کافه کتاب (28)/
یک مشت تمشک؛ خواهان دنیای مملو از صلح
نصر: آژانس خبری تحلیلی نصر به منظور معرفی کتاب بخش ویژه ای را با نام "کافه کتاب" ایجاد کرده است که قرار است در این بخش به توضیحاتی در خصوص کتاب های فاخر ایرانی و خارجی بپردازد. در بخش بیست و ششم کافه کتاب به معرفی رمان خارجی یک مشت تمشک اثر اینیاتسیو سیلونه می پردازیم.
یک مشت تمشک از جمله آخرین رمانهایی است که اینیاتسیو سیلونه – نویسنده ایتالیایی – در زندگی خود نوشته است. این رمان مشابه تمام کتابهای ترجمه شده از این نویسنده به نقد ایدئولوژی میپردازد و تلاش دارد که توجه خواننده را به روابط انسانی جلب کند.
پرداختن زیاد این نویسنده ایتالیایی و مبارزه دائمی او با فاشیسم، کمونیسم و به طور کلی هر نوع ایدئولوژی به زندگی خودش برمیگردد. اینیاتسیو سیلونه دوران کودکی سختی داشت و در فقر و تنگدستی بزرگ شد. در زلزله سال ۱۹۱۵ پدر و مادر و برادر خود را از دست داد و میبینیم که در بیشتر رمانهایش از جمله رمان حاضر از تاثیر زلزله و بلایای طبیعی بر شخصیتهای کتاب صحبت میکند.
در دهکده سان لوکا، واقع در جنوب ایتالیا، حزب کمونیست ایتالیا در حال عضوگیری و سازماندهی تشکیلات حزبی است. حزب کمونیست ایتالیا در چنین شرایطی تصمیم میگیرد تا فعالیت سیاسی خود را علنی کند. بدیهی است که در این راه از حمایت سیاسی و مالی برادرخوانده بزرگش (حزب کمونیست شوروی) برخوردار بود. مرکز فعالیت حزب در دره سان لوکا قرار داشت.
کتاب یک مشت تمشک
در ابتدای کتاب با شخصیت «مهندس روکو دوناتیس» آشنا میشویم که به شکل عجیبی سرخورده است. انگار دیگر هیچ چیزی در دنیا برای او اهمیت ندارد یا بهتر است بگوییم روکو از زندگی بریده است. حتی حالت چهره او عادی نیست: «چهرهاش سرد و درهم رفته بود. دیدگان وحشتزدهاش گویی از شیشه ساخته شده بود. چهرهاش، مانده مرده بیرنگ بود.» کتاب را که بیشتر میخوانیم متوجه میشویم او از وضعیتی که حزب کمونیست ایجاد کرده ناراضی است و حتی نشان شجاعت و افتخار را از طرف آنها قبول نمیکند.
«روکو» شخصیت اصلی داستان فردی است که زندگی متناقضی را در برهههای مختلف زندگی تجربه میکند. او در پی حقیقت دل به مذهب و کلیسا میبندد ولی سرخورده از آن وارد حزب کمونیست میشود، مارکس میخواند، با فاشیسم به مبارزه میپردازد، با دختری یهودی – استلا – آشنا میشود و در واقع همه آنچه را که ندارد در حزب جستجو میکند. و به مرور سرخورده از هر حزب و ایدیٔولوژی در پی حقیقتی آرمانیتر و انسانیتر به دنبال حقیقت میگردد. حقیقتی که نه هیچ مذهب و نه هیچ آرمانی پاسخگوی آن نیست. چرا که هر آرمانی در پی رسیدن به قدرت خود از آرمانهایش فاصله میگیرد.
«روکو» این حقیقت را در دنیای مملو از صلح بیحد و مرز بین انسانها از هر جایگاه اجتماعی، مادی و دینی و قومیتی خواهان است. در مسیر آن قدم برمیدارد، حال اینکه این مسیر منتهی به نور است یا تاریکی، منتهی به آرامش است یا جنگ و کشتار را شاید انسان سالها بعد در قرنی دیگر پاسخگو باشد.
نکته دیگری که وجود دارد این است که در دل حقیقتی که «روکو» به دنبال آن است، روابط انسانی بسیار مورد توجه قرار دارد. در واقع کسی که روابط انسانی را درک نکرده باشد نمیتواند هیچ چیزی را درک کند. تقریبا در تمام مکالمه و بحثهای «روکو» علاوه بر نقد حزب، تاکید بر همین روابط انسانی نیز دیده میشود. چیزی که به خواننده میگوید آدمها نباید در خدمت حزب یا ایدئولوژی خاصی باشند بلکه این آرمانها و هدفهای ایدئولوژی است که باید در خدمت انسانها باشد.
انتهای پیام/
نصر