یادداشت نصر/

باران تبریز در میلاد مادر، شهر را غسل امید داد

1404/09/19 - 20:31 - کد خبر: 151877 نسخه چاپی

نصر: دو روز است که بانوی مهربان آسمان، چهره های خسته و غم زده ما را به دست باران لمس می کند و نفسی پاک را به ریه های دود زده مان می دمد. این روز ها، اشک های مادرانه عرش که به رخسار شهرمان می چکد، تبریز را، این فرزند غیور همیشه پا برجایش را در آغوش خود، غسل می دهد تا خلاصش کند از شرم و خستگی روزها عذاب و استقامت. من در این روزها که رو به آسمان می گیرم تا رخ مادر طبیعت را ببوسم و شکر بارانی که در نبود درایت و مدیریت منتخبانمان، نجات بخش جان ملتم گشته، به جا بیاورم، بوی دستان مادر را استشمام می کنم؛ مادری که سالیان سال است برایمان مادری می کند. 

روزی که در این پاییز بی باران، اردستانی ها، مادر را برای ایستادگی مواخذه کردند و شجاعت را خرافات خواندند و کاشانی ها ،دفاع درمقابل جهل را با لبخندی تلخ پاسخ گفتند و موج فحاشی های برخی مداحان، بالا گرفت و دشمنان را بر موج سواری ترغیب کرد، من در این دریای آشوب، بوی مادر را شنفتم؛ بوی آتش و خون دل، بوی مادرانگی به خون خفته ای  که در جانِ کوثر پر کشید. 
یاد گفتگویم با مادر علیسان و مادرطاها افتادم؛ آنجا که با دیدن چهره های شوکه و روح شکسته مادرانی مواجه شدم که در لمس ترس و احساس خطر، یادشان نبود برای نجات جانشان خود را از پشت درب کوچه کنار بکشند! 
وقتی مادر علیسان از امید های پر پر شده اش برای پسرش، از یونیفرمی که هرگز برای مدرسه تحویل گرفته نشد، از کیفی که به مدرسه برده نشد و از دفتر و کتابی که گوشه اتاق خاک خواهند خورد می گفت، من در نگاه به زخم صورت و دست شکسته اش، ذکر مادر را زمزمه می کردم که قَدْرِ مقاييسِ الهوى، لكِ فَصَّلْنَا ثِيابَ العاطِفاتْ...
لباس مِهر و عاطفه او بر تن مادران ما بوده و هست؛ آنجا که در ۱۲ روز دفاع از میهن که در پی جنگ‌طلبی ترامپ هایی که امروز برای صلح، گربه رقصانی می کنند، مادران داغ فقدان جوانانشان را زیر این پوشینه ایمان، گریستند. 
آنجا که در هشت سال دفاع مقدس، مادران ، فرزندانشان را راهی میدان شجاعت و جان باختگی کردند، در حالی که پیه اشک و فراق را به تن مالیدند و پیله مقاومت و امید را به خود پیچیدند تا روزی، این پروانگی را به وصال ختم کنند؛ چنان که ام البنین و سیدةنساءالعالمین کردند...
آنجا که زنان ما زندگیشان را دادند تا آزادی و آزادگی را برای این مملکت بیاورند، روح فاطمی در دل داشتند. آنها که جوانان رعنایشان را تقدیم میدان ها کردند و امروز در خانه ها، همان جوان را ، جان باخته با موجی از خاطرات سوخته و خاکستری، تیمار می کنند در حالی که ذکر مادر را شبانه روز بر لب هایشان دارند. 
آنجا که هر آخر هفته در گلزار شهدایمان، مادران و بانوان شهدای این جنگ ناحق را می بینم که بر خاک افتاده، اشک‌هایشان نه از سر تسلیم که از جنس ایمان و ایستادگی بر گونه‌هایشان می نشیند و صدای گریه هاشان در موج نوای زیارت عاشورا، به عبادتی خالصانه بدل می شود، آنجا نوری را پیش چشم می بینم که از چراغ راه زهرا، شعله می گیرد. 

امروز که تبریز زیر باران تطهیر می‌شود و خیابان‌ها بوی خاک نم‌خورده‌ای می‌دهند که هم نفس شهر را باز می کند و هم ملت را به تسبیح سلامتی و آفتابی شدن وجودشان وامی دارد، روز میلاد مادر است. همین است که آرامش زلال آسمان را در آغوش می کشیم و مهر مادر از دل آب و خاک برمی‌خیزد و امیدی می شود که به دل هامان جاری می گردد. می خواهم این روز میلاد و بارانی که هوا و نفس نو به این سرزمین دمیده و ملتش را از عجز یک فصل بی باران رها ساخته، از برکت نفس و مادریِ پر مِهر بانویی بخوانم که رگْ بندِ عاطفه ی دل ملت ایران است و این امیدی که در چای و کوی و برزن این شهر روان شده را میراث بانوی آب و آیینه ای بشمارم که میلادش، مبارک خانم هایمان است. 

امروز که در کوچه‌ خیابان های تبریز قدم می‌زنم و باران بر صورتم می‌نشیند، گویی مادر آسمان، چادرش را روی سر بانوان شهرم ‌کشیده و می‌گوید: بمان… هنوز امید زنده است.
انگار در نوازش باران، از مقاومت ما تقدیر می شود و دست نسل امروز مادرانی که در سختی روزگار، همسر و فرزند را در پشمینه آسایش و مادری، گرم و امیدوار نگه می دارند، بوسیده می شود؛ مادرانی که آلودگی و آنفولانزا و کرونا و ...، رعشه دائمی ترسشان در همه فصول را به بار می آورند و استرس دائمی تربیت و تحصیل هم آنها را معلم، پرستار، دکتر و روان شناس کودکانشان ساخته... اینجاست که روز مادر را به برکت نام و عطر فاطمه سلام الله، به همه مادران سرزمینم از نسل قدیم تا به امروز تبریک می گویم و نور وجود و شجاعت روح مادر شیعیان را برای دختران نسل زِدمان آرزو می کنم.

به قلم فائزه بنی نصرت
انتهای پیام/
باران تبریز در میلاد مادر، شهر را غسل امید داد فائزه بنی نصرت

ثبت نظر

نمایش 0 نظر

پژوهشیار