یادداشت/
معمای ساخت کلیسای کاتولیک تبریز؛ یادگاری از تلاطمهای اوایل قرن بیستم
1403/11/17 - 21:41 - کد خبر: 130664
نسخه چاپی
نصر: در اعماق تاریخ پر فراز و نشیب تبریز، کلیسایی باشکوه خفته که یادگاری از تلاطمهای اوایل قرن بیستم است و داستانی پر رمز و راز از قدرتهای جهانی، ادیان و مردمان این شهر را در خود نهفته دارد.
این بنا که با معماری منحصر به فرد خود هر بینندهای را مسحور میکند، امروز در غفلت مسئولین، در معرض خطر نابودی قرار گرفته است. گویی قرار است این اثر گرانبها، که از اعتبارات شهر تبریز است و میتواند به یکی از جاذبههای مهم گردشگری این شهر تبدیل شود، به سرنوشتی ناگوار دچار شود. چراغ این کلیسا امروز رو به خاموشی است. در حالی که دیگر آثار تاریخی و مذهبی در شهرهای دیگر ایران مورد توجه و مرمت قرار میگیرند و با جذب توریست، به رونق اقتصادی آن شهرها کمک میکنند، کلیسای عذرای توانا در تبریز به فراموشی مطلق سپرده شده است.
در مورد کلیسای عذرای توانا، متأسفانه منابع مکتوب و اطلاعات مستند بسیار اندکی در دسترس است. با این حال، همین منابع اندک و پراکنده، تصویری مبهم از تاریخ پر فراز و نشیب این بنای تاریخی را پیش روی ما میگشایند. در این میان، اخیراً منابعی تازه کشف شدهاند که میتوانند زوایای پنهان و ناگفتهای از تاریخ ساخت این کلیسا را روشن کنند. در این مقاله، با اتکا به همین منابع تازه و با کنار هم چیدن قطعات پازل تاریخ، تلاش خواهیم کرد تا نگاهی هرچند کوتاه، اما روشنگر به تاریخ جذاب و رمزآلود ساخت کلیسای عذرای توانا داشته باشیم و از رازهای سر به مهر آن پرده برداریم. باشد که این تلاش، گامی هرچند کوچک در جهت حفظ و معرفی این اثر تاریخی ارزشمند باشد.
در سالهای پر آشوب اوایل قرن بیستم، تبریز، نگین آذربایجان و دومین شهر بزرگ ایران، در کوران حوادثی ناگوار دست و پنجه نرم میکرد. انقلاب مشروطه، همچون سیلی خروشان، شهر را در خود غرق کرده بود و اشغال نیروهای روسی، زخم دیگری بر پیکر این شهر مقاوم افزوده بود. در این هنگامه پر تلاطم، جماعتی مذهبی از کاتولیکهای فرانسوی، که به لازاریستها شهرت داشتند، تصمیمی جسورانه گرفتند: بنای کلیسایی عظیم، که امروزه به عنوان یکی از بزرگترین کلیساهای کاتولیک در خاورمیانه شناخته میشود.
تصمیم ایشان، در شرایطی گرفته شد که تبریز درگیر جنگ داخلی، قحطی و ناامنی بود. شاید در نگاه اول، این سوال در ذهن نقش ببندد که چگونه در این اوضاع نابسامان، چنین پروژه عظیمی به سرانجام رسید؟ در حالی که دیگر اقلیتهای مذهبی حتی برای مرمت و بازسازی اماکن مذهبی خود با موانع بسیاری روبرو بودند، چگونه کلیسای کاتولیک تبریز، قد برافراشت؟
برای یافتن پاسخ این سوال، باید کمی به گذشته سفر کنیم و تبریز آن روزگار را از نزدیک ببینیم. شهری که پس از تهران، دومین شهر بزرگ ایران بود و به عنوان محل اقامت ولیعهد، اهمیتی ویژه داشت. این شهر پرجمعیت، در قرن نوزدهم، با جمعیتی بالغ بر ۲۵۰ هزار نفر، پرآوازهترین مرکز شهری ایران بود. تبریز، همچون دروازهای میان دو همسایه قدرتمند، امپراتوری روسیه و امپراتوری عثمانی، نقشی کلیدی ایفا میکرد و در آستانه قرن بیستم، در گذار از سنت به مدرنیته، دوران حساسی را سپری میکرد.
این شهر، که به عنوان مرکز تجاری و فرهنگی منطقه شناخته میشد، تحت تأثیر عوامل گوناگونی قرار داشت. از یک سو، نیروهای سنتی و مذهبی، حضوری پررنگ در جامعه داشتند و از سوی دیگر، جریانهای مدرن و نوگرا نیز در حال شکلگیری بودند، همچنین این شهر، به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی خود، همواره مورد توجه قدرتهای خارجی، به ویژه امپراتوری روسیه بود.
حضور مبلغان مسیحی در ایران تاریخی دیرینه داشت و به قرنها پیش از دوران مشروطه بازمیگشت. اولین ورود آنها به ایران در زمان نادر شاه افشار بود که «برادران متحد» از آلمان وارد کشور شدند. اما در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، با ورود مبلغانی از آمریکا، ایتالیا، آلمان، بریتانیا و فرانسه فعالیت آنها در ایران، به ویژه در آذربایجان، گسترش یافت. مبلغان مسیحی، خصوصا کاتولیکها، در شهرهای مختلف ایران، از جمله تبریز، به تبلیغ مسیحیت و تأسیس مدارس، بیمارستانها و مؤسسات خیریه پرداختند. در یک جمعبندی کلی، گرچه حضور آنها از جهت جذب ایرانیان به کیش مسیحیت، نفع و آوردهای برایشان دربر نداشته، اما در حوزه آموزش، بهداشت و درمان خدمات ارزندهای به کشور ارائه دادهاند.
داستان کلیسای عذرای توانا از آنجا شروع میشود که در سال ۱۹۱۰، لازاریستها، که از جمله گروههای مذهبی فعال در تبریز بودند، تصمیم به ساخت کلیسایی جدید در این شهر گرفتند. در آن زمان، بزرگترین گروه اروپایی در تبریز، روسها بودند که در محدوده باغشمال تبریز، ابنیه و پادگان نظامی خود را داشتند. فرانسویها، نیروی بعدی بودند که بیشتر در منطقه لیلآوای تبریز (محله شهناز و حومه) متمرکز بودند. آنها، علاوه بر فعالیتهای دینی، به ارائه خدمات آموزشی و بهداشتی میپرداختند. با گسترش فعالیتهایشان، احساس نیاز به کلیسایی بزرگ، بیش از پیش حس شد. در آن زمان فرانسوا برتونسک، کشیش، معلم و نماینده جماعت میسیون در تبریز بود. او در مدرسهاش به تدریس زبانهای خارجی، علوم و ریاضیات پرداخت و نقش مهمی در توسعه آموزش نوین در ایران ایفا کرد. طی مکاتباتی که برتونسک با ویلت، نماینده لازاریست در پاریس داشت، انگیزه آنها از اقدام به ساخت کلیسای جدید، نیاز به فضای بیشتر برای برگزاری مراسمات مذهبی اعلام شد.

آلن، برتونسک و کوراندیر به همراه شاگردانشان (1909-1911)
تجاوز نیروهای روسی به ایران و همچنین جنگ داخلی در تبریز (جنگ بین طرفداران مشروطه و نیروهای حکومتی)، باعث شده بود که جمعیت زیادی از مسیحیان، بهویژه سربازان لهستانی ارتش روسیه، در تبریز حضور داشته باشند. لازاریستها، با ساخت این کلیسا، قصد داشتند به جمعیت کاتولیک در تبریز خدمت کنند و فضایی مناسب برای عبادت و برگزاری مراسم مذهبی فراهم کنند. در نامه ای به تاریخ ۱۶ آگوست ۱۹۰۹ که توسط برتونسک از تبریز به پاریس ارسال شده است، میخوانیم: «... شما نگرانی فعلی من را میدانید. ما کلیسایی برای پذیرش وفاداران، دانشآموزانمان، دانشآموزان خواهرانمان و ۸۰۰ سرباز کاتولیک لهستانی در ارتش روسیه نداریم. برای همه این جمعیت، ما چیزی جز یک اتاق محقر ۸ متر طول و ۷ متر عرض نداریم. این رقتانگیز است...»
اما اولین ردپای کارهای اجرایی کلیسا در مکاتباتی از سال ۱۹۱۰ به بعد ظاهر شد. نامه برتونسک در ۱۷ مارس ۱۹۱۰، جنبههای مختلف ساخت کلیسا و آمار جالب توجهی را ارائه میدهد. او در این نامه ابتدا در مورد ساخت ساختمان گزارش داده و سپس ادامه میدهد: «... برای مجوز ساخت، به کنسول خود مراجعه کردم. او (کنسول) در این باره به تهران نامه نوشت. من گفتگوی او با جناب آقای مخبرالسلطنه، حاکم آذربایجان را برای شما میفرستم... در تهران، ارومیه، خسروآباد و اصفهان، کلیساهای بزرگ و زیبایی داریم، فکر میکنم در ساخت آنها مشکلی نداشتیم. در تبریز، ما دو کلیسای بزرگ ارمنی و ۵۰ متری خانهمان، کلیسایی برای پروتستانهای آمریکایی داریم. مناره کاملاً ضروری نیست! اگر برای ما مشکلاتی ایجاد کنند، میتوانیم آن را متوقف کنیم. پروتستانها یک نیم مناره در کلیسای خود دارند... در حال حاضر در تبریز، ۱۴۰ کاتولیک بومی، اروپایی، کلدانی یا ارمنی هستیم. در ارتش روسیه، با توجه به آمد و رفت آنها، باید به طور متوسط ۲۰۰ تا ۳۰۰ کاتولیک لهستانی را حساب کنیم. از حدود یک سال پیش که ارتش وارد تبریز شد، ۲۲ مورد مرگ در ارتش روسیه رخ داده است که ۱۲ مورد آنها کاتولیک بودند.»
اما ساخت کلیسا در شرایط آشوبزده تبریز، کاری دشوار و پیچیده تر از این حرفها بود. لازاریستها برای تحقق این هدف، میبایست طرفهای مختلفی را راضی و قانع میکردند. در این مسیر، کسب مجوز از نهادهای دولتی از یک طرف، قانع کردن علمای شهر از طرفی دیگر کاری سخت مینمود. همچنین این اقدامات بایستی بدون برانگیختن حساسیت روسها انجام میگرفت چرا که برخی از ارمنیهای تبریز به صف مشروطه خواهان پیوسته بودند و این موضوع موجب عصبانیت روسها شده بود.
نظر شاه ایران در این خصوص مشخص بود. از نظر شاه قاجار مجوز ساخت کلیسای جدید قدغن بوده اما معابد قدیمی حق احیا و بازسازی را داشتند. لئون دکو، وزیر مختار فرانسه در ایران، در مورد وضعیت برخی از روستاهای اطراف ارومیه و ساکنان کلدانی آنها که هیچ کلیسایی ندارند، در یک نمونه نامه ۴ نوامبر ۱۹۰۶ (۱۷ رمضان ۱۳۲۴) مینویسد که آنها از حاکم ایرانی اجازه خواستند که کلیساهای خود را بازسازی کنند، یا در صورت لزوم، کلیسای جدیدی بسازند. این نامه ابتدا به نخستوزیر، نصرالله مشیرالدوله، فرستاده شد که ایشان نیز به نوبه خود آن را برای شاه فرستاد. دستور شاه کوتاه و واضح بود: «نباید هیچ ساختمان جدیدی بسازند، اما اگر معابد قدیمی را تعمیر کنند، ضرری ندارد. شما میتوانید به آنها اجازه دهید. نوامبر ۱۹۰۶ (رمضان ۱۳۲۴).» به نظر میرسد سیاست شاه حفظ وضعیت موجود و جلوگیری از درخواستهای مشابه از طرف دیگر پیروان ادیان بوده است.
اما لازاریستها، متوقف نشدند و با مخبرالسلطنه، حاکم آذربایجان، ارتباطی نزدیک برقرار کردند و به هر نحوی که بود، حمایت او را به دست آوردند. حتی گفته میشود که در مقطعی مخبرالسلطنه، به لازاریستها کمک مالی نیز کرده است. در نامهای از نیکولاس در ۹ ژانویه ۱۹۱۰، او جشنی را که در ۶ ژانویه توسط لازاریستها در مدرسه خود برگزار شده بود، گزارش میدهد. در این جشن که همه ساکنان اروپایی و همچنین مقامات بلندپایه محلی ایرانی دعوت شده بودند، لازاریستها موفق به جمعآوری مبلغ زیادی پول شدند و خود مخبرالسلطنه نیز ۵۰ تومان کمک کرد.
نقش کنسول فرانسه در تبریز در جذب نظر مساعد دولت نیز بسیار تعیین کننده بوده است. نیکولاس، کنسول فرانسه در تبریز، در نامهای، به دوستی بیست ساله خود با مخبرالسلطنه اشاره میکند. او خاورشناس و مورخ فرانسوی بود که بیشتر کودکیاش را در تبریز گذرانده بود، جایی که پدرش در کنسولگری فرانسه خدمت میکرد. آشنایی او با فرهنگ و زبان ترکی و فارسی در همین دوران، موجب روابط گسترده و نفوذ او در بین رجال تبریز شده بود. همچنین در خاطرات مخبرالسلطنه نیز، میتوان ردپایی از ایدههای طرفدار فرانسه او یافت. روزی در تبریز (1908)، هنگامی که جان او در خطر بود و دوستانش به او توصیه کردند که به کنسولگری روسیه برود، مخبرالسلطنه از این کار امتناع کرد و روسها را به عنوان دشمنان خود شناخت. در عوض، او به کنسولگری فرانسه رفت، جایی که به دلیل رد کنسول روسیه، از آنجا رانده شد.
لویی آلفونس دنیل نیکولاس، ملقب به مسیو نیکلا
اما در دورانی که بعضا قدرت مشروطهخواهان بر قدرت دولتیان میچربید، تنها کسب اجازه از دولت برای ساخت کلیسا کافی نبود. از حسن اتفاق، انجمن و اعضای مشروطهخواه آن، ارتباط نزدیکی با دیپلماتهای فرانسوی در تبریز داشتند. ثقةالاسلام، یکی از مجتهدان بزرگ تبریز و از مشروطهخواهان، که سابقه اعتراض علیه مدارس فرنگی (اروپایی یا غیرایرانی) و تلاش برای تعطیلی آنها را داشت، رابطه خوبی با کنسول فرانسه داشت. ثقةالاسلام تبریزی در یکی از نامههای خود نوشت که کنسول فرانسه، نیکولاس را به خانهاش دعوت کرده و گفتگوی طولانی و دوستانهای با او داشته است. سپس با نیکولاس در مورد حضور نیروهای روسی در ایران صحبت کرده است. ثقةالاسلام در این جلسه از نیکولاس خواست که با نیروهای روسی صحبت کند تا آنها رفتار سیاسی کمتر مخربی داشته باشند. ثقةالاسلام همچنین به بیطرفی فرانسه در قبال استراتژیهای روسیه در ایران اشاره کرد، در حالی که بریتانیا با روسیه متحد شده بود.
مانع بعدی، روسها در تبریز بودند. گزارشهای مختلف نشان میدهد که لازاریستها برای پیشبرد اهدافشان سعی بر حفظ رابطه خوب با روسها داشتند. در ۱۳ مه ۱۹۰۹، برتونسک به ویلت، نماینده لازاریست در پاریس، در مورد ۸۰۰ سرباز کاتولیک لهستانی در ارتش روسیه مینویسد و اینکه «با مداخله روسها که ۳۰۰۰ سرباز آوردهاند آرامش در شهر حاکم شده است». با توجه به اینکه طی درگیریها سیستم پست و تلگراف ایران از کار افتاده بود، لازاریستها چنین نامههایی را از طریق سیستم پستی روسها مخابره میکردند. نهایتا لازاریستها چنان رابطه حسنهای با روسها ایجاد کردند که سربازان لهستانیِ ارتش روسیه ناقوسی خریده و آن را به عنوان هدیه به کلیسا تقدیم کردند. این ناقوس در سال ۱۹۱۴ نصب و راهاندازی گردید.
لازاریستها به نحو احسن از ارتباطات خود با دیپلماتهای فرانسوی، بهویژه نیکولاس، کنسول فرانسه در تبریز، برای پیشبرد اهداف خود استفاده میکردند. نیکولاس، در نامههای خود به وزیر امور خارجه فرانسه، به نقش مخبرالسلطنه در صدور مجوز ساخت کلیسا و همچنین از کمکهای مالی او به این پروژه اشاره میکند.
در شرایط آشفته و نابسامان تبریز، در حالی که شهر درگیر جنگ و ناامنی بود، آنها به ساخت کلیسای خود ادامه دادند و از فرصتهای موجود برای تهیه مصالح و نیروی کار استفاده کردند. با این حال، ساخت کلیسا با مخالفت برخی از گروههای مذهبی دیگر در تبریز، به ویژه پروتستانها، مواجه شد. اما لازاریستها با استفاده از نفوذ خود و حمایت مقامات، توانستند این موانع را برطرف کرده و ساخت کلیسا را به پایان برسانند. از سویی به نظر میرسد، شرایط آشوبزده تبریز، از جمله قطع ارتباط با تهران، جنگ داخلی، حضور روسها، و حتی قحطی، باعث شده بود که شرایط برای آنها تسهیل و حساسیتها برای چنین اقدامی به حداقل برسد.
بالاخره پس از چند سال کار فشرده ساخت کلیسا در سال 1912 به پایان رسید. نیکولاس، کنسول فرانسه در تبریز، مینویسد که چگونه «بزرگترین کلیسای موجود در کل ایران، تبریزیها را متحیر کرد.» او مینویسد: «کلیسای کاتولیک در حال حاضر یک برج ناقوس دارد که تا ۳۰ متر بالا میرود. میتواند ۵۰۰ نفر را در خود جای دهد. راز توانایی که مردم ما (فرانسویها) داشتند بسیار ساده است: لیبرالیسم مخبرالسلطنه و دوستی او با من که به زودی ۲۵ ساله میشود. افتتاحیه، مخبرالسلطنه، کارگزار، کل نیروهای کنسولی، شخصیتهای ایرانی، ارتش روسیه و ارامنه و همچنین مسیحیان ارتدوکس و پروتستانها را به خود جذب کرد. آقای برتونسک به کنسول فرانسه مدال افتخار داد. آقایان لازاریستها پس از مراسم قصد داشتند ضیافتی ترتیب دهند تا شخصیتهای مهم تبریز، از جمله آقای والی را گرد هم آورند.»
کلیسای عذرای توانا که با چنین رنج و مشقتی ساخته شده، امروز در غفلت مسئولین، در معرض خطر نابودی قرار گرفته است. به جای آنکه به مرمت و احیای آن همت گمارند، بر دیوارش نوشتهای آویختهاند که گویی زبان حال آن است: «با توجه به امکان تخریب دیوار از نزدیک شدن خودداری فرمائید!» انگار انتظار میکشند که این اثر گرانبها، این یادگار ارزشمند از گذشتههای پرآشوب تبریز، به دست فراموشی سپرده شود و به خاکستر بنشیند و آنگاه، به این فاجعهی فرهنگی، به سوگ نشینیم و اشک حسرت ریزیم، و گریهکنان مجتمع تجاری دیگری بر ویرانههایش بنا کنیم! در حالیکه این بنای باشکوه، که قصههای ناگفته از تاریخ پر فراز و نشیب تبریز را در خود نهفته دارد، میتواند به نگینی درخشان در انگشتر جاذبههای گردشگری این شهر تبدیل شود.
به قلم مهدی ولیزاده
انتهای پیام/
نصر