یادداشت/
شناخت و شهود در اشعار استاد میرزا حسین کریمی مراغهای
نصر: شادروان استاد میرزا حسین کریمی مراغهای پیش از اینکه شاعر باشد، یک محقّق و تحلیلگر پیرامون خویش و عارفی نکته بین است. با اینکه اشتهار او در خلق آثار در زمینه طنز و مرثیه است، لکن کمتر به عمق شناخت و شهودی که در آثار آن استاد فقید گویای مقام بصیرت وی نیز میباشد پرداخته شده است.
همانطوری که خوانندگان محترم استحضار دارند، شهود در لغت به معنی حاضر بودن و مشاهده حضوری داشتن است. مشاهده بر چند قسم است که عبارتند از: مشاهده حسّی، مشاهده عقلی یا ذهنی و مشاهده قلبی. حال برای پرداختن به شناخت و شهود در اشعار شادروان استاد حاج میرزا حسین کریمی مراغهای نیاز به اندکی توضیح در خصوص شهود و شناخت صرفاً جهت یادآوری و مقدمه هستیم تا بهتر به عنوان این مقاله تدقیق و توجه نماییم.
واژه شهود اگر در علوم عقلی و عرفانی، به صورت مطلق و بدون قید به کار رود، معمولاً مراد از آن، مشاهده قلبی است. گاه مشاهده قلبی را شهود مستقیم و در مقابل، مشاهدات حسّی و ذهنی یا عقلی را مشاهده غیرمستقیم و با واسطه نیز میگویند، چرا که در مشاهده حسّی عواملی چون نور و چشم و امثال این امور واسطهاند؛ در مشاهده ذهنی و عقلی نیز صور ذهنی واسطه بین حقیقت مورد مشاهده و شخص شهودکننده هستند.
امّا در شهود قلبی هیچ واسطهای بین شهود شونده و شهودکننده وجود ندارد. لذا علم حاصل از شهود قلبی را علم حضوری و معرفت حاصل از حسّ و عقل را علم حصولی نامیدهاند. در علم حضوری آنچه که تاییدکننده درک است و در علم حصولی معمولا مدرک!
در مشاهدات حسّی و عقلی، وجود خود معلوم (مشاهده شونده) هیچگاه وارد حوزه وجودی مشاهدهکننده نمیشود. برای مثال انسان وقتی درختی را با چشم میبیند وجود خود درخت خارجی به ذهن انسان داخل نمیشود، بلکه ماهیّت آن به صورت مفهوم در ذهن حاصل میگردد. امّا اگر کسی بتواند وجود درخت را نه با حسّ و عقل، بلکه با قلب مشاهده کند، وجود خود درخت خارجی در وجود مشاهدهکننده حاضر میشود نه مفهوم و صورت ذهنی آن. به عبارت دیگر وجود شخص شهودکننده با وجود موجود شهود شونده ــ مثلاً درخت ــ نوعی اتّحاد برقرار نموده آن را با خود یکی میبیند.
در این حالت شخص، شیء خارجی را همانگونه مشاهده میکند که ذات خود و حالات درونی خود را مشاهده مینماید. یعنی همانطور که انسان ذات خود و حالات درونی خود مثل شادی و غم خود یا عاقل بودن خود را بیهیچ واسطهای ادراک میکند، در مشاهده قلبی، دیگر موجودات را هم به همین نحو شهود مینماید. یعنی وجود آنها را در وجود خود حاضر مییابد. البته باید توجّه نمود که مراد از قلب، تلمبه خون داخل سینه نیست؛ قلب در اصطلاح علوم عقلی و عرفانی مرتبهای از مراتب وجود آدمی است که از حیث شدّت و رتبه وجود بالاتر از عقل قرار دارد.
کلمه شناخت به معنی آگاهی بوده و دارای اقسامی است که عبارتند از:
الف) شناخت حسّی: که به واسطه حسّ حاصل میشود.
ب) شناخت عقلی یا ذهنی: که به واسطه عقل و ذهن تحصیل میشود.
ج) شناخت قلبی: که از راه قلب و شهود قلبی به دست میآید.
لذا شناخت در زبان فارسی واژهای است معادل با معرفت، علم و شهود به معنی عامّ آن. امّا بر عکس کلمه شهود به صورت مطلق به شهود قلبی منصرف میشود، این کلمه اگر مطلق به کار رود بیشتر تداعیکننده شناخت عقلی و ذهنی خواهد بود و اگر دو کلمه شهود و شناخت با هم و در کنار هم ــ به صورت «شهود و شناخت» یا «شناخت و شهود» ــ به کار روند، ممکن است دو امر از این همراهی مقصود باشد.
گاه حرف واو عطف تفسیر است که در این صورت گوینده، آن دو را به یک معنی به کار برده و با یکی دیگری را تفسیر نموده است. برای مثال گفته میشود: « شناخت و شهود انسان از ذات خود، ظاهرترین شناختها و شهودهاست.» در این جمله شناخت و شهود به یک معنی به کار رفتهاند؛ چون شناخت آدمی از ذات خود همواره شهودی و حضوری است. امّا گاه مقصود از همراهی این دو واژه آن است که اشارهای به دو قسم علم و معرفت شده باشد. مثلاً گفته میشود: «شناخت و شهود عالم ملکوت برای هر انسانی ممکن است.» یعنی هم شناخت حصولی ملکوت از راه عقل برای همگان امکانپذیر است هم شناخت قلبی و حضوری آن.
از طرفی ارتباط وثیق میان معرفت شناسی و هستی شناسی در مابعدالطبیعه افلاطونی، خود را در هنر نیز آشکار میسازد.
در تفکر افلاطون، اولاْ فلسفه یک کمال نظری در حدّ طاقت بشری است؛ ثانیاً راه نشان دادن این معرفت نظری به اخلاق، سیاست و هنر این است که هم برای حکیم و هم برای آحاد جامعه یک کمال عملی باشد. افلاطون غایت حکمت را شهود مثال خیر و این شهود را شرط انجام هر کار شخصی یا اجتماعی دانست، از این رو هر چیز از جمله هنر تابع غایت تحقق مثال خیر است. به اعتقاد افلاطون هر گونه هنری که به حقیقت بیاعتنا باشد فاقد ارزش است؛ زیرا خیری در آن نیست و هر اندازه هنری به حقیقت نزدیکتر باشد به همان نسبت ارزشمند است. هرچند در آثار افلاطون چنین مطلبی به صراحت ذکر نشده است؛ اما میتوان یافت که نفس هنرمندی که به مقام شهود مثال خیر رسیده است با خلق اثر هنری، مظهر و جلوه صفاتی نظیر خلّاق، مبدع، بدیع و مصوّر میشود و با فعل هنری خود به مبدا عالم شباهت مییابد. حال با دقت در آثار مرحوم استاد حاج میرزا حسین کریمی میتوان پی برد که او هنرمندانه شعر میسروده و و پذیرشش از سوی مخاطبانش بواسطه توجه او به مبحث حقیقت که همیشه ارزشمند و دارای هویّت بدیع و مصوّر می باشند، صورت گرفته است.
حال مهمّتر از حال شهود و شناخت، انعکاس آن در قالب آثار هنری اعمّ از نقاشی، خط و اشعار روان، سلیس و همه فهم برای عموم است. هر چند که به قول لسان الغیب:
زبانِ ناطقه در وصفِ شوق نالان است
چه جای کِلکِ بریده زبانِ بیهُده گوست؟
خیلی از دارندگان مقام شهود و شناخت در انعکاس شهود و شناخت خود در زمینههای گوناگون به دلایلی متعدد ناتوان بودهاند. چرا که در آثار خود نیز زبان شهود و شناخت خودشان را بکار برده و نتوانستهاند به زبان اکثریت مخاطبان خود که از این بهره نصیبی در حیات خود ندارند انعکاس سیر تعالی خود را به طرز موثری بازگو باشند. در هر دو صورت این بازگویی جز تعالی نوع بشر هدفی دیگر نداشته و ندارند.
اینک با توجه به مقدمهای هر چند کوتاه و مختصر در بررّسی شهود و شناخت، در اکثر قریب به اتفاق آثار گرانسنگ ترکی و فارسی شادروان استاد حاج میرزا حسین کریمی مراغهای میتوان به پختگی، روان و سلیس بودن زبان انعکاس سیر شهودی و شناخت آن عزیز سفر کرده نیز پی برد. او برای طبقات مختلف جامعه با زبان خودشان حرف دارد. با انواع مخاطبین عام و خاصّ به خوبی دیالوگ برقرار و بجای گفتگوی احساسی از حسّ خود روایت میکند؛ حسّی که مخاطبانش توان درک آن را بدون تحمل ریاضت دارند. به همین دلیل هم ایشان بیش از شعراء و حکماء هم عصر خود شنیده شده به اشتهار رسیده است.
او نه تنها با مدرنیسم هیچ گونه زاویهای ندارد، حتی بعضاً نهیبهایی از آفت جامعه در غرق شدن در باتلاق سنتهای به روز نشده جامعه دارد، او در قالب انواع اشعار خود حتی در مراثیاش هنرمندانه منعکس کرده است. او تبعات منفی مدرنیسم را افیون جوامع در حال توسعه دانسته و با نهایت استواری و شجاعت تامّ تمدن بومیسازی نشده را به سخره گرفته، اما در توجّه کامل به اجزای آن صامت نبوده و برای بومی کردن مدرنیسم آنهم در اوج جوانی حیات خود نسخههایی درمانگر دارد که ناشی از شهود و شناحت آن استاد سفر کرده دارد. شعر «گلون انتخاباته زیپیلتدی...» یک نمونه از آثار او در این واقعیت غیر قابل انکار است.
او از احتمالات قریب به وقوع در جامعه نیز خبر داده و همچنین هشدارهای بیپروای او که دارای غشای ایهام و استعاره و تشبیهات و خلق مضامین جدید با پیشینه نوستالژیک قابل پذیرش و جاری و ساری در میان طبقات اجتماعی هم عصر خود را دارا هستند نشان از عمق شهود و شناخت او از پیرامونش میباشد، خبر میدهد که بعضاً در ابتدای خوانش شعر بواسطه اشتهار آن مرحوم مغفور در حوزه طنز و مرثیه، خواننده تا بیت تخلصش نیامده باور نمیکند که شعر از استاد میرزا حسین کریمی مراغهای باشد! یک نمونه از چندین گزارش شهود و شناختش را ببینید:
گر همه عمر پخته و خامیم
دست بر گردن دل آرامیم
همه دم در کنار تُنگ و سبو
لب الی الصبح بر لب جامیم
گه به میخانه مست و عربده کش
یا که در کُنج مسجد آرامیم
گر نود نوبهار طی بکنیم
وقت مردن هنوز ناکامیم
ای «کریمی» خوشا به طالع ما
ایمن از جمله درد و آلامیم
در پایان همانطوری که مخاطبان گرامی استحضار دارند: ابزار هنر برای هر قشری از هنرمندان عزیز در هر نقطه از جهان به منظور زیبانگاری شهود و شناخت هنرمندانه از نگاه آنها به حیات است و بدیهی است که شادروان جناب استاد حاج میرزا حسین کریمی مراغهای در این مقال توانسته است از عهده انعکاس آن برای رشد تعالی جامعه برآید. روحش شاد و قرین رحمت واسعه الهی باد.
رضا موقّر
منتشر شده در شماره چهارم ماهنامه نصر آذربایجان
نسخه دیجیتال سومین شماره ماهنامه نصر آذربایجان به دنبال استقبال مخاطبان به عنوان اولین ماهنامه گویای ایران در دسترس عموم قرار گرفته است. برای مشاهده نسخه دیجیتال و مطالعه مطالب این ماهنامه این لینک را کلیک کرده و ورق بزنید.
انتهای پیام/
نصر