یادداشت/
سردار دلدادگی...
نصر: گوش کن...
چه آشناست این صدا!
گویی همهمه ای از عاشوراست، که برپاست:
(آنگاه که شیپور جنگ نواخته می شود، تشخیص مرد از نامرد آسان است؛ پس ای شیپورچی بنواز)...
...
چه آشناست این صدا!
گویی، هزار و چهارصد سال و اندی بعد،
سوارانی راست قامت، قد برافراشته اند تا با همه ی مردانگی خویش،
هیمنه ی نامردان را بر باد دهند...
این، صدای عاشوراست...
این، صدای لشکریست از جنس عاشورا...
...
چه زیباست این صدا!
تا آنزمان که الم (هل من ناصر ینصرنی) برپاست،
حسین(ع) پابرجاست و الم عاشورا، سربرافراشته.
عاشورا، تجمع سردارهاست؛
گردهمایی زیبایی هایی به وسعت(ما رایت الا جمیلا).
...
و زیبایی، آنگاه رخ می نمایاند که،
با خون ات، خضاب شوی.
وگرنه، تو را،
پاکیزه نمی پذیرند...
شاید از همین روست که، روزی حسین عاشورا راپاکیزه پذیرفتند،
و روزی دگر،
مهدی عاشورا را.
و این، حکایت سردار لشکریست از جنس عاشورا؛
که،
(مهدی باکری) شناختندش.
همان که،
آخرین جمله ی وصیتنامه اش، با خون خضاب شد:
(خدایا! مرا پاکیزه بپذیر)...
...
حکایتسیت این داستان دلدادگی و سردادگی.
حسین(ع)، عاشق اباالفضل(ع)، و اباالفضل(ع)، دلداده ی حسین(ع).
عاشورا در مسیر قدس، و قدس، در امتداد دلدادگی.
قاسم، قاسم، مهدی...
قاسم، قاسم، مهدی...
قاسم جان! بچه های عاشورا در حرکتند...، عاشورا، ایستایی ندارد...، قاسم جان! ملاقات در قدس!
...
سال هایی دگر از راه می رسند...
قصه ی خون، شنیدن دارد.
زمان، زمان (اربا ارباست...) و
قاسم، علمدار...
...
سردار قدس، دلداده ی سردار عاشورایی سال 61 شمسی است، و
سردار عاشورا، دلداده ی سردار قدس.
ما، فهمیدیم قاسم قدس را؛
آنگاه که با خون خویش امضا نمود:
(خداوندا! مرا پاکیزه بپذیر)
پس:
ای قدس! دور نیست آن روزی که مردان مرد سرزمین عاشورا، در تو نماز خوانند...
حسین(ع) را، پاکیزه پذیرفتند،
سردار لشکر عاشورا، تکرار نمود:
خدایا مرا پاکیزه بپذیر
و...
سردار سپاه قدس، تثبیت نمود این امتداد عاشورا و دلدادگی را:
خداوندا، مرا پاکیزه بپذیر...
...
شب هنگام فرا می رسد...
و خواب آرامش و امنیت، چشمان مردمان ایران زمین را فرا می گیرد.
و این آرامش، مدیون گام های استواریست که، هنوز هم ادامه دارند...
و چه زیباست آن هنگام که مردان مقاومت، با پروردگار خویش، شبانه، ره عشقبازی طی می کنند.
...
زمان بسرعت پیش می تازد...
سردار قدس، پای در رکاب می نهد:
ائله بیر زرهسیز عباس، دولانیست چیخیب زین اوسته.
...
و چه خوب می گفت سردار قدس که:
سردار عاشورا، مدیریت اش بیا بود، نه برو.
همچنان که مهدی، باز هم این رسم را بجا آورد و آنسوی بهشت رسید؛ و، سردار قدس را فرا خواند.
سردار قدس، به راه می افتد...
منادی ندا در می دهد:
«الا ان اولیاءالله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون». بدانید که اولیاء خدا، هیچ ترس و اندوهی، برآنان نیست.
...
عقربه های ساعت، خود را روی 1:20 دقیقه ی بامداد می رسانند.
جمعه است و شب زیارتی سیدالشهداء(ع).
13 دی ماه یکهزار و سیصد و نود و هشت.
حرمله، تیر در کمان می نهد...
و...
...
کسی چه می داند!
شاید مردان لشکر عاشورا، اولین نفراتی باشند که
روزی در سرزمین قدس،
نماز وحدت خوانند؛
آنگاه که او،
با لشکری از شهیدان بیاید و ندا دهد:
یا لثارات الحسین(ع)... .
سید داود قریشی
انتهای پیام/
نصر