نقدی بر فیلمقولچاق
قولچاق؛ عروسکی زخمی
1403/01/10 - 13:09 - کد خبر: 110787
نسخه چاپی
نصر: (خواندن این سطور میتواند داستان فیلم « قولچاق» را لو دهد)
بالاخره توانستم فیلم قولچاق را ببینم. زندهیاد یوسفی نژاد و جنس دغدغهمندی اش را میشناختم.قطعاً فیلمی دغدغه مند بود. نمیدانم تیغ سانسور چقدر از شاخه و برگ و تنه و ریشهی این فیلم را سلاخی کرده؛ اما در این نسخهی مناسب تشخیص داده شده برای رعیت! با بالا آمدن تیتراژ پایانی ، فیلم سوالهای بسیاری را پاسخ نداده به اتمام میرسد. به این موضوع برخواهم گشت. شاید بهترین ویژگی فیلم «قولچاق» دیالوگ نویسی آن باشد. دیالوگ ها بی آنکه در ذوق بزنند عمیقاً ترکی اند. نه بی جهت باکوییزه شدهاند و نه بهسان گفتگوهای شبکه های استانی از فرط ساختگی و نچسب بودن تهوعآورند.دیالوگهای فیلم را شاید بتوان یک موزه ناملموس از میراث اصطلاحات مردم آذربایجان و بویژه تبریز دانست. نمیدانم فرشتگان در شبهای جمعه که میگویند ارواح مومنین آزاد است ؛ خبرهای سینمایی را هم به درگذشتگان میرسانند یا نه؛ که اگر چنین باشد از باب دیالوگ نویسی قولچاق ، دستان اصغر عزیزمان امشب یک بوسه از من طلب دارد.
علاقهی یوسفی نژاد به دوربین رودست و حرکات شلاقی و کمتر محاسبه شده را هم از قدیم به یاد دارم که اینجا هم برای روایت فیلم به درستی انتخاب شده و تبحر حمید مهرافروز سبب شده تا فیلم به هیچ وجه دچار شلختگی نگردد و مخاطب را دچار وهم سست بنیادی اثر و آدمهایش نگرداند.
بازی ها یکی از یکی بهتر است و باز میدانم که انتخاب و چینش درست بازیگران بر روی نقش ها توسط یوسفی نژاد مهمترین عامل این بازیهای خوب بوده است. به یاد دارم که یوسفی نژاد در بهگزینی و نزدیکگزینی بازیگران نسبت به نقش چقدر متبهر بوده است.
ناصر هاشمی یکی از بهترین نقشهای عمر حرفهای خود را اینجا ایفا کرده است
سویل شیرگیر فرمانده میدان بازیگری فیلم است و بینهایت خوب ظاهر شده است ؛ فیروز عاقلی نشان داده که دود از کنده بلند میشود و بقیه بازیگران نیز حتی در صورت وجود ضعفهای نسبی در خدمت هدف یوسفینژادند.
اما به سوالهای بی جواب فیلم برمیگردیم. نخست اینکه چرا شخصیت عاقد در این داستان فراتر از اندازهی خود و وظیفهی عاقدی خود درگیر ماجراست. اگر او علاوه بر عاقد بودن ؛ کارکرد ریش سفیدی هم دارد ؛ باید بر شناساندن او به مخاطب از ابتدای حضورش بار بیشتری گذاشته میشد و گرنه به نظر میرسد سنگینی بار مسولیت یک پلیس که میتوانسته در فیلم باشد و به هردلیلی نیست ؛ بر شانه های عاقد سنگینی میکند. مثلاً اگر در موضوع زری (فاطی اسمعیلی) به دلیل مسئله شرعی عقد نکاح بپذیریم و میپذیریم که عاقد میتواند مرجع و ملجا برای زری باشد اما در مورد رویا سوال پیش میآید که چرا رویا ( پرستو فانید) دست به دامان عاقد در خصوص مسئلهی تجاوز میشود؟ و از او میخواهد که زمان بیشتری در ویلا باشد ؛ مگر او قدرت اجرایی خاصی دارد و مگر فردا صبح خورشید طلوع نخواهد کرد تا رویا رأساً به حقخواهی خویش بپردازد. سوال دیگر این است که «شمسی» کیست که با آن اهمیت غیر قابل کتمانش در داستان ،تعدادی عاقلهانسان برای لحظاتی او را با عروسکی که نمیبینیم ؛ مضحکانه اشتباه میگیرند.
ماجرای فرزندِ زری بودن رویا هم [دست کم در یک بار تماشای فیلم] هندی گونه به نظر میرسد و به نظر میآید به جای آن به عنوان مانعی برای جاری گشت صیغهی نکاح میشد روی مسئلهی تجاوز کاربیشتری کرد تا نطفه یا جنین داخل رحم رویا مانع نکاح میشد.
علی ای حال ، حالا که دیگر فرصتی برای تماشای اثر بعدی اصغر یوسفی نژاد برای ما فراهم نیست و او در راه سینمای تراز آذربایجان دقمرگی شهادت گونه ای را تجربه کرده است؛ فارغ از همهی تحلیل ها و اما و اگر ها تماشای فیلمی به زبان مادری در کنار مادرها و مادربزرگها و پدران و دیگر اهل خانواده فرصت غنیمتی است که شاید مشابه آن به این زودی ها نصیب اهالی آذربایجان نگردد.
به قلم محمد فرشباف
انتهای پیام/