یادداشت/ در مورد برنامه هسته‌ای ایران؛

آمریکا راست می گوید یا دروغ؟

1404/04/29 - 11:51 - کد خبر: 141460 نسخه چاپی

نصر: خانم «هانا آرنت» برجسته ترین فیلسوف سیاسی قرن بیستم، دو شیوه جدید دروغگویی را در دنیای سیاست جدید رایج شده است: نوع اول دروغ، دروغ به سبک روابط عمومی (public relations lying) است، اما نوع دوم دروغگویی که تازه ابداع شده است، دروغ حل مسئله حرفه ای (Professional problem solving lie) است.

این نوع از دروغگویی زمانی به کار گرفته می شود که سیاستمداران نیازمند جلب حمایت افکار عمومی از یک تصمیم هستند که آن تصمیم نه مشروع است و نه مبتنی بر حقیقت؛ ولی آنها به دلائلی مانند منافع سیاسی حزبی و غیره به اجرایی شدن آن نیاز دارند. در چنین شرایطی، آنها ابتدا دست به جعل یک فرضیه باورپذیر می زنند - با استفاده گزینشی از داده ها-، تا آن را برای افکار عمومی قابل پذیرش نمایند. سپس در بستر ذهنیت اجتماعی ایجاد شده با آن فرضیه جعلی، اراده خود را به جامعه می قبولانند. در اصل، این روش مبتنی است بر جعل روش استدلال قیاسی، که در آن، مقدمه اصلی جعل می شود و سپس با درج یک مقدمه فرعی، در یک سیستم استدلالی معیوب، یک نتیجه از قبل معین شده را اخذ و به جامعه پمپاژ می شود. 
از این روش، دولت وقت آمریکا در سال 1964 برای جلب حمایت مردم آمریکا برای حمله به ویتنام استفاده کرد. آنها تبلیغ کردند که اگر کشور ویتنام کمونیستی شود، کل جنوب شرقی آسیا مثل مهره یک دومینو یک به یک به دامن کمونیسم می افتند و ما در برابر کمونیسم شکست می خوریم. اما، همان زمان، پرزیدنت جانسون این را می دانست که این یک پیش فرض ذهنی است و واقعیت ندارد، ولی آنها برای پیش بردن اهدافشان به آن جعل واقعیت داشتند. نمونه دیگر این نوع دروغگویی در سال 2003 در مورد عراق رخ داد. دولت آمریکا با طرح ادعای دستیابی عراق به تکنولوژی ساخت سلاح های کشتار جمعی، موفق به شکل دادن یک ائتلاف جهانی بر علیه عراق شد، در حالی که بعد از پیروزی بر عراق هیچ شواهدی دال بر وجود آن پیدا نشد. این ها در حالی است که امروز بر همگان آشکار شده که هدف آمریکا نه سد کردن نفوذ کمونیسم در ویتنام بلکه جلوگیری از ظهور یک الگوی توسعه غیرغربی و نیز دیکته کردن قدرت خود به جهان بود و هدف از حمله به عراق نیز منافع اقتصادی و حفظ هژمونی آمریکا بود. موارد زیادی از این نوع دروغگویی در نظام حکومتی آمریکا وجود دارد. 
نوام چامسکی در مورد دکترین آمریکا برای دوران پسا جنگ سرد، با نام دموکراسی بازدارنده، مبنای تدوین این دکترین را اینگونه توضیح می دهد که آمریکا به جای واکنش به تهدیدهای واقعی در حال وقوع، یک قدم به جلوتر رفته و تهدیدها و چالش های احتمالی برای هژمونی آمریکا را شناسایی و قبل از وقوع، آنها را خنثی یا کنترل کند. ما در فرهنگ محلی خود این اقدام را قصاص قبل از جنایت می نامیم. در آن زمان، آنها دو تهدید مهم در برابر الگوی لیبرال دموکراسی آمریکایی شناسایی کردند که اولی چین با سیاست مبتنی بر اصول کمونیسم اما اقتصاد مبتنی بر قواعد بازار آزاد و دومی جهان اسلام بود.
از نظر آنها اسلام فقط یک دین نیست، بلکه یک سیستم جامع دارای ظرفیت تمدن سازی است و می تواند بدیل لیبرال دموکراسی آمریکایی را ایجاد کند. آنها برای مهار این دو چالش، راه های متفاوتی را پیش بینی کردند. در رابطه با مهار جهان اسلام استراتژی های متنوعی تدوین شد که یکی از مهمترین آنها توزیع قدرت بین مثلا سه کشور مسلمان است.  با این ترتیب تضمین می شود که هیچ کشور مسلمانی نتواند به یک جرم بزرگ مرکزی که قادر به جذب جرم های کوچکتر شده و به یک ابرقدرت بین المللی بدل شود.
جمهوری اسلامی ایران یک حکومت مبتنی بر ایدئولوژی است؛ یک ایدئولوژی دینی مبتنی بر اصول مذهب شیعه. موسسان این حکومت در صدد ارائه یک الگوی جدید حکومت داری مبتنی بر مبانی اسلامی-شیعی بودند. مبانی فکری مبتنی بر دین این حکومت با پوزیتیویسم که از پایه های تمدن نوین غربی است، تعارض ماهوی دارد. همچنین به دلیل آرمان های ضد امپریالیستی افراد موثر در تاسیس ساختار آن در لایه بالا و میانی و نیز خاطرات منفی مداخلات غرب در برابر حرکت های آزادیخواهانه عمومی در منطقه و بخصوص ایران (مانند کودتای آمریکایی 28 مرداد)، از همان ابتدا، نوعی تخاصم با غرب در وجود این حکومت ریشه دواند و باعث نوعی برخورد سلبی با ارزش های حکومت های غربی بخصوص آمریکا شد.
با توجه به ماهیت نظام سیاسی آمریکا که در واقع، ظاهر لیبرالیستی آن پوششی برای باطن کاپیتالیستی آن است، اولین اولویت آن حفظ هژمونی سیاسی-نظامی آمریکا و تضمین منافع اقتصادی آن است. عملا، ترامپ نیز در سال های اخیر با عبارت نامشروع «آمریکا فیرست»، حفظ این برتری هژمونیتیک را به عنوان مهمترین سیاست خود اعلام کرده است. برای تحقق چنین سیاستی، مهار جهان اسلام با انوع برنامه ها ضروری بوده و انجام تغییرات سیاسی و حتی ژئوپولیتیک در خاورمیانه از لوازم مهم آن است. برای تحقق این برنامه، ایران نرمال نشده با ارزش های لیبرال دموکراسی غربی نباید امکان ادامه حیات داشته باشد. ایرانی که در پی ارائه یک الگوی توسعه غیرغربی است و حاضر به قبول هژمونی آمریکا نیست، قاعدتا در نظم جهانی مورد نظر آنها جایی ندارد و یک چنین برنامه نفی ای، به طور بالقوه در مورد سایر کشورهای مهم اسلامی، به شکل قمتضی و متناسب آن، هم قابل تصور است.
حال، مسئله اصلی این است که کدام منطق و دلیل اخلاقی به آمریکا این اجازه را می دهد که به طور یکجانبه و فقط با این ذهنیت که کشوری مخالف ارزش های آن کشور است و ممکن است در آینده تهدیدی برای هژمونی مطلق آن باشد، در صدد حذف و نابودی پیشگیرانه آن کشور باشد؟ چطور می توان وجدان اخلاقی مردم دنیا و حتی جامعه داخلی را برای چنین اقدام غیراخلاقی که مبنایی غیر از استکبار و برتری طلبی ندارد با خود همراه کرد؟ و چطور می توان ائتلافی جهانی علیه ایران شکل داد در حالی که آژانس بین المللی انرژی هسته ای تاکنون هیچ نشانه ای از غیرصلح آمیز بودن فعالیت های هسته ایی ایران پیدا نکرده و در آخرین گزارش خود هم اعلام کرد که هیچ نشانه ای از حرکت سیستماتیک ایران به سمت تولید بمب هسته ایی توسط ایران پیدا نکرده ایم. اینجاست که روش متدوال حکومت آمریکا برای شکل دادن به افکار عمومی به کار گرفته می شود؛ استفاده از روش دروغگویی حرفه ای برای حل مسئله. طرح این فرضیه که ایران به دنبال ساخت سلاح هسته ایی است و رسمیت دادن به آن با سوء استفاده از آژانس بین المللی انرژی هسته ایی، شورای حکام، سازمان ملل و نیز تزریق آن به افکار عمومی دنیا با پروپاگاندای سنگین رسانه ایی، راهی است برای مشروعیت بخشیدن به اقدامات خصمانه غیراخلاقی و غیرحقوقی علیه ایران برای تضمین هژمونی نامشروع آمریکا و نظم مطلوب آن بر مدار منافع آمریکا.

به قلم دکتر محمدباقر کریمی، عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی تبریز 

انتهای پیام/
آمریکا راست می گوید یا دروغ؟ نصر

ثبت نظر

نمایش 0 نظر

پژوهشیار