یادداشت نصر/
مادر، رفیع ترین داستان حیات بشر
نصر: تو روح تمام شعرهای عاشقانه ای که باید بسرایم؛ حتی واژه ها برای از تو گفتن کم می آورند؛ می خواهم برای یک بار هم که شده، تو را زیباتر از تمامی کلمات بنویسم. باید برای نوشتن تو، واژه ها را عوض کنم.
کاش می شد واژه ای تازه به دنیا بیاید؛ واژه ای که بتوان تو را با آن سرود، واژه ای که در هیچ کجای جهان، به گوش هیچ شاعری نخورده باشد.
امروز را به نام مادر می نویسم، مادری که شعله ی عشق را در فانوس سینه ی پر مهر مادری روشن نمود؛ واژه هایم را صدا زده ام تا تو را به توصیف بنشینم اما در ذهن کوچک مدادم، هیچ واژه ای نیست تا در خور مقام آسمانی ات باشد. آری قلم از نگارش شکوه نام مادر ناتوان است و واژه هایم قاصر از توصیف عشق پرمهر مادر؛ همانا که هزاران شعر در ستایش مدح مادر اندک است. امروز روز مادر است و من در عجبم که کدام روز، روز مادر نیست! روزی که بهشت فرش قدم هایش شد و نامش بر عرش کبریایی مادر نام گرفت.
نمی دانم تا کی می توانم تو را بیشتر از همه کس دوست داشته باشم؟ نمی دانم بهشت تا کی ادامه خواهد داشت؟ نفس های تو، بوی بهشت می دهند. من سال های دلواپسی ام را سر بر شانه تو گریسته ام. من دلهره هایم را در فشار آغوشت فراموش کرده ام و تمام کودکی ام را با آوازهای عاشقانه تو خوابیده ام. لالایی هایت، طولانی ترین خواب هایی است که به یاد دارم.
هنوز دوست دارم ساعت ها در آغوش مهربانی های تو بگریم. هنوز دست های خسته ات، بوی لالایی های آرام می دهند. تو تنها پرنده ای هستی که من توانسته ام سال های سال، پیشانی اش را ببوسم. هر روز آینه، تصویر لبخندهای تو را برایم قاب می گیرد تا تنها دلخوشی ام در این روزهای سراسر دلتنگی باشد. صدای تو، آشناترین کلامی است که می شناسم.
گرمی آغوشت، امن ترین پناهگاهی است که برای روزهای پر از دلهره کودکانه ام سراغ دارم؛ تو سربلندترین درختی هستی که من سراغ دارم؛ درختی که از تمام توفان های گناه، پاکدامن گذشته و از بادهای وحشی دامن گرفته تا به خداوند نزدیک تر شده است.
همه مهربانی ها به لبخند تو می رسند. دست هایت، زیباترین مکانی است که برای خواب بوسه هایم سراغ دارم. خداوند تو را از جنس زیباترین سلام هایش آفریده است.
سر بر زانوانت که می گذارم، پا بر فرق جهان گذاشته ام. دستانت را که می بوسم، گویی پیشانی ملیح آسمان را بوسیده ام. با توست اگر زندگی ام در جریان است؛ در جریانی شاد و نیز سایه ات بر سر زندگی من است که این چنین آفتابی ام. من با توام که در حرکت سیال عمر، تا منتهی الیه دلدادگی پیش می روم. تو هنرمندترین زن روزگاری که خودت را وقف هنر پرورش من کردی. آرزوهای دوردستت و حرف های نگفته ات، در سکوتت موج می زند.
مادر یعنی همه ی زندگی؛ وقتی حال نداری تا صبح بالای سرت می نشیند و نگران است؛ وقتی موقع کار می گویی خسته شدم با این که پاهایش درد می کند می گوید تو بنشین من انجام می دهم؛ مادر یعنی فرشته اي که هیچ وقت باور نمیکنی مریض شود یا پیر شود چون همیشه و در هر حالتی به روی تو لبخند می زند. مادر یعنی فرشته اي که طاقت دیدن اشک هایش را نداری.
مادر یعنی فرشته اي که با اشک فرزندش، اشک می ریزد و با خنده هایش می خندد؛ یعنی فرشته اي که با هر لبخند فرزندش، زندگی می کند؛ یعنی فرشته اي که موهایش برای بزرگ کردن فرزندش سفید می شود؛ یعنی فرشته اي که صبح موقع خواب بودن فرزندش، آرام میز صبحانه را می چیند تا وقتی فرزندش بیدار شد، لذت زندگی را لمس کند.
مادر، رفیع ترین داستان حیات بشر است، مادر تنها معلمی است که با صبر و شکیبایی درس زندگی آموخته است. مادر همچون پروانه می سوزد و همچون شمعی گداخته می شود و مهربانانه با سختی ها کنار می آید. مادر تنها نمایی از نگاه ستاره هاست.
مادر همچون دستان خدا بر روی زمین است که جان می بخشد و شفا می دهد و برآورده می کند. همچون خدایی که می بخشد و می گذرد. شک ندارم خدا در چشمان مادر پنهان شده است.
مادر، کانون عاطفه و مهر است و ظرفیت و شکیب کمتری برای تحمل ناگواری ها دارد، لطافت طبعش و ضعف طبیعی او از یک سو، و ناتوانی های فرساینده ای که از به دنیا آوردن فرزند و دیگر رنج ها در او پدید آمده است از سوی دیگر، او را به شدت ناتوان می کند. بی شک او شایسته تکریم، نوازش، عطوفت و خدمت است.
مادر ریشه درخت حیات است؛ زنهار که تیشه بر این ریشه روا دارید که این ضربه نه به شخص بلکه به اجتماع است. مادر اساس اجتماع است و بی او اجتماع جسمی بی روح است.
مادر درخشنده ترین آفتاب هستی بخش جهان است، پس ای آفتاب هستی بتاب که خورشید و ماه منتظرند تا از انوار طلائی ات روشنایی گیرند و پیام هستی بخش تو را در گوش همه ذرات عالم زمزمه کنند.
مادر آرام بخش ترین نسیم پگاه زندگی است؛ پس ای نسیم بورز که گل ها جز با شمیم نفس عطرآگین تو معطر نمی شوند، بورز که هیچ نسیمی نمی تواند لطیف تر از نسیم خوش بوی وجودت، برگ های ظریف گل ها را نوازشی دهد و تو گویی که گل ها نیز بی حضور نسیمت، جوانه نمی زنند و غنچه نمی شوند.
مادر، چه آرام بخشی! قلبت، مخزن رحمت است و نگاهت، مخزن الفت. یادت تجدید کننده خاطرات است و نامت زینت بخش کلام. به راستی که مادر تو هدیه ای آسمانی هستی که باید همه پاسدار تو باشند.
مادر ای معلم ایثار و ای کوه صبور! می ستایم ایثار بی همتا و صبر کم نظیرت را. تصدیق می کنم مقام والای تو را؛ تو سزاوار اکرام و احسانی. تو شایسته تقدیر و تحسینی؛ مادر! مهر و صفایت، ناز و قهرت، گریه و خنده ات،… همه چیزت را دوست دارم و می ستایم؛ بی وجودت غنچه ها پرپر می شوند و گل ها بی بو. گلستان بی بهار می شود و باغبان تنها.
مادر، ای ژرف ترین بخش وجود من، فردای من آینه امروز توست. آنچه فردا در آینه زندگی ام به تصویر می آید، چیزی است که امروز در زندگیت عمل کرده ای. نگاه کودکانه اما کاوشگر من همیشه نظاره گر توست تا یاد بگیرم چه کنم و چه بگویم. مادر، فردا از من آزرده خاطر مباش که آنچه در من می بینی، تصویر زندگی توست.
"دوستت دارم"حقیر است زمانی که حرفی از تو گفته می شود. مادرجان، شنیده ام کوله بار دوران کودکی مرا سنگ صبور خویش کرده اي. دوستت دارم هم آنگاه که سرود لالائی ات خواب خوش و آرام را به من هدیه می کند و هم آنگاه که، قطرات اشک هایت همراه ترانه غم انگیز فراق بدرقه ام می کند.
کیست که وقتی در آغوش گرم مادرش سرنهد، طمانینه وصف خویش را از درون دلش احساس نکند؟ کیست که از خون محبت مادر سیر نخورده باشد؟ کیست که نام او را در قاموس قلبش ننوشته باشد؟ کیست که یاد او را از صفحه خاطراتش پاک کرده باشد؟
مادر همیشه در قلب ها است و قلب ها همیشه در تپش اند. مادر تاریخی است که خود مورخ آن است. مادر زنده است چون تاریخ زنده است. مادر یادگار حوا و مریم و زهرا و زینب است. مادر جاویدان است چون زهرا جاویدان تاریخ است.
آری مادر! نام پرعطوفت اش همواره بر صدر اوراق تاریخ خواهد درخشید و یاد پر طراوت اش همیشه در اذهان تداعی خواهد کرد.
هنوز هم شاگرد مکتب خانه اوییم و به تمنای گوشه ای از آن نگاه، دنیای خود را محتاج می دانیم. هنوز با بدرقه ای از دعای او، راه ما هموار است و سرنوشت ما به نیکویی رقم می خورد.
مادر، امروز را به یمن وجود تو جشن می گیرم و تمام دلم را که دریچه ای به سوی دل مهربان تو دارد، گل باران می کنم. مبارک باد بر تو جایگاه بلند مادری. مبارک باد.
سحر مغفرت
انتهای پیام/
سحر مغفرت