یادداشت/
فنز تمثیلی از استبداد در جامعه
نصر: استاد محمود اخی بازیگر پیشکسوت: داستان فنز تمثیلی از جامعه حال حاضر خود ماست فرانک برادر بزرگتر خانواده (شلتون) عاشق تیم منچستر یونایتد و دشمن تیم رقیب منچستر سینی است.
او چاقویی را در توپ فوتبال فرو میکند و به دیوار خانه می کوبد. کسی حق ندارد به غیر از تیم منچستر یونایتد به تیم دیگری علاقه نشان دهد و یا درباره آن حرفی بزند. این حصار مستحکمی است که او به دور خود کشیده و برای تماشاگر تداعی کننده (فنز=فنس) حصار توری سیمی است که به دور یک منطقه می کشند تا کسی وارد آن نشود.
با توجه به اینکه با حروف اول اسامی قهرمانان نمایش هم همخوانی دارد (فرانکاگنس نانسی_ سانی) نانسی همسر فرانک بیمار است و فضای خفگان خانه او را بیزار کرده است و او نیز به تیم رقیب گرایش دارد. شاید از لحاظ روانی برای حفظ هویت و استقلال در برابر همسرش این کار را انجام داده است.
سانی برادر کوچک که چندان هم باهوش نیست و به دلیل ناتوانی در حفظ تاریخ دقیق اتفاقات منچستر یونایتد مدام از فرانک پس گردنی میخورد. سانی به تیم منچسترسیتی علاقه دارد ولی جرات اظهار نظر ندارد. چرا که فرانک به آن ها گفته چنیدن سال زحمت شما را کشیده ام که وقتی بزرگ شدید از منچستر یونایتد طرفداری کنید.
اگنس خواهر فرانک به تیم دیگری علاقه دارد حتی مخفیانه در تیم بانوان منچسترسیتی ثبت نام کرده است . فرانک کورکورانه فرمان میراند حتی اجازه نمیدهد تیم رقیب پس از پیروزی شادی کنند.
او با چوب و چماق به جنگ آن ها می رود حتی سانی را هم وادار میکند تا چماق به دست او را یاری کند سانی هم به خاطر محبتی که به او دارد و هم به خاطر ترس اطاعت میکند.
طی داستان یک راننده تاکسی به نام جی جی وارد معرکه می شود با شانه های آلاخون والاخون و دهانی کج!
گمان میرود در شهر فرانک های دیگری هم هستند وجی جی به خاطر صحبت یواشکی با مسافر بغل دستی دهانش کج شده است.
او خاطرخواه اگنس شده و در عشق خود پایدار است او نیز طرفدار آبی هاست و فرانک از این موضوع غافل است.
فاجعه خانواده شلتون در این است که همه اعضای خانواده قربانی استبداد و خودخواهی فرانک می شوند.
کارگردانی و بازی ها
بدون شک خانم ایرانزاد در حال حاضر یکی از بهترین و موفق ترین کارگردان های شهر ما هستند. من در نمایش (پنجری) اثر دورنمات افتخار همکاری با ایشان را داشتم. اولین نقطه قوت خانم ایرانزاد تحلیل درست از خود نمایشنامه و در وهله دوم تحلیل و تفسیر کارارکترها برای بازیگران است. خاتم ایرانزاد با تحلیل درست کمک میکنند نقش از درون بازیگر بجوشد نه اینکه از بیرون توسط کارگردان به بازیگر تحمیل شود. ولی ایشان در مورد میزانسن ها بسیار دقیق و جدی هستند و به نظر من در این مورد بسیار حق دراند چرا که میزانسن روح صحنه را میسازد و این امر به عهده کارگردان است که میزانسنی دقیق ارائه دهد.
بازی محمد فرشباف در نقش فرانک بسیار جا افتاده است با فیزیکی مناسب و گریمی عالی. نقش فرانک اگرچه یک انسان معتصب و دیکتاتور را معرفی می کند اما روی دیگری هم دارد که قربانی شرایط شده است و بازیگر توانسته با ایفای نقش درست و گریم مناسب این بعد شخصیتی فرانک را به درستی نشان دهد.
من در بازی محمد فرشباف آن بیچارگی واقعی فرانک را دیدم زمانی که پس از شکست، خشونت را با اشک چشم در آمیخت ومرا به همدردی واداشت.
و اما کارن کیانمهر در نقش سانی که با قدرت تمام در این نقش ظاهر شده است. این بازیگر توانا از لحاظ فیزیک و حرکت بدنی و کار با دستها این کاراکتر را ساخته است. و با صدا و لحنی مناسب سطح بالایی از بازیگری را ارئه داده است، چنان که از اطرافیان شنیدم در وهله اول او را نشناخته اند. بازی او مرا به این باور رساند که سانی کودکیست سی ساله که با دل می اندیشد نه عقل کذایی!
و اما مهدی سمساری استاد بیان با دهانی کج؟ چه شیرین با بازی خود تیپ و شخصیت این نقش را ارائه کرده و بار دیگر ثابت کرد که در اجرا نقش کوچک نداریم.
من از نسرین فاتح، نگار یمینی فر و بهزاد وحدت پناهی تقدیر میکنم که با بازی خود داستان را به بهترین شکل پیش بردند.
انتهای پیام/
نصر