یادداشت/

پرده سینما، پرده بحران!

1404/08/19 - 22:48 - کد خبر: 149851 نسخه چاپی

نصر: صحنه تاریک است. دوربین از نمای نزدیک،چهره خسته سینمای ایران را نشان می‌دهد.

چشمانی پر از رویاهای جهانی، اما بروکراسی و سرمایه سوزیهنرمندان را فرسوده می کند. موسیقی متن نیز، پر از هارمونی تضادهاست. اینجا، «گیشه» به فیلم هایسفارشی و فیلم هایی که بویی‌ از هنر و تکنیک نبرده اند فروخته می شود. این یک داستان درام واقعی است. حال قبل از آنکه صحنه برای همیشه تاریک شود، چه کسی کلاکت را خواهد زد؟
سینمای ایران در انبوهی از تناقضات غرق شده است، ازیک سو گنجینه‌ای از استعدادهای پیدا و پنهان و ایده ها و خلاقیت هایی که می تواند جهان را به لرزه در آورد و ازسویی دیگر، اقتصادی بیمار که نفس‌ها را به شمارهانداخته است. انگار در این فضای مملو از رویا و خیال،موتور اقتصاد، زنگ زده و از حرکت ایستاده است. بودجه‌های کلان، اغلب در گرداب بوروکراسی پیچیده وسلیقه‌های شخصی و متغیر اداری گم می‌شوند و آنچهبه خط پایان یعنی پرده سینماها می‌رسد، اغلبمحصولی است خسته و کم‌جان که نه مخاطب خاص راراضی می‌کند و نه عام را. سینمایی که می تواند یکصنعت پررونق و و اثرگذار باشد، به معضلی برایسرمایه‌گذاران تبدیل شده؛ سرمایه‌ای که با ریسک بالا وبازدهی نامشخص، سرمایه گذاران را  دچار شک و تردید می کند.
 
در این میان، سایه سنگین قوانین دست و پاگیر و نگاههای سلیقه ای و سنتی به مقوله فرهنگ و هنر، مثلتیغی دولبه عمل می‌کند. از یک سو محدودیت‌هایمضاعف برای تولید محتوا، دست کارگردان را در خلقآثاری جهانی که بتواند به صورت رسمی و با نام ایرانرقابت‌پذیر باشد، می‌بندد و از سوی دیگر، همانمحدودیت‌ها بهانه‌ای می‌شود برای توجیه شکست‌هایاقتصادی. به نظر می‌رسد گاهی گیشه‌ی سینما نه بهتماشاگر، بلکه به «ماموریت» فروخته می‌شود! گوییفیلمی موفق‌تر است که کمتر ضرر کند، نه اینکه بیشترینسود را کسب کند. این تفکر، سینما را از یک «صنعت» بهیک «هزینه» تبدیل کرده است. هزینه‌ای که انگار باید برایحفظ ظاهر فرهنگ و هنر هم که شده تحملش کرد.
 البته در این میان، مخاطب، قربانی اصلی این ناترازیاست. تماشاگر در ازای صرف هزینه هایی همچون زمان و پول، اغلب فیلمی سخیف را به تماشا می نشیند. آثاریکه از ترس شکست، تنها به کپی‌سازی از نسخه های تُرکی و کُره ای می‌پردازند. این چرخه معیوب، اعتمادمخاطب را سلب می کند و او را به سمت پلتفرم های نمایش خانگی داخلی و خارجی و حتی محتوای شبکه های اجتماعی سوق می‌دهد. چنین به نظر می رسد سینمای ایران، در حال جدا شدن از بدنه جامعه است واین می تواند یک زنگ خطر جدی باشد. وقتی سینمانتواند با مردم بر اساس فرهنگ و نیازهایش ارتباط برقرارکند، دیگر نه صنعت به شمار می رود و نه هنر. بلکه فقطدالان هایی خالی با صندلی‌های رنگ و رو رفته است. 
راه حل این چالش اعتماد به سرمایه گذاری خصوصیبدون دخالت‌های مخرب است. ایجاد یک نظام رتبه‌بندیشفاف و کارآمد که هم شان هنر حفظ شود و هم به ذائقهمخاطب احترام گذاشته شود، و در قوانین کهنه و تاریخی سینما بر اساس مطالبات مردمی  بازنگری و به روز شود تا بتواند مخاطب داخلی را که سرگرم فضای مجازی است جذب کند و هم در عرصه جهانی حرفی برایگفتن داشته باشد. باید پذیرفت که سینمای قدرتمند، بیشاز آنکه به بودجه دولتی وابسته باشد، به مدیریت علمی،آزادی خلاقانه و اعتماد متقابل با مخاطب نیاز دارد. تازمانی که نگاه به سینما از بالا به پایین و مبتنی برهزینه‌کرد باشد، این کشتی به گل نشسته، به امواجخروشان اقتصاد جهانی پشت خواهد کرد و در نهایت،تنها خاطره‌ای از آن در کتاب‌ها و صفحات مجازی باقیخواهد ماند. 
در این میان، هنرمندان مستعد و خوش‌ذوق این مرز وبوم، یا درآرزوی دریافت مجوزهای تولید و اکران و عبوراز فیلترهای بی‌پایان، از نفس می افتند یا به مافیای پلتفرم های روی می آورند. و یا در نهایت ناامیدانهچمدان می‌بندند و رویاهایی خود را به سینمای خارجمی‌برند. که یک واقعیت تلخ است. گویی ما در حالپرورش استعداد برای صادرات هستیم؛ چرا که انرژیهنرمندان جوان در کوره‌های آهسته‌ی بروکراسی وسلیقه‌های شخصی می‌سوزد و به خاکستر تبدیلمی‌شود. 
از سوی دیگر، نظام توزیع و اکران کشور، خود داستانمفصلی دارد، داستان انحصار و نابرابری. فیلمی کهشانس داشته باشد در سالن‌هایی محدود و خاص اکرانمی‌شود و فیلمی که آشنای پرنفوذی نداشته باشد، حتیاگر توانایی رقابت با فیلم های هالیوودی را نیز داشته باشد، اکران نمی شود. اما این قیلم های توقیفی و شاید در بهترین حالت معلق، در نهایت روی پرده های جشنواره های معتبر جهانی می درخشند و جایزه ها را یکی پس از دیگری درو می کنند. اینجاست که مفهوم«رقابت» به یک شوخی تلخ تبدیل می‌شود. در چنینفضایی، کیفیت فیلم تنها معیار موفقیت نیست، بلکه«رابطه» و «پشتوانه» است که گیشه را می‌چرخاند.
این بی‌عدالتی ساختاری، نه تنها انگیزه تولیدکنندگانمستقل را نابود می‌کند، بلکه سلیقه مخاطب را نیزیکسان‌سازی و تنزل می‌دهد.
 وضعیت سالن‌های سینما نیز خود گواهی بر این افول و انزوا است. بسیاری از سالن‌ها در شهرهای بزرگ و حتی کوچک، یا متروکه‌هایی برای خلوت های دوستانه است یابا امکاناتی فرسوده و استانداردهای پایین، مخاطب رافراری می دهد. حس نشستن روی صندلی های سینما کهدر روزهای نه چندان دور یک رویداد فرهنگی-تفریحیلذت‌بخش به شمار می رفت، امروز برای بسیاری به یکچالش تبدیل شده است. در حالی که سینمای جهان بافناوری‌های پیشرفته مانند IMAX و دالبی اتموس(Dolby Atmos) و صندلی‌های مدرن، مخاطب را بهآغوش می‌کشد، ما هنوز درگیر تامین برق و سیستمگرمایش و سرمایش سالن‌های سینما هستیم. 
اکنون عادی‌شدن این وضعیت به یک تراژدی عمیق تبدیل شده است. در چنین شرایطی کارگردان ها و فیلمسازان بزرگ و بنام یا سکوت می‌کنند یا برای فستیوال های معتبر جهانی فیلمسازی می کنند و یا در نهایت مجبوربه مهاجرت می‌شوند، وقتی منتقدان نقدهای سفارشی می نویسند و فضا سازی می کنند، باید پذیرفت کهسینما در حال احتضار است و ما شاهد مرگ خاموشسینمای ایران هستیم. رویایی که روزگاری با فیلم‌هایشمردم و جهانان را مسحور خود کرد، امروز در باتلاقی ازسوءمدیریت، محدودیت و ناامیدی در حال غرق شدناست. 
آینده در انتظار عزمی خردمندانه است. باید از خواببیدار شد و پذیرفت که سینما تنها سرگرمی نیست، بلکهفراتر از آن یک هنر غنی، صنعتی بزرگ و پولساز برای سرمایه‌گذاری اقتصادی کلان و یک سفیر فرهنگی یا به عبارت بهتر زبانی گویا و تاثیرگذار و ماندگار در سطح جهانی است. تا زمانی که سیاست گذاران هنر و صنعت سینما واقع بین نبوده و به این باور رسیده نرسیده باشند که مشکل اساسی سینما در ایران ساختاری و سیستماتیک است و نه موردی، هر راه حلی تنها یک مُسَکن خواهد بود و دردی را درمان نخواهد کرد. اکنونزمان لحظه به لحظه برای تغییر به سرعت از دست می رود. پس باید اصلاحات اساسی آغاز شود، در غیر این صورت شاهد غروب هنر هفتم در سرزمین هنر و اندیشه خواهیم بود.

مهدی حیدری، کارشناس سینما و رسانه 
انتهای پیام/
پرده سینما، پرده بحران! نصر

ثبت نظر

نمایش 0 نظر

پژوهشیار