البته مقايسة كمّي و كيفي آنچه در اين عرصه بايد انجام گيرد، با آنچه تاكنون انجام گرفته، نشان ميدهد كه هنوز ادبيات معاصر ایران و به ویژه آذربایجان، در نخستين مراحل «شهریار پژوهي» قرار دارد.
در سال های اخیر، برگزاري همايش و برپایی محافلِ سخنراني دربارة شعر و شخصيّت شهريار، كم نبوده است؛ امّا همایش های منسجم و نظام مند و مقالاتي كه مبتني بر اصولِ نقد ادبي و شناختِ شعري باشد، بسيار كم بوده است.در عین حال، از همان سالهايِ جوانی و شروعِ شاعريِ شهريار، داستانهايِ برساخته دربارة او، در ميان مردم، بر سر زبانها افتاده، و ناگزیر، حلقهاي از شيفتگان و بدخواهان، پيرامون او شكل گرفته که بر پیچیدگی کار شهریارپژوهی افزوده است.
تخريب چهره شهريار همزمان با اوج قدرت شاعري وي شروع شده است. آن زمان فضاي حاكم بر ادبيات ايران (در دهه چهل) «ادبيات چريكي» بود. يعني شاعراني كه در راستاي اهداف چريكي و به اصطلاح چپي شعر ميسرودند، «شاعر» محسوب ميشدند و اگر شاعري در اين حال و هوا نبود؛ از دايره شاعري، عمدتاً بيرون بود.
ادبيات ايران در اين دوره سخت تحت تاثير «ادبيات آمريكاي جنوبي» است. ادبياتي كه ريشه در قيام مردم كوبا به رهبري «فیدل» و «چه» دارد. حادثه سياهكل، اعدام گلسرخي و دانشيان، نفوذ شاعراني چون نعمت ميرزاده و سعيد سلطانپور از عواملي است كه بر شعلههاي اين برهه ادبي ايران ميافزاید. حتي كار به جايي رسيده كه شاعری چون نعمت ميرزاده از احمد شاملو هم برتر شمرده ميشود.
در ميان این هیاهو، شهريار، آرام و بيصدا در یکی از محلات قديمي تبريز خلوت گزيده و در كار تحرير قرآن و ترجمه منظوم سخنان اميرالمومنين علي (ع) است. اين اقدام شهريار براي شاعران چپگراي آن دوره سخت ميآید. شهريار، به عنوان پرچمدار شعر سنتي ايران در دوره معاصر، به درخواستهاي شاعران چپي يك «نه» بزرگ گفته است.
«نه» گفتن شهريار موجب شد كه در برههاي از تاريخ ادبي ايران، اين شاعر بزرگ مورد هجوم و هتاكي شاعران چپگرا قرار گیرد.
مجلّه فردوسي از شهريار درخواست كرده «به جاي پرداختن به آخرت خود، اشعارش را سر و سامان دهد»!
دامنه اين هجوم و تخريب در تهران متوقف نشد و دو تن از همشهريهاي شاعر به عنوان پرچمداران مخافت با شهريار قدم در عرصه گذاشتند.
«صمد بهرنگي» در مقالهاي نوشت: «چرا حيدرباباي شهريار با همه كوتاهانديشيهايي كه در آن است، اين همه وسعت انتشار دارد؟!»... البته او خود چنين پاسخ داد: «چون آثار نويسندگاني چون صمد وورغون [از شاعران چريكي جمهوري آذربايجان] در دسترس عامه نيست».
رضا براهني هم پس از آن كه در مقالهاي با عنوان «ماليخولياي اقليمي و شاعري شهريار» اندكي به شاعر زودرنج همشهرياش تاخت، به شهريار توصيه كرد كه از «رياست كنگره شعر ايران» كه در تبريز برگزار ميشد، انصراف دهد. براهني اين نهضت را به حدي ادامه داد كه از شاعران نوگراي همدوره خويش، پنهاني خواست كه به تبريز سفر نكنند و از حضور در كنگره شعر ايران خودداري نمايند!
مخالفان شهريار بيشتر به ابياتي همچون «انسان اولان خنجر بئلينه تاخماز» [كسي كه انسان است، شمشير بر كمر نميبندد] اعتراض داشتند. آنها از شهرياري كه مدام در شعرهاي خود- بهويژه نيمه دوّم عمر شاعرياش- دم از انسانگرايي و معنويت ميزد، ميخواستند كه پيام به انيشتين را فراموش كند و از مبارزه سخن گويد.
البته شهريار بيدي نبود كه از اين بادها بلرزد. او در نامهاي به فريدون مشيري و هوشنگ ابتهاج، از آنها درخواست كرد كه «از ياد خداوند دمي غافل نشوند».
چنانکه اگر روزي مجموعه نامههاي شهريار ، از محاق چاپ درآيد، حقايق بسياري در شناخت دقيق انديشههاي شهريار به ویژه در این دوره روشن خواهد شد.
..............................................
محمّد طاهری خسروشاهی / دانشگاه تبریز
انتهای پیام/