گفتگوی اختصاصی نصر با هنرمند عکاس تبریزی/
رؤیابینی با چشم دوربین؛ عکس باید مخاطب را صدا بزند
1404/08/29 - 11:48 - کد خبر: 150566
نسخه چاپی
نصر: نمایشگاه «فصل های درون من» سفری آرام و پیوسته است؛ از جهان خام و ملموس واقعیت تا قلمرو خیالگونه تصویرها، مسیر با سیاهوسفیدهایی آغاز می شود که سنگینی زمان را بر دوش دارند و کمکم به رنگهایی می رسد که مرز میان عکس و نقاشی را از میان برمیدارند و تو را به دنیای وهم و خیال می کشانند.
به گزارش نصر، «مجید صباغبهروز» متولد پاییز ۱۳۵۰ در تبریز ، با بیش از دو دهه فعالیت در عکاسی سینما و عکاسی مستند، اینبار با نمایشگاهی متفاوت در تبریز حاضر شد. نمایشگاهی که از آثار سیاه و سفید آغاز شده و به جهان رنگ و خیال میرسد که برای وی، تجربهای شخصی و طولانیمدت است. صباغ بهروز در این گفتوگو از مسیر ورودش به سینما و عکاسی تا نقد وضعیت هنر و عکاسی در تبریز سخن گفت.
لطفاً برای آغاز گفتوگو، از مسیر ورودتان به عکاسی بگویید؟
من از سال ۱۳۷۷ وارد حوزه عکاسی سینما شدم و آن زمان در تهران بودم و نه در تبریز و حدود بیست و پنج سال در سینما فعالیت کرده ام؛ از عکاسی تا فیلمبرداری و هم در حوزه مستند کار کرده ام. هیچ تحصیلات آکادمیکی در این زمینه عکاسی نداشته و همه چیز را با دیدن و خواندن و پرسوجو از اساتید یاد گرفته ام و عملاً خودآموز وارد این حرفه شدم.
چه عاملی باعث شد عکاسی سینما برای شما جدی شود؟
برای من سینما همیشه مقدم بوده و معتقدم عکاس سینما اگر سینما را نشناسد، نمیتواند کار درستی ارائه دهد. عکاس سینما قبل از هرچیز باید فیلمشناس باشد. بسیاری از عکاسان سینما اول عاشق سینما هستند و بعد به سمت عکاسی میآیند و حتی بعدها فیلمبردار یا کارگردان میشوند نمونههایش در سینمای ایران فراوان است.
ورود شما به عکاسی تا حدی اتفاقی بوده است. این اتفاق چگونه رخ داد؟
من در آغاز دستیار کارگردان بودم و در یک کار مستند عکاس پروژه نیامده بود و لازم بود عکسها همان روز تحویل داده شود، دوربین داشتم اما بلد نبودم دقیقاً چه باید بگیرم ولی با این حال شروع به عکاسی کردم و نتیجه آنقدر برایم جذاب بود که ادامه دادم. همکارم آقای حافظ احمدی که از عکاسان شناختهشده سینماست، تشویقم کرد و گفت این مسیر را ادامه بدهم و همان شد که عکاسی تبدیل به مسیر حرفهای من شد.

دشواری عکاسی سینما از نگاه شما چیست؟
عکاسی سینما کاری ساده نیست و به نظرم یکی از پیچیدهترین شاخههای عکاسی است چون عکاس سینما باید در خود مهارتهای چهار عکاس را جمع کرده باشد یعنی باید بتواند در لحظات اکشن مانند عکاسی ورزشی عمل کند، باید تسلطی شبیه عکاس مد و فشن داشته باشد چون عکس قرار است روی پوستر و سردر سینما برود. باید توانایی پرترهنگاری داشته باشد و در نهایت باید قواعد و زبان سینما را بشناسد. عکس سینما شناسنامه یک فیلم است و باید مخاطب را به دیدن فیلم ترغیب کند.
از حوزه سینما فاصله گرفتهاید و حالا نخستین نمایشگاه فاینآرت خود را برگزار کردهاید. این تغییر مسیر چطور شکل گرفت؟
این نمایشگاه از دل من آمده و ارتباط مستقیمی با کار سینمایی ندارد. سالها عکسهایی گرفته بودم که حالتی نقاشانه داشت. در یک نمایشگاه گروهی در باغ هنر تبریز عکس اناری را به نمایش گذاشتم که بسیاری از مخاطبان آن را نقاشی تصور کردند. همان جا جرقهای در ذهن من زده شد و فهمیدم با چنین عکسهایی که در آرشیوم هم زیاد است، میتوان یک پروژه نمایشگاهی اجرا کرد. از یک سال و نیم قبل شروع کردم روی پروژه کار کردن و آن را به نمایشگاهی منسجم تبدیل کردم و این نخستین نمایشگاه انفرادی و غیرسینمایی من است.

در این مدت که روی پروژه کار میکردید حال و هوای درونی شما دچار تغییراتی شده است که چنین تنوعی را شاهدیم؟
این آثار کاملاً به روحیات من وابستهاند؛ روزهایی که حال خوبی داشتم روی یک عکس کار میکردم و روزهایی که آشفته بودم، باز به سمت همان عکس میرفتم نتیجه اینکه هر عکس نشانی از یک دوره احساسی من است. قصد داشتم مخاطب وارد نمایشگاه شود و با ذهن خودش این روند را کامل کند. هرکس داستان خود را در نظاره این عکس ها، پیدا کند و خوشبختانه چنین اتفاقی افتاد و بازخوردها همین را نشانم داد.
از نقش اساتیدتان در مسیر کاری امروز خود بگویید؟
آقای بهمن جلالی استاد بسیاری از عکاسان ایراناند و برای من نیز جایگاهی بسیار مهم دارند. نمایشگاه را هم به ایشان تقدیم کرده ام. جملهای از ایشان همیشه با من مانده که میگفتند « عکس همیشه ناتمام است و زمانی کامل میشود که دیده شود» همین نگاه باعث شد تصمیم بگیرم این پروژه را کامل کنم و اجازه دهم دیده شود تا معنای واقعی پیدا کند.
درباره تکنیک کار و سبک نمایشگاه توضیح میدهید؟
فضای نمایشگاه برگرفته از شیوهای قدیمی به نام پیکتوریالیسم است؛ سبکی که در میانه های قرن ۱۹ ایجاد شد و عکاسها تلاش میکردند عکسها حالتی شبیه نقاشی پیدا کند، وضوح را کم میکردند کنتراست کاهش مییافت و چاپ روی کاغذهایی بافتدار انجام میشد. بسیاری از عکسهای من ناخودآگاه در همین فضا گرفته شده بود و من در گزینش عکس ها، ترتیب نمایشگاه را از عکس های سیاهوسفید آغاز کردم که کمکم وارد دنیای رنگ میشود و برای من نمادی از حرکت از واقعیت به سمت خیال است.

یکی از عکسها مربوط به دریاچه ارومیه است. از این دغدغه بگویید که با هنر ادغامش کردید؟
سالهاست که دریاچه ارومیه به وضعیت بحرانی رسیده و من هرگز نتوانستم دوران پرآب آن عکاسی کنم تنها زمانی که کمی آب داشت توانستم لحظهای را ثبت کنم و همیشه حسرت ثبت آن دوران در من مانده است. این عکس برای من نشانهای از دغدغه محیط زیست است که همیشه همراهم بوده و بسیار برای ثبت عکس زمان صرف شده و امروز دیروز به خاطرات پیوسته است.
از اینکه اولین بار نمایشگاه را در تبریز برگزار کرده اید بگویید؟
مدیریت هنری نمایشگاه با سامان پور خورشیدی، ایشان تمایل داشت نمایشگاه ابتدا در تهران یا استانبول برگزار شود اما من معتقد بودم که این کار باید از شهر خودم شروع شود. تبریز برای من نقطه آغاز است و دوست داشتم نخستین بازخوردها را از مردم شهرم بگیرم بعد اگر شرایط فراهم شد تهران یا استانبول را انتخاب کنیم.
ارزیابی شما از وضعیت عکاسی در تبریز چیست؟
معتقدم امروزه استعداد وجود دارد اما پشتکار در جوانان کم است. بسیاری از جوانها عجله دارند و بیشتر به دنبال عنوان هستند تا اثر جدی و عمیق و فکر میکنند اگر زود نمایشگاه بگذارند، مسیر حرفهای آغاز میشود در حالی که اثر هنری، شناسنامه آدم است نه تابلو تبلیغاتی. انتظارم از دانشجویان بیشتر بود برای حضور در نمایشگاه. منابع آموزشی فراوان است اما مطالعه آثار عکاسان با تجربه و سختکوشی کم دیده میشود. این موضوع فقط مختص تبریز نیست و در بسیاری از شهرها دیده میشود.
ارزیابی شما از گالریها و روند نمایشگاهی در تبریز چیست؟
مشکل اینجاست که برخی گالریها تبدیل شدهاند به دیوار اجارهای که درست نیست و شأن اثر هنری رعایت نمیشود. هنرمند باید حق انتخاب داشته باشد نه اینکه مجبور شود در قالبی از پیش تعیین شده اثرش را ارائه دهد.
راهکار شما برای بهبود این فضا چیست؟
پیشنهاد من این است که جریان گالریگردی در تبریز شکل بگیرد مانند تهران که روزهای آخر هفته، گالریگردی جدی دارند. هنرجوی عکاسی باید نقاشی ببیند،شعر بخواند، سفال لمس کند و حجم بشناسد. عکاس باید از همه هنرها تغذیه کند وگرنه کارش ناقص میماند.
در میان هنرجویان دغدغه ابزار و تجهیزات بسیار رواج دارد. نگاه شما به این مسئله چیست؟
به نظر من تمرکز بیش از حد روی تجهیزات اشتباه است. من با نزدیک سی سال سابقه، بسیاری از عکسهایم را با گوشی موبایل گرفتهام. مهم نگاه است نه لنز گرانقیمت. بسیاری از عکسها را بدون سهپایه و با دوربینی که روی صندوق عقب ماشین گذاشته بودم، ثبت کردم. در همین ثبت عکس دریاچه ارومیه، ساعتها صبر کردم تا لحظهای که میخواستم شکل بگیرد.
به عنوان سؤال پایانی مهمترین انتظاری که از نهادهای فرهنگی دارید چیست؟
به نظر من نهادهای فرهنگی باید حمایت واقعی کنند نه صرفاً ثبتنام در صندوق هنر. هنرمند باید بتواند روی پشتیبانی مالی و خرید آثارش حساب کند، همانطور که در بسیاری از کشورها رایج است. هنرمندان بزرگ جهان هم همیشه حامی داشتهاند و این موضوع اصلاً ننگ نیست یعنی هنر بدون حمایت امکان حرکت ندارد و بهخصوص جوانها برای ادامه مسیر نیاز به این پشتیبانی دارند.
انتهای پیام/
فائزه بنی نصرت