یادداشت/
نصر: سرظهر، بین خواب و بیداری، وقتی گوشیام را باز کردم، تصویر شما را دیدم در صفحهی "دوستی"، که نوشته بود:" حامد هم جاودانه شد..". عکس شما حامد عزیز با آن گونههای استخوانی و شیارهای عمیق مورب، و شقیقههای گودافتاده، که همیشه دلم میخواست بدانم چه دم و دستگاه عظیمی پشت آن پنهان کردهاید که از تویش، هزاران هزار کلمه ی مهربان بیرون میآیند و روح آدم را نوازش می کنند که انگار شازدهکوچولو توی ستاره ی کوچک اش نشسته باشد به تماشای غروب...