یادداشت/

دهقان فداکار در ایستگاه آخر ایستاد

1398/09/12 - 11:39 - کد خبر: 8397 نسخه چاپی

نصر: چرا قدر داشته هایمان را نمی دانیم؟ آیا می دانید امروز سالگرد درگذشت دهقان فداکار است یقیناً مسئولان نمی‌دانند!؟ تیتر خبر بسیار کوتاه و قابل تامل بود" دهقان فداکار در ایستگاه آخر ایستاد "

یازدهم آذرماه سال ۹۶ بود که خبر فوت اسطوره ایثار و فداکاری در رسانه‌ها منتشر شد قبل از آن چند روزی بود که از خبر بیماری و بستری شدن این مرد بزرگ رویاهای شیرین ایام کودکی مان مطلع بودم و هر روز برای عیادت از او و دیدار با پسرانش به بیمارستان امام رضا (ع) تبریز می رفتم فاصله صدا و سیما تا بیمارستان امام رضا (ع) تبریز کوتاه بود اما مظلومیت آن بزرگ مرد ایثار و فداکاری بسیار قابل تامل .

شامگاه یازدهم آذر ماه ۹۶ خبر فوت این بزرگمرد منتشر شد و فردای آن روز پیکر این دهقان فداکار با تشییع پرشکوه در جوار رحمت امامزاده اسماعیل)ع( میانه آرام گرفت.

حالا دو سال از آن زمان می‌گذرد و امروز که برای تسلیت سالگرد فوت آقای ریز علی یا همان ازبرعلی حاجوی با پسر آن بزرگوار تماس گرفتم از مظلومیت این اسطوره فداکاری افسوس خوردم ! افسوس خوردم چون او یک میانه ا‌ی بود اگر اهل دیگر استان ها بود یقیناً مراسم سالگرد و... برایش تدارک می دیدند اما حیف که این روز در حافظه ذهنی بزرگان و متولیان فرهنگی استان و شهرستان میانه فراموش شده است. اگر فراموش نشده است چرا باید اینگونه در سکوت خبری سالروز درگذشت او را شاهد باشیم مگر نه این است که یادآوری دلاورمردی، رشادت و شجاعت گذشتگان باعث تداوم و ماندگاری ایثار و فداکاری در جامعه خواهد شد.

پس چرا این مهم در آذربایجان شرقی مخصوصاً شهرستان میانه مورد غفلت قرار گرفته است.

عزیزان اگر به داشته‌هایمان افتخار نکنیم و آن را پاس نداریم و به نسل جوان منتقل نکنیم فردا دیگر حرفی برای گفتن نخواهیم داشت حالا که داستان این دهقان فداکار را در کتاب ها حذف می کنیم دیگر توقع برگزاری مراسم یادبود آن عزیز سفر کرده را در ذهن ها داشته باشیم.

 

روایت علی حیدری خبرنگار صداوسیمای مرکز آذربایجان شرقی از روزی که وجود این مرد بزرگ در شهرستان میانه از تخیل به واقعیت پیوست:

" تقریبا سال ۱۳۷۳ بود در یک روز سرد و زمستانی یکی از دوستان دوران دبیرستانی ام "آقای فیروز قره بخشی " خبر ی به من داد که با شنیدن آن خبر شوکه شدم!

فردای آن روز با موتور سیکلت مشکی رنگی که با آن به امورات خبری می پرداختم  عازم روستایی شدم که نامش " قهرمانلو " بود.

پس از پرس و جوی فراوان از اهالی روستایی که رویای کودکی هایمان را تنها با نام "ازبرعلی حاجوی" می شناختند به پیرمردی برخودم که کلاهی گرد و کت و شلواری خاکستری برتن داشت و خود را این گونه معرفی کرد : من " ازبرعلی حاجوی "هستم که همگان مرا "ریزعلی" می شناسند.

آری او خود "ریزعلی بزرگ مرد"  کتاب فارسی دوران کودکی هایمان "دهقان فداکار "بود که اکنون گرد پیری بر چهره اش نشسته و بر سر  کوچه شان ایستاده تا گذر ایام را نظاره کند.

کسی باور نداشت که قصه" دهقان فداکار " واقعیت داشته باشد چه رسد به اینکه او ساکن روستای قهرمانلوی بخش مرکزی میانه باشد!

خوشحال ازاینکه خبری ناب و دست اول را بدست آورده ام به میانه برگشتم و به محض بازگشت از روستا به واحد خبر صداوسیمای تبریز که آن موقع به صورت خبرنگار آزاد و افتخاری کار می کردم اعلام نمودم که این مرد بزرگ درشهر میانه زندگی می کند!

با پخش این خبر در اخبار محلی و سراسری آن زمان و برنامه های سیمای تبریز و چاپ خبر آن در روزنامه های محلی و حتی "روزنامه کیهان ویژه میانه" همگان از وجود این فداکار رویاهای کودکانه  مطلع شدند و فرماندار وقت میانه و ... به وجود این مرد بزرگ بالیدند و بالیدیم ."

 

علی حیدری - خبرنگار صداوسیما و فعال رسانه ای و فرهنگی

انتهای پیام/

دهقان فداکار در ایستگاه آخر ایستاد نصر


نظرها بسته شده اند

نمایش 0 نظر

پژوهشیار