آسیبشناسی نمایشهای تاریخی در تبریز/
زبان در نمایش های تاریخی
1403/01/21 - 15:07 - کد خبر: 111183
نسخه چاپی
نصر: در طی دو یادداشت گذشته اشاره شد که نه تاریخ، تئاتر است و نه تئاتر، تاریخ! روندی که نمایشنامهنویسان بزرگ تاریخ از آن بهرمند شدهاند فهم این نکته است که تاریخ، مواد خامی در خود دارد که میتواند به مصرف نمایشنامهنویس رسیده و تبدیل به خدمت ارزشمند اجتماعی به نام تئاتر شود.
تئاتر مستند نیز به دو بخش واژه به واژه و برداشتشده تقسیم شده و گفته شد بهترین بخش برای نوشتن درام تاریخی جایی است که شخصیت در مقابل مشکلات قرار گرفته است. نقد صریح این است که بخش قابل توجهی از نمایشنامههای تاریخی نگارش شده در تبریز، هرگز تبدیل به درام نشدهاند و صرفا روایتی شخصی از سلسله رویدادهای اتفاق افتاده بر یک شخصیت را نشان میدهند؛ ویترین زندگی شخصیت از بدو تولد تا مرگ و گونههای مشابه آن که صحیح است روند اصلاحی در نظر گرفته شود. هم چنین ذکر شد به جهت ویژگیهایی که نمایشهای بومی منطقه آذربایجان با بهرهمندی از راویان محلی مانند عاشیقها، نقالان و... دارد، گاه برخی از هنرمندان چنین تصور میکنند که اگر به جای خلق درام توسط اشخاص نمایشی روی صحنه، ماجرا را از زبان خنیاگری که احیانا ساز یا مطراقی به دست دارد روایت نمایند، برای مخاطب جذاب بوده و اثری بومی نیز خلق کردهاند که تیری به خطاست.
ادامه مقاله و یادداشت سوم را میخوانیم و یادداشتهای دیگری نیز به صورت متمادی ارائه خواهد شد.
• زبان
«زبان، وسیلهای است براي برقراري ارتباط ميان انسانها. مردم مناطق مختلف فرهنگی، ضمن مراقبت و نشر داشتههای فرهنگی خویش، از ظرفيتهای محیطی، جغرافيايي و فولكلوريكی دیگر فرهنگهای همجوار نیز بهرهها میگیرند و به تقویت فرهنگ خودشان میپردازند. اقوامی که ظاهرا به تبع زبان، گويش، لهجه و لحن، از ديگران متفاوت دیده میشوند؛ عنصری که نقش کتمانناپذیری در خلق هنرهاي همان بوم زیستها دارند. تئاتر يكي از اين هنرهاست كه با توجه به فرهنگ عموم مردم يك بوم، خلق ميشود» (ولیپور قرهقیه، 1401: 110). علاقه به اجرای درام تاریخی مبتنی بر زیستبوم استان در تبریز، کاملا ملموس است. چند سالی است تلاش در نگارش و اجرای اینگونه آثار شکل گرفته که به شدت امیدوارکننده و ارزشمند است. در این راستا، چون اشخاص شاخص بومی به عنوان سوژه نمایشی انتخاب میشوند، تلاش برای اجرا به زبان ترکی نیز دخیل شده و به رسم دیرینهای، هر مخاطبی دوستتر میدارد با همان زبان و فرهنگی که در آن رشد یافته سرگرم باشد. اما در کنار کارکرد زبان به عنوان اصل جداییناپذیر تئاتر، زبان آرگو نیز معیار است. «مجموعه لغات و عباراتي كه توسط گروهي خاص بهكار برده ميشود و فهم آن براي ديگران مشكل است» (Matthews, 2007: www.oxfordreference.com (http://www.oxfordreference.com/)). (http://www.oxfordreference.com/) اهميت زبان آرگو در حوزه تئاتر بومي آنجاست كه كلام در تئاتر بومي در كنار معيارگونه بودن در آن اقليم، داراي بافتار فرازباني است كه جنبه پنهانكاري دارد. «اينگونه زبان احتمالا هميشه در كنار زبان معيار بسياري از جوامع، جهت مخفي كردن اسرار و پوشاندن افكار وجود داشته است» (سمائي، 1382، 6).
در نگارش و تماشای اجراهای درام تاریخی در تبریز میتوان دریافت که متاسفانه نمایشنامهنویسان و اجراگران، درک عمومی صحیحی از زبان تئاتری ندارند. زیرا این عزیزان هنوز نمیدانند که تکلیفشان در مورد گفتار چیست! آیا چون تمام اشخاص ترک هستند، باید کل اجرا به زبان ترکی باشد یا چون بناست در دیگر مناطق کشور نیز اجرا شود با لحن و لهجه ترکی-فارسی هم که شده باید دست به اجرا به زبان فارسی بزنند تا عموم مخاطبان،این اجرا و محتوا را درک کنند؟ از آنجاییکه زبان در نمايشنامه به دو بخش دستور صحنه و گفتار تقسيم ميشود، هر كدام از اين دو بخش، وظايفي در جهت پيشبرد اهداف درامنويس ايفا ميكنند. بخش دستوری صحنه، به حركت و كنش مستقيم بازيگر روي صحنه و تنظیم دكور، نور، گريم، لباس اشاره دارد. مخاطب براي درك آنچه بر روي صحنه رخ ميدهد، چارهاي جز دريافت گفتار در كنار كنش بازیگر ندارد. «كلام در نمايشنامه غير از انتقال معني تحتاللفظي خود داراي يك بار دراماتيك خاص است. مغناطيسم موجود در كلمه كه جوهر اصلي كلمه است با توجه به ريتم، جملهبندي، آهنگ جمله، ميزان سرعت آهنگ كلمه و مكث و سكوت، ميتواند عكسالعملهاي احساس متفاوتي در تماشاگر برانگيزد» (مژده، 1367، 12). از سویی «زبان در تئاتر، بهعنوان شاخصی از بيان، به واسطۀ قابليت ایجاد فضای گفتماني بر روی صحنه، کارکردی بسيار سنگين دارد. هر چند ساير عناصر موجود در تئاتر -صحنهپردازي، نور، موسيقي، لباس، گريم و...- با زبان كلامي تئاتري در ارتباط نيستند، اما نقش پررنگی در امر بيان داشته و به رسایی گفتمان بصري کمک میکنند» (ولیپور قرهقیه، 1401: 127).
هنرمندان عزیز باید متوجه باشند که در قدم اول، زبان تنها کلام نیست، بلکه تمام عناصر موجود بر صحنه زبانند؛ گاه تصویری و گاه صوتی. متاسفانه عیب از جایی ناشی میگردد که هنرمند تنها بر کلام متمرکز شده و سایر عناصر به باد فراموشی سپرده میشود و مخاطب چون از لحاظ بصری ارضاء نمیشود، صرفا بر کلام تمرکز میکند و اینجا نقطۀ شروع مشکلات درام تاریخی است.
آسیب دیگر در این حوزه، بحث خود زبان است که قرار است فارسی یا ترکی باشد که در این میان، لحن و لهجه نیز پیش کشیده میشود. شائبهاي كه ممكن است اتفاق بيفتد ايناست كه اگر يك تركزبان يا كردزبان، بخواهد اجرایی تئاتري داشته باشد كه با وجود معيار قرار دادن زبان فارسي، گفتار كلامش دچار لحن و لهجه زبان مادريش میشود، تكليف چيست؟ اينجا نیز با زبان آرگو یا كوچه بازاري و صنفي مواجهايم. بهعنوان مثال، فردي عربزبان، هنگام تكلم به زبان فارسي، با لحن و لهجه عربي، سخن ميگويد. اگر بنا باشد از اين مشكل پيش آمده، تفسير عيبجويانه شود، خطاست. همين است كه در تئاتر بومي بايد بیش از پیش به ظرفيتهاي زبان تصویری توجه شود. پرواضح است كه يك ايراني در بهترين حالت تكلم انگليسي، نميتواند دقيقا مشابه يك شهروند بومي انگليس حرف بزند و قطعا پسزمينه بومي و لحني و لهجهاي در آن پنهان است. پس بحث ما بحث زبان تركي و فارسي و... نيست، بلكه حتي اگر يك ترك زبان به بهترين شكل ممکن فارسي تكلم كند، باز هم ممكن است زبان فارسي را با لحن و لهجه تركي-فارسي اداء نماید. پس جايي براي تمسخر و استهزا وجود ندارد، كه اساسا، اين اشاره به ظرفيت زباني اين فرد اعم از آرگوها، آكسانها، قيدها و پسوندهاست كه اتفاقا جهت اينهماني بين تماشاگر و اجراكننده، بايد بر صحنه تئاتر بومي از آنها بهره جسته و تماشاگر را با صحنه به وحدت رساند. مشکل از جایی آغاز میشود که هنرمند زبان نوشتاری و انتخابیاش فارسی است، اما بازیگر بر صحنه گاهی برای به اصطلاح بومیسازی، از اصطلاحات ترکی یا کردی یا عربی و... به عنوان مزه پراکنی استفاده میکند که قطعا برای دیگر زبانها قابل فهم نیست! پس غلط است. پیشنهاد میشود، تکلیف زبان پیش از نوشتن متن مشخص شود. اگر بنا بر نگارش متن و اجرا به زبان بومی است، کل کار بومی و اگر زبان ملی است، کل کار ملی اجرا شود. البته گاه در اجراهای نوین، کلام نقشی کاریکاتوروار ایفا میکند که جای بحثی دیگر میطلبد.
آسیب بسیار جدی دیگر، بهرهمندی از ترکیب کلام کتابی(قدیمی) و محاورهای(امروزین) در نگارش و اجراست. نخست باید دانست که نیاز نمایش حاضر در چیست؟ اگر ما نمایشی درباره شخصیتی اجرا میکنیم که مربوط به دوره مشروطیت است، آیا بناست با تکیه بر نوع تکلم آن زمان که کتابیتر از امروز سخن میگفتهاند اثر خلق کنیم؟ در این صورت تمام عناصر زبانی باید مربوط به همان دوره باشد، از عناصر صوَری تا اصطلاحات و ضربالمثلها و... چه دراماتیک و چه اپیک! اگر نه، بسیار مضحک خواهد بود که یک شخصیت عالیقدآر با لباس امروزین به زبان 200 سال قبل سخن گوید. البته که مقصود درام تاریخی با شاخصههای خود است و با آثار کمدی و هدفمند دیگر بحثی نیست. برعکس، اگر نمایشی اجرا میکنیم که مربوط به یک شخصیت امروزین است که لازم است به کلام محاورهای تکلم نماید، دیگر عناصر نیز باید به شکل امروزین باشد، نه مربوط به 150 سال گذشته. گاهی دیده میشود شخصیت نمایشی به زبان گذشته تکلم دارد و اثر مربوط است به 70 سال قبل، در صورتی که میوه خرید کرده را در کیسه فریزر به صحنه میآورد! یا آب معدنی به دست وارد میشود و از این دست اتفاقات که ضربات مهلک به بدنه درام تاریخی است. صحیح نیست که یک شخصیت هر کجا که دلمان خواست کتابی و هر جا دلمان خواست محاورهای سخن گوید. این ضعف در وهلۀ اول مربوط به نمایشنامهنویس است و لازم است به نحو احسن حل گردد و در مرحلۀ اجرا نیز، دراماتورژ و کارگردان باید مداخله نمایند.
هادی ولیپور قرهقیه/ مدرس دانشگاه - عضو شورای نظارت و ارزشیابی تئاتر آذربایجانشرقی
انتهای پیام/
نصر