم کرده است، خانواده‎ای متواضع و با عزت نفس که در خانه‎ای زندگی می‎کنند که دیوارها و سقفش به شدت نم کشیده و قبوض انشعابات خانه روی هم تلنبار شده‌اند، پدر، قبل از اینکه بیماری او را به بخش دیالیز بکشاند، بافنده‎ی حرفه‎ای فرش بوده، اما دو سال است که دیالیز می‏‌شود و دیگر توان نشستن پشت دار قالی و انجام هیچ کار دیگری را نداشته، تحت پوشش بیمه نبوده و هیچ درآمدی ندارد و با دو دختر و همسرش زندگی می‎کند، این خانواده هم تحت پوشش هیچ نهاد حمایتی نبوده و از مراجعه‎ی مکرر به کمیته‎ی امداد و شنیدن جواب سربالا خسته شده‌اند.
دختر کوچک خانواده مبتلا به نوعی بیماری خودایمنی کبدی بوده و تحت درمان است، او دانش آموز کلاس نهم بوده و به دلیل نداشتن گوشی هوشمند از کلاس‌های غیرحضوری محروم بودده و تمام آرزویش، داشتن یک گوشی هوشمند و جا نماندن از مدرسه است.»
 
 
روایت سوم
در سومین بازدید به یکی از محلات حاشیه نشین تبریز می‎رسیم، جایی که برای رسیدن به خانه‌ها باید پله پله تا خدا بالا بروی، محله‎هایی که به نظر می‎رسد از جغرافیای ذهن مردم و مسئولان حذف شده‌اند، دخمه‎ای اجاره‌ای که در همسایگی کوه قرار دارد و 30 متر بیشتر متراژ ندارد و اصلا شایسته نیست آن را خانه بنامیم.
بیمار آقای 30 ساله مبتلا به نارسایی هر دو کلیه که در بیمارستان امام رضا (ع) تبریز دیالیز می‎شود و حالا در کنار هفت سال رنج دیالیز، درد شکستگی هر دو پا بر اثر زمین خوردن هم به آن اضافه شده است.
دو عصا و اسباب اثاثیه‎ای کم‎تر از پانسیون‎های دانشجویی و بخاری عاریتی تمام زندگی این بیمار، همسرش و سه فرزندش را تشکیل می‌دهند، فرزندان این خانواده هم به دلیل نداشتن تبلت و یا گوشی هوشمند آنطور که باید نمی‌توانند از آموزش مجازی استفاده کنند.»
 
این سه روایت، داستان مشترک بسیاری از بیماران دیالیزی است که با دست‌های خالی و تنها با کمک انجمن حمایت از بیماران کلیوی، زندگی می‎کنند، کمک‌های خیران و برداشتن گام‌های کوچک می‌تواند گره‌های بزرگی از مشکلات آن‌ها باز کند.
علاقه‌مندان می‌توانند برای کمک به این بیماران، کمک‌های نقدی‌شان را به شماره حساب 0100734438001 نزد بانک ملی ایران و شماره کارت 6037997202728714 متعلق به انجمن خیریه‌ی حمایت از بیماران کلیوی آذربایجان شرقی، واریز کرده و یا در صورت تمایل به کمک با شماره‌های 35260211 و 35242113 تماس بگیرند.
انتهای پیام/
سه روایت تکان‌ دهنده از زندگی بیماران دیالیزی خبرگزاری ایسنا


نظرها بسته شده اند

نمایش 0 نظر

پژوهشیار