«اقتصاد فوتبال»، ظرفیتی مغفول در تراکتور؛
تراکتور «بنز» نشد!
نصر: اگر تا همین چند دهه قبل فوتبال، تنها ورزش و بهانهای برای عبور اروپای رها شده از جنگهای جهانی و بستری برای نشاط و شادابی مردم جنگ زده و افسرده قاره سبز و حتی جهان از تبعات سنگین این جنگها به شمار میرفت، امروز فوتبال، جدای از تبدیل شدن به ابزار شادابی و هیجان مداوم برای علاقمندان و هواداران عادی و چند آتشه، به دنیایی متفاوت، صنعتی پولساز با گردش مالی گیجکننده با مافیایی هزار توی تبدیل شده است!
فوتبال امروز جهان، نه تنها به دایرهای فراخ برای ورود و تزریق پولهای کلان تبدیل شده، بلکه برخلاف ادعای غیر سیاسی بودن، به وقت نیاز و ایجاب، میدانی مهم و ویژه برای پیگیری زیرپوستی اهداف، سیاستها و تفکرات سیاسی، اجتماعی و حتی بعضاً نژادپرستانه فراهم کرده است تا متوجه باشیم که فوتبال دهههای 20 و 30 میلادی، یا فوتبال هزاره سوم، زمین تا آسمان فرق کرده است!
فوتبال امروز حتی تاثیرگذارتر از احزاب و جریانهای سیاسی، آزادانه، به نقش آفرینی در جهان سیاست زده و لیبرالیزه شده و اقتصادمحور میپردازد و گردش مالی هنگفت این صنعت، «برندینگ» و «مارکتینگ» مخصوص به خود را با محوریت ابرستارهها، باشگاهها، ایجنتها و کمپانیهای متعدد و متنوع تولید البسه و محصولات ورزشی و حتی تجاری و صنعتی متولد کرده است.
رغبت و رقابت حریصانه غولهای تجاری، اقتصادی و صنعتی جهان برای ورود به دایره فوتبال و دیده شدن از طریق این جادو و افیون یکصد سال اخیر، به خودی خود گواهی بر اهمیت و سودآوری بالای فوتبال برای هر شرکت، فرد و بیزینسی است.
حالا دیگر فوتبال، جزو لاینفک زندگی هفت میلیارد جمعیت ساکن در کره زمین است؛ از فقیرترین و جرم خیزترین محلات و کوچههای برزیل و کلمبیا گرفته تا کشورهای حاشیه خلیج فارس. این فوتبال، مشغول پولسازی و بهره برداریهای کلان اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ورزشی است.
اما به راستی، این روزها، آیا "فوتبال" برای فوتبال مدیریت میشود یا ابزاری برای درآمدزایی و نقش آفرینی در حوزه اقتصاد و صنعت نوپدیدی است که "تراست"ها و کمپانیهای بزرگ و مطرح را به وسوسه کسب درآمدهای بیشتر از بستر زمین چمن و حول محور ستارهها و باشگاههای بزرگ انداخته است؟ پاسخ روشن است، "فوتبال، بهانهای برای درآمدزایی، برندینگ و مارکتینگ جهانی است"، به همین سادگی!
البته در این میان تبدیل شدن فوتبال به صنعتی پول ساز، مرهون و مدیون ظهور و بروز باشگاههای خصوصی و سرمایه گذاریهای افراد، شرکتها و هولدینگهای سرمایهدار در سطح جهان بود و هست، اتفاقی که با محوریت سرمایهگذارانی با هوش اقتصادی و بیزینس بالا، فوتبال را به پولسازترین صنعت جهان تبدیل کردهاند.
صدها برند، شرکت و کمپانی بزرگ و معتبر تولیدی، صنعتی، ورزشی و حتی نهادی همچون «یونیسف»، امروز محور اصلی تجارت و سرمایهگذاریهای کلان در عرصه فوتبال شدهاند و هر یک به نوعی و به اقتضاء هدفگذاری و سیاستهای فرهنگی، تجاری، اقتصادی و سیاسی، سهم خود را از دریای بیکران و سودهای کلان جاری در فوتبال میبرند.
نگاهی کوتاه به حجم سرمایه گذاری اشخاص و کمپانیهای بزرگ اقتصادی جهان و حتی آسیا در فوتبال امروز، از "آبراموویچ" روس گرفته تا "کیا جورابچیان" و "مشیری" ایرانی الاصل و از "ناصر الخلیفی" قطری گرفته تا شیوخ عربستانی و اماراتی، همه گویای صرفه بالای اقتصادی سرمایهگذاری در فوتبال است، تجربهای که متاسفانه، با وجود ورود و حضور حداقلی برخی سرمایه گذاران و مالکان خصوصی باشگاههای فوتبال در ایران، آنگونه که باید و شاید به نتیجهای مشابه منتهی نشده است.
در فوتبال ایران، جدای از قدمت 20 ساله بحث واگذاری و خصوصیسازی دو باشگاه "پرسپولیس و استقلال" که همچنان در پیچ و خمهای هزارتوی بروکراسی اداری و نیز تردید و دودلیهای دولت و حاکمیت در واگذاری این دو باشگاه گرفتار و سردرگم میباشند، هستند تیمهایی همچون "تراکتور"، که طی 5 سال اخیر، راه پر سنگلاخ خصوصی شدن را طی کردهاند و با وجود آزمون و خطاهای بسیار و اغلب پرهزینه و خسارت بار، هنوز نتوانستهاند، به استانداردها و ساز و کارهای حداقلی خصوصیسازی و خصوصی شدن دست یابند.
باشگاه تراکتور تبریز که پس از حواشی بسیار در دوران دولتی و نیمه دولتی بودن، در نهایت به "محمدرضا زنوزی مطلق"، سرمایهگذار و کارآفرین تبریزی و مالک قبلی باشگاه "گسترش فولاد تبریز" واگذار گردید، در ابتدای واگذاری، امیدها برای تبدیل شدن تدریجی به باشگاهی مستقل، حرفهای و حتی قدرتمند در فوتبال ایران را نزد هواداران خود زنده کرد.
انتظار عمومی برای تحقق این هدف، البته ناظر بر وعدهها، برنامهها و شعارهای دهان پرکن مالک این باشگاه بود، مالکی که متاسفانه، هنوز نتوانسته بود، چرخش و تغییر محسوسی در سیاستها و تصمیمگیریهای مدیریتی و تمایزی میان مالکیت بر گسترش فولاد تبریز به عنوان تیمی کم اهمیت و کم هوادار، با تراکتور پرهوادار، پرحاشیه و بزرگ ایجاد کرده و تیم جدیدش را در اتمسفری هم طراز با دو تیم پرهوادار و بزرگ پایتخت به عنوان قطب سوم فوتبال ایران قرار دهد.
آزمون و خطاهای مدیریتی و مالکیتی متعدد زنوزی در تغییر پیدرپی مدیران، مربیان، اعضای هیات مدیره و حتی بازیکنان از یک سو و حاشیه سازیهای متعدد خود وی در فضای رسانهای و درگیریهای گاه و بیگاه با رسانهها، تیمهای رقیب، فدراسیون و کمیته داوران، طلاییترین دوران رشد و برندینگ این باشگاه را قربانی همین درگیریها و حواشی بیرون زمین و نیز تغییرات مداوم مدیریتی و فنی کرد.
وعده قهرمانی ایران و آسیا در بازه زمانی سه ساله و ساختن تیم و باشگاهی کهکشانی، ایجاد زیرساختهای یک باشگاه حرفهای و وعدههایی از این دست، تنها در کلام و شعار باقی ماند و تراکتوری که با خواست هواداران از مالک شبه دولتی به مالکی محبوب نزد هواداران تراکتور همچون زنوزی رسیده بود، حتی به "قاتل" همان زنوزی در بحث "محبوبیت" تبدیل شد.
ظرفیتهای هواداری، برندینگ و مارکتینگ تراکتور تبریز با وجود تعلق مالکیتی و معنوی این باشگاه در 5 سال اخیر به هولدینگ اقتصادی، صنعتی و سرمایه گذاری "دریک" با مالکیت خود زنوزی، ظرفیت کوچک و ناچیزی نبوده و نیست که در این مدت، نتواند این باشگاه بزرگ و پرهوادار را که گفته میشود پرهوادارترین باشگاه آسیا هم محسوب میشود، به غول اقتصادی و قدرت اول فوتبال ایران و آسیا تبدیل نکند.
هواداران میلیونی در استانها و شهرهای ترک زبان ایران، پشتیبانی دهها شرکت و بنگاه اقتصادی بزرگ و معروف استانی زیر چتر هولدینگ دریک، استادیوم و ورزشگاه اختصاصی، سرمایه گذاریهای کلان و جذب بازیکنان و مربیان سطح بالا، از جمله ظرفیتها و شاخصهای حداقلی تراکتور برای تبدیل شدن به تیم و باشگاهی پولسازی و درآمدزا، در سطح فوتبال ایران به شمار میرود که متاسفانه به دلیل فقدان برنامهای مشخص در راس مجموعه مالکیتی آن تاکنون جامه عمل نپوشیده است.
تراکتور امروز، نه از شبکه سازمان یافته و متشکل هواداری فوتبال برخوردار است که لااقل از همین منبع برای کسب درآمدهای مختلف هواداری منتفع شود، نه قادر به تولید و عرضه محصولات فرهنگی، ورزشی با برند خود است، نه توانسته است توجه برندهای بزرگ تولیدی، اقتصادی کشور را برای اسپانسری طولانی مدت به سمت خود ترغیب کند و نه میتواند در حوزه آکادمیک فوتبال، آکادمی تیمهای پایه خود را به سرچشمه بازیکنسازی و فروش بازیکن به تیمهای دیگر تبدیل نماید؛ موضوع ترانسفر بازیکن از تراکتور به تیمهای خارجی نیز ظرفیتی تعطیل و فراموش شده تلقی میشود.
این در حالی است که در فوتبال روز دنیا، فروش پیراهن و دیگر محصولات ورزشی و فرهنگی باشگاهها، فروش بازیکن، تبلیغات روی پیراهن و حتی اسپانسرینگ فرعی و غیرمستقیم، در کنار حق پخش تلویزیونی، تبلیغات اختصاصی بازیکنان و مربیان و دهها شاخص و مکانیزم دیگر درآمدزایی، امروز به عادیترین روشها و منابع درآمدی در فوتبال تبدیل شدهاند و متاسفانه این اصول و روشهای تثبیت شده، به هیچ عنوان مورد توجه و آزمون تیمی همچون تراکتور که به دلیل خصوص بودن، برای مدیریت و برنامهریزی در این حوزهها، بروکراسی کمتری میتواند داشته باشد، قرار نمیگیرد.
فاجعه زمانی به اوج خود میرسد که بدانیم تراکتور، بیش از آن که به بستر و نمادی موفق و پرطرفدار برای جذب درآمدهای کلان تبلیغاتی و اقتصادی تبدیل شود، به بیلبورد و تابلویی دائمی برای تبلیغ و برجستهسازی شرکتها و بنگاههای اقتصادی و تولیدی مالک خود تبدیل گردیده و محمدرضا زنوزی، به جای جذب درآمدهای تجاری و اقتصادی از قبل تراکتور و کاهش هزینههای تیم داری حرفهای، این تیم را بستری برای تبلیغ و معرفی شرکتهای تحت مدیریت خود کرده است.
علاوه بر این جامعه هواداری باشگاه تراکتور، به دلیل فقدان برنامهای مشخص و جامع در حوزه اقتصاد فوتبال و هواداران، همچنان در سردرگمی و بلاتکلیفی تهیه و خرید اقلام تبلیغاتی، هواداری و محصولات ورزشی و تبلیغاتی باشگاه هستند و به دلیل ناتوانی تیم مدیریتی و مالکیتی باشگاه در ثبت برند و طراحی سیستم مارکتینگ مشخص، سود حاصل از تولیدات فرهنگی، البسه، اقلام تبلیغاتی خارج از دایره باشگاه، به جیب سوداگرانی میرود که اتفاقاً اهمیت و ضرورت پولسازی در این بخش را بیش از مدیران و مالک تراکتور درک کردهاند.
این شرایط را وقتی با تازهترین و دم دستیترین اتفاق بهتآور فوتبال در حاشیه خلیج فارس، یعنی انتقال "کریس رونالدو" به باشگاه "النصر عربستان" و فروش میلیاردی پیراهن این بازیکن افسانهای در بیخ گوش ایران مقایسه کنیم، شاید عمق فاجعه و فاصله میان شاخصهای مدیریتی ایران و عربستان در حوزه فوتبال نمایانتر شود.
متاسفانه، امروز و با وجود گذشت 5 سال از خصوصی شدن تراکتور، نه خبری از ثبات اقتصادی در این باشگاه و درآمدزاییهای فوتبالی وجود دارد و نه شاهد فروش حتی یک ست لباس ورزشی مخصوص باشگاه به هواداران از کانال فروشگاهها یا مراکز نمایندگی این باشگاه هستیم.
آکادمی باشگاه تراکتور، بیش از آن که مجموعهای برای کشف، پرورش، آموزش و تزریق بازیکن به تیم اصلی و دیگر تیمهای فوتبال ایران باشد، به محلی برای رزومهسازی و درآمدزایی برخی افراد در قامت مدیر، مسوول و مربی این آکادمی تبدیل گردیده و خبری از ترانسفر بازیکنان مستعد پرورش یافته در تراکتور به تیمهای خارجی هم نیست؛ باشگاه، با وجود بحث و جدلهای بسیار بر سر حق پخش تلویزیونی که حتی در مقطعی به ممانعت از ورود دوربینهای تلویزیون در بازیهای خانگی تراکتور هم منتهی شد، همچنان از کسب درآمد از این ناحیه نیز ناکام است و بالاخره این که تبلیغات روی پیراهن و البسه تراکتور نیز چیزی فراتر از شرکتهای مختص به هولدینگ دریک نرفت. حتی اگر همین شرکتها بودجه هر فصل تراکتور را تامین کرده باشند.
اقتصاد فوتبال در تراکتور، با وجود شعارها و تبلیغات رسانهای پرتکرار در سالهای نخست، به هیچ عنوان یه شکل عملی، علمی و منطبق با استانداردها و روشهای روز فوتبال دنیا بنیان نهاده نشده است تا تراکتور این روزها، بیشتر مصرفکننده محض باشد تا تولیدکننده ثروت و درآمد!
در این سیکل معیوب، نه تجارب و زرنگیهای اقتصادی و سرمایهداری زنوزی به کمک تراکتور آمده و نه زمینه و فضا برای ورود و نقش آفرینی برندها و اسپانسرهای قدرتمند زیر پرچم برند تراکتور فراهم شده است. شاید هم تفکرات و شیوههای مدیریتی و مالکیتی زنوزی در تراکتور که منبعث از روحیات تجاری و سرمایهداری اوست، چنین اجازه و فضایی را به دیگران نمیدهد!
هرچه هست، اقتصاد و مارکتینگ تراکتور، که میتواند منبع عظیم مالی و اعتباری برای این باشگاه باشد، قربانی سیاستهای غلط مدیریتی و مالکیتی مجموعه است که اتفاقاً عنوان « شرکت اقتصادی، ورزشی» را هم یدک میکشد!
احد نقش شور
منتشر شده در شماره چهارم ماهنامه نصر آذربایجان
نسخه دیجیتال سومین شماره ماهنامه نصر آذربایجان به دنبال استقبال مخاطبان به عنوان اولین ماهنامه گویای ایران در دسترس عموم قرار گرفته است. برای مشاهده نسخه دیجیتال و مطالعه مطالب این ماهنامه این
لینک را کلیک کرده و ورق بزنید.
انتهای پیام/
نصر