یادداشت/

روایتی از شب عاشورایی تبریز و روزِ بَر دار شدن ثقـ‍ة‌الاسلام تبریزی/ دارِ پایداری!

1401/06/17 - 12:59 - کد خبر: 74302 نسخه چاپی

نصر: دهم دي‌ماه 1290 مطابق با دهم محرم 1330، سرماي زمستان و بيداد روس‌ها در وجود همه تبريزيان تا استخوان نفوذ كرده بود. شايعه صادر شدن حكم اعدام ثقه الاسلام با ديگر آزادي‌خواهان، مردم گرفتار و وحشت‌زده تبريز را كه با ايمان و علايق مذهبي مشغول عزاداري حضرت سيدالشهداء در روز عاشورا بودند نااميد كرده بود.

گر عاشق صادقي زكشتن مهراس
مُردار بود هر آن كه او را نكشند
دهم دي‌ماه 1290 مطابق با دهم محرم 1330، سرماي زمستان و بيداد روس‌ها در وجود همه تبريزيان تا استخوان نفوذ كرده بود. شايعه صادر شدن حكم اعدام ثقه الاسلام با ديگر آزادي‌خواهان، مردم گرفتار و وحشت‌زده تبريز را كه با ايمان و علايق مذهبي مشغول عزاداري حضرت سيدالشهداء در روز عاشورا بودند نااميد كرده بود. با اين همه با وجود رفتن بسياري از مجاهدان هنوز هم خون غيرت و حميت در رگان مردان تبريزي در غليان بود. براي همين گروهي بر آن شدند كه به سربازخانه محل توقيف ثقـ‍ة‌الاسلام حمله كنند و او را همراه با آزادي‌خواهان دربند آزاد كنند، احتمالاً روس‌ها اين پيشامد را پيش‌بيني مي‌كردند چون از نيمه‌شب ششصد سالدات مسلح روس در اطراف سربازخانه متمركز كرده بودند.
نويسنده ناشناسي كه خود را (ح. ر) معرفي مي‌كند در يادداشت‌هاي محققانه و منصفانه خود كه معلوم مي‌شود در آن وقايع حضور داشته است درباره‌ شب آخر شهيد ثقـ‍ة‌الاسلام اطلاعات دقيق‌تري مي‌دهد و مي‌نويسد: «خفت و آزاري كه در آن شب كه آخرين شب از عمر ثقـ‍ة‌الاسلام و يارانش بود به آنها وارد آمد، گمان نمي‌رود كه درباره‌ هيچ مقصر سياسي و جنايي به عمل آمده باشد.  آن بيچاره‌ها تا صبح نخوابيده، مثل افراد مارگزيده به خود مي‌پيچيدند. وضعيت آن‌ها در آن شب هولناك به اندازه‌اي سخت بود كه مرگ را به آن حيات پرمشقت ترجيح مي‌دادند كه نقل مجلس‌شان دانه‌هاي زنجير بود. اما ثقـ‍ة‌الاسلام آن مرد ميدان شجاعت و تهامت ابداً مضطرب نشده و از مرگ خود نمي‌ترسيد، فقط از وضعيت اسف‌آور ساير محبوسين خيلي متأثر و متألم بود.
با آن كه دست‌هايش مقيد به زنجیر و آب هم به آنها قدغن شده بود، بدون وضو با دست‌‌هاي بسته نماز مي‌خواند و آهسته تلاوت قرآن مي‌كرد و با ادعيه خود را مشغول نموده و متصل به رفقاي خود تسلاي خاطر داده مي‌گفت: «در مقابل قضا و قدر الهي غير از تسليم و رضا چاره‌اي نيست «رضاً بقضائك و تسليماً لامرك» گفته متوكل به خدا و متوسل به ائمه هدي باشيد... براي حيات دنيا خود را در مقابل دشمن حقير و مخوف نشان ندهيد و هيچ وقت واقعه كربلا را فراموش نكنيد كه خانواده رسالت، آن مصايب فوق طاقت را با چه متانت و بردباري استقبال نموده، به تمام شدايد متحمل شدند و در مقابل مقدرات الهي زبان به شكوه نگشودند، اگر سرگذشت آل‌ علي را در شب عاشورا در نظر گرفته باشيد آن وقت به اين اندازه مضطرب و متوحش نخواهيد شد. امشب شب عاشوراست ما هم بايد در چنين شب به تمام شدايد و مضايق صبر و افتخار بكنيم كه اين همه شكنجه و آزار كه به ما مي‌رسد در راه حب وطن و در راه ملت اسلام است». (يادداشت‌هاي (ح ـ ر)، ص 36)
زنده‌ياد شهید ثقـ‍ة‌الاسلام اين چنين دل‌آسوده و سبكبال همچون مولايش حسين(ع)، يارانش را به آرامشي ابدي بشارت مي‌دهد...
منصور دار عشقم و دانم كه عاقبت
بر پاي دار مي‌كشد اين پايداريم
 
صبح روز عاشوراي 1330 ق، «واخمان» افسر ددمنش روسي به محبوسين در باغشمال اعلام مي‌كند كه تا دو ساعت ديگر اعدام خواهند شد...
در برخي منابع آمده است: سه ساعت بعدازظهر عاشورا قزاق‌ها و سالدات‌هاي روسي محبوسين را وارد ميدان مشق (سربازخانه) كردند و دروازه‌ها را بستند و آنها را به پاي چوبه دار بردند، اطراف چوبه‌ دار را قزاق‌ها با شمشير برهنه احاطه كرده بودند و از در باغشمال تا دم پل قاري و اطراف سربازخانه و توپخانه و پشت‌بام‌ها مملو از توپچيان با توپ‌هاي كوهي و مسلسل حاضر فرمان بودند (اسداله ضميري، ص 77) و سه تن از جلادان خائن ايراني به نام‌هاي، اسماعيل سفيدگر شترباني، كريم سرخابي، مختار علاف باغمیشه‌اي كه از مزدوران قسي‌القلب صمدخان بودند براي انجام عمل اعدام آنجا بودند.
آزادي‌خواهان سرافراز در پاي دار، زنده‌ياد ثقـ‍ة‌الاسلام به همراه شيخ سليم، آقاكريم برادر او، ضياء‌العما، محمدقلي‌خان دايي او، صادق‌الملك،‌ آقا محمدابراهيم، حسن پسر هجده‌ساله علي مسيو، قدير برادر شانزده ساله او بودند. (تاريخ هجده‌ساله آذربايجان، صص 301 ـ 311)
كريم سرخابي به دستور «واخمان» ابتدا با كندن لباس‌هاي شيخ‌سليم طناب را بر گردن ناطق زبردست انقلاب انداخت. ثقـ‍ة‌الاسلام به شيخ‌سليم قوت قلب مي‌داد و مي‌گفت: «شيخ صبور باش، چه سعادتي بالاتر از اين كه در چنين روزي به فيض شهادت نايل مي‌شويم و همه با شهيدان كربلا محشور خواهيم شد. شيخ، فكر خودت را براي رساندن به معبود يك بار نمي‌بيني، مگر نشنيده‌اي «فاذا قد نجي‌المنحفنون»؟ مطمئن باش كه پنج دقيقه ديگر در حضور حضرت رسول(ص) خواهيم بود. شيخ‌سليم، آسوده جان، از شنيدن كلام بهشتي ثقـ‍ة‌الاسلام مصلوب مي‌شود. با شهادت شيخ، اضطراب و تشويش در ديگر محبوسين بيشتر مي‌شود، اما هر لحظه كه مي‌گذرد شوق و اشتياق شهادت در چهره ثقـ‍ة‌الاسلام گلگون مي‌شود و ضربان قلبش متعادل مي‌شود. آن ابرمرد شجاع، تا لحظه‌ به دار آويخته شدن، دوستانِ دل آشفته از رسيدن مرگ را تسلي مي‌دهد و مي‌گويد: «برادران من، ترس و واهمه را از خود دور كنيد، در مقابل دشمن خود را ذليل و مخوف نشان ندهيد، ما را اين افتخار بس است كه در چنين روز محترمي، ما را در راه وطن و ملت به دار مي‌زنند، شما مرد هستيد، مرد نبايد از مرگ بترسد پس از يك دقيقه زحمت به راحتي ابدي خواهيم رسيد، كلمه شهادت را بگوييد...» كلمات روح‌بخش ثقـ‍ة‌الاسلام، رخسار پريده‌‌رنگ اعداميان را رفته رفته گلگون مي‌ساخت، اما در اين ميان گويا تنها ناراحتي شهيد، بي‌طاقت شدن «قدير» پسر 16 ساله علي‌ميسو بود كه ثقـ‍ة‌الاسلام مي‌گفت: من دلم فقط به حال اين بچه بي‌گناه مي‌سوزد و بعد به او تسلي مي‌داد و مي‌گفت: پسر عزيزم فقط يك دقيقه زحمت داريم و بعد راحت مي‌شويم... . (جزوه (ح ـ ر) صص 37 ـ 36)
اين روحاني شجاع و صبور، در سرماي شديد زمستان تبريز، با قواي فكري متمركز و بي‌اعتناء به مرگ، ياران را بشارت داد و خود بعد از شهادت شيخ‌سليم، ثانيه‌هاي وصال را مي‌شمرد. با اشاره «واخمان» جلادها براي بيرون آوردن لباس ثقـ‍ة‌الاسلام جلو آمدند اما با ابهت نگاه ثقـ‍ة‌الاسلام دست نگه داشتند.
يك خبرنگار انگليسي در اين مورد مي‌نويسد: «جلادها حاضر نشدند تا اين كه آنها را سخت زدند» و به ناچار با نهيب «واخمان» دوباره به طرف ثقـ‍ة‌الاسلام حمله كردند، اما وي كاملاً خونسرد و دل‌آسوده اجازه خواندن دو ركعت نماز را از «واخمان» خواست و او با ريشخند پذيرفت و شيخ مجاهد مشغول نماز شد و دست‌ها را رو به آسمان گرفت و زمزمه كرد «خداوندا تو را به عزيزانت سوگند مي‌دهم كه اين قربانيان را و اين شهادت در راه دين و مملكت و آزادي را از ما و ملت ايران بپذير» و همين كه نماز و نيايش خود را به اتمام رسانيد با پاي خويش بالاي چارپايه رفت. (يادداشت‌هاي ميرزااسدللـه ضميري ملازم خاص ثقـ‍ة‌الاسلام ، ص 73؛ تاريخ هجده ساله آذربايجان، صص 305 ـ 317؛ رهبران مشروطه، ج دوم،  صص 325 ـ 323).
 
یلدا رنجبر، پژوهشگر تاریخ معاصر آذربایجان

منتشر شده در شماره سوم ماهنامه نصر آذربایجان
نسخه دیجیتال دومین شماره ماهنامه نصر آذربایجان به دنبال استقبال مخاطبان به عنوان اولین ماهنامه گویای ایران در دسترس عموم قرار گرفته است. برای مشاهده نسخه دیجیتال و مطالعه مطالب این ماهنامه این لینک را کلیک کرده و ورق بزنید.


انتهای پیام/
روایتی از شب عاشورایی تبریز و روزِ بَر دار شدن ثقـ‍ة‌الاسلام تبریزی/ دارِ پایداری! نصر


نظرها بسته شده اند

نمایش 0 نظر

پژوهشیار