با بزرگان علم و ادب (2)/

"محمدبن علی بن ملک داد تبریزی" مولانا را دگرگون کرد

1399/08/29 - 07:57 - کد خبر: 32168 نسخه چاپی

نصر: شمس تبریزی عاشق سفر بود و عمر را به سیر و سیاحت می گذرانید و در یک جا قرار نمی گرفت.

محمدبن علی بن ملک داد تبریزی ملقب به شمس الدین یا شمس تبریزی در سال 582 هجری قمری در تبریز متولد شد. او از بزرگان صوفیه در قرن 7 است. شمس به ریاضت، جهانگردی و مکتب داری می پرداخت.
از زندگی شمس تبریزی و احوال شخصی او تا آنگاه که «مقالات شمس» کشف شد، خبر مهمی در دست نبود. قدیمی ترین مدارک درباره شمس تبریزی «ابتدانامه سلطان ولد» و «رساله سپهسالار» است که گفته «هیچ آفریده ای را بر حال شمس اطلاعی نبوده، چون شهرت خود را پنهان می داشت و خویش را در پرده اسرار فرو می پیچید». در کتاب «مقالات شمس» اگرچه شمس تبریزی به شرح احوال و معرفی پیشینه خود نپرداخته است اما می توان او را از میان توصیفات و خاطرات بازشناخت. توصیفاتی که او به مناسبت های گوناگون درباره ی افراد و اقوال مطرح می کند.


 
شمس تبریزی در محضر استادانی چون شمس خونجی تحصیل می کرده است. او سپس به سیر و سلوک پرداخت و در نزد پیران طریقت، کسانی چون پیر سله باف و شیخ رکن الدین محمد سُجاسی معروف به پیر سُجاسی، به کسب معرفت پرداخت.
شمس تبریزی عاشق سفر بود و عمر را به سیر و سیاحت می گذرانید و در یک جا قرار نمی گرفت. آن چنانچه به روایت افلاکی «جماعت مسافران صاحبدل او را پرنده گفتندی، جهت طی زمینی که داشته است». شمس تبریزی در 26 جمادی الثانی 642 (معادل 6 دسامبر 1244 میلادی و 16 آذر 623 هجری خورشیدی) به قونیه رسید. با مولوی ملاقات کرد و با شخصیت نیرومند و نفس گرمی که داشت؛ مولانا را دگرگون کرد. تا پیش از دیدار شمس تبریزی، مولوی از عالمان و فقیهان  و اهل مدرسه بود. در آن زمان به تدریس علوم دینی مشغول بود و در چهار مدرسه معتبر تدریس می کرد و اکابر علما در رکابش پیاده می رفتند.
با دیدار شمس تبریزی، مولوی لباس عوض کرد، درس و وعظ را یکسو نهاد و اهل وجد و سماع و شاعری شد. برای مردم قونیه مخصوصا پیروان مولانا تغییر احوال او و رابطه ی میان او و شمس تبریزی تحمل نکردنی بود. عوام و خواص به خشم آمدند، مریدان شوریدند و همگان کمر به کین او بستند. شمس تبریزی بعد از شانزده ماه در 21 شوال 643 بی خبر قونیه را ترک کرد. اندوه و ملال مولوی در آن ایام بی کرانه بود.
سرانجام نامه ای از شمس تبریزی رسید و معلوم گشت که او در شام است و مولوی فرزند خود سلطان ولد را با بیست تن از یاران برای بازآوردن او فرستاد. شمس تبریزی در 644 با استقبال باشکوه به قونیه بازگشت. محفل مولوی غرق شور و شادی و وجد و سماع شد.
اما شادمانی ها دیری نپایید. باز آتش کینه و تعصب بالا گرفت و رنج ها و آزارها به شمس تبریزی رسید. او با همه عشق و علاقه ای که به صحبت مولانا داشت، تصمیم به ترک قونیه گرفت. به مولانا می گفت: «سفر کردم و آمدم و رنج ها به من رسید که اگر قونیه را پر زر کردندی به آن کرا نکردی، الا دوستی تو غالب بود... سفر دشوار می آید، اما اگر این بار رفته شود چنان مکن که آن بار کردی».
درباره ی مقصد واپسین سفر شمس تبریزی از قونیه، در منابع چیزی نیامده است. اما از اینکه در منابع قدیمی مزار او را در شهر خوی، نشان داده اند؛ معلوم می شود که او مستقیم یا به طور غیرمستقیم به خوی رفته است. قدیمی ترین جایی که از وجود مدفن شمس تبریزی در خوی ذکری رفته در مجمل فصیحی است، که در حوادث سال 672 می نویسد: «وفات مولانا شمس الدین تبریزی مدفونا به خوی». اما گزارش معتبر دیگر در این باره، در منشات السلاطین فریدون بیک است که در گزارش لشکرکشی سلیمان اول سلطان عثمانی به ایران در بازگشت او از تبریز به دیار روم آورده است که در سه روزی که در تابستان 942 در خوی گذرانیده سلطان عثمانی با حضرت سراصغر سوار شدند و به زیارت مزار شریف حضرت شمس تبریزی مشرف گردیدند. با گذشت قرن ها آرامگاه شمس تبریزیویران گردید و از آن مناری آجری به نام شمس تبریزی بر جایب مانده است.
 انتهای پیام/
نصر


نظرها بسته شده اند

نمایش 0 نظر

پژوهشیار