یادداشت؛
مرثیه ای بر رویای تبریز؛ بهشت ماندگار
1402/11/07 - 10:41 - کد خبر: 107560
نسخه چاپی
نصر: چند وقت پیش که طبق معمول در ترافیک سنگین یکی از خیابان ها داشتم چهره کلافه مردم پشت فرمان را بررسی می کردم، دیواره ماشین حمل زباله جمله ای خواندم: «تبریز؛ بهشت ماندگار».
با خود گفتم اوایل بهمن است و تبریز، زمهریر از پا افتاده ای است که در حسرت داشته های خشکیده و بر باد رفته اش، هبوط یافته... چه بهشتی!؟... اما آسمان بارید و ثابت کرد هنوز دود از کنده بلند می شود و تبریز، با برف ناب زمستانی اش، هنوز میتواند خنده بر لب ملتش بنشاند و روحشان را جلا دهد.
آخر ما ملت سردسیر، کم از خشکیدن دریاچه نکشیدیم که حالا باران های بهاری وسط زمستان را تاب بیاوریم! باید برف می بارید که الحمد الله بارید، ولی چه باریدنی که ما محبوس در ماشین ها با شیشه ی بخار گرفته، خودمان و کارمان و هرچه برف و محلول پاشی و... را مورد عنایت قرار دادیم و هیچ نفهمیدیم برف چطور بارید و کجا ختم شد! شهردار در جلسه عیر رسمی شورا گفت: مرثیه نخوانید...!، بعد هم چنان که طفلی از سرِ بازی هفت سنگ قهر کند، مجلس را ترک کرد.
جناب شهردار را باید عارض شویم که ما جماعت مانده ایم ویلان و سیلان که اگر بگوییم، می شویم مرثیه خوان یاوه گوی نمک نشناسی که پای ۶ ساعت معطلی در خیابان های شهر، پشت فرمان با بنزین رو به زوال و خانواده ای آشفته و منتظر در خانه، کوه از کاه می سازیم و تمام آن محلول پاشی های سر تا پا شایسته آغازین روز برفی را نادیده می گیریم... اگر نگوییم هم حناق می شود و خِر گلوی همیشه از مو باریک ترمان را می گیرد و آخرِ کارمان به فلوکستین و والیوم و کلونازپام ختم می شود!
شما به بزرگی خودتان ببخشید که در جمع اصحاب رسانه، حلوای سر سلامتی جنابان را خیرات نمی کنند و در مجلسی که پرسش از علت این بی مبالاتی ها مطرح شده، تمام ول معطلی های ناشی از بی برنامگی و سهل انگاری شما و لشکر 17 هزار نفریتان را، فدای یک تار موی سر مبارکتان نکردند.
حق گفتید که مرثیه خواندند در آن مجلس. چه می توان کرد که نشخوار آدمیزاد حرف است. آدم حرف هم نزند دلش می پوسد.
جسارتاً مرثیه خواندند بر رویایشان! با حضورتان در جایگاهی که مسئولیتش را به گردن گرفتید و مِن بابش احترامات دریافت کردید، رویاهایی در دل اصحاب رسانه نواخته شده. به امیدی رنگ و لعاب دار دل بسته بودند که کوه امیدشان را یک روزه فرش کردید...
خوب شد هوای تبریز از آب و تاب گذشته اش افتاده و آسمانمان به یاد ایامی که پدران یاد می کنند، آن چنان نعمت بارانمان نمی کند و الا ما اصحاب رسانه، به جای مرثیه خوانی به جان والا مقامان کلانشهرمان، باید بلندگو به دست، ملت را برای حمل بیل و پارو جهت گشایش مسیر عبور مرور مردمی تشویق می کردیم.
اگرچه این چند ساعت شهرمان به نمود مشارکت و همدلی شهروندان تبدیل شد؛ از آفرودسواران نگویم که برای خدمت به شهروندان سر از پا نمی شناختند.
از آن سرباز پلیس راهور هم که ویدئویش وایرال شد که به گفته گوینده آن فیلم سه ساعتی بود که ده ها خودرو را هل داده بود تا از گرفتاری در برف رها شوند.
آری همه اینها به کنار رقص تعدادی از شهروندان در کوچه ارک هم فارغ از همه مصائب برف هم برای خود عالمی داشت؛ که گویا خبری از خیابانهای شهر نداشتند که البته داشتند ولی چند دقیقه کنار هم شاد بودند.
بالاخره برف هم تمام شد؛ برفی که ماه ها انتظارش را می کشیدیم؛ خیابان ها هم بعد از ساعاتی باز شد و همچنان زندگی در کالبد شهر روان است.
انتهای پیام/
فائزه بنی نصرت