یادداشت/
اسفند امسال اگر چه تلخ، اگرچه سخت؛ اما می گذرد
نصر: همیشه اسفند را بیشتر از ایام نوروز دوست داشتم چرا که تعطیلات نوروز همیشه برایم کسل کننده بود و هوای بهار هم که عجیب خواب آور بود؛ اما اسفند همیشه مملو از هیجان، دویدن ها، تازگی، خریدها و خانه تکانی هایی بود به هیچ وجه خسته کننده نبود، شور و حالی که در روزهای آخر اسفند حس می شد، در ایام عید احساس نمی شد از این رو بود که اسفند گرچه زود اما بسیار شیرین می گذشت.
از شور و شوق خانه تکانی و ذوق خرید عید بگیر تا آماده کردن وسایل هفت سین و سبز کردن گندم و روبان قرمزی که دور سبزه ها گره میزدیم؛ آنقدر کارهای شیرین و پرهیجان داشتیم که نمی فهمیدیم اسفند چه زود میگذرد، به خودمان می آمدیم می دیدیم نشسته ایم سر سفره ی هفت سین و منتظر تحویل سال ایم؛ اسفند امسال اگر چه تلخ، اگرچه سخت؛ اما می گذرد.
هرگز متوجه نخواهیم شد تا چه اندازه قوی هستیم مگر روزی که قوی بودن تنها انتخاب ما باشد؛ با آمدن ویروس کرونا، حال طعم زندگی که پر از غصه های معمولی بود را خوب می فهمم. می فهمم که دغدغه های زیاد، هدفهای سخت، قسط های عقب افتاده تکاپویی برای ادامه زندگانی هستند؛ فهمیدم که همان خستگی های مفرط، همان کودک کار، ترافیک های طولانی، خیابان های شلوغ، امتحانات پایان ترم، قضاوت ها و... مرا به چالش زندگی کردن دعوت می کردند. مهم تر از هرچیز این بود که دانستم بوسیدن دستان عزیزانمان چقدر ارزشمند است.
دلم لک زده برای یک زندگی آرام و معمولی؛ می خواهم به همان روزهای که دنیا هنوز اینقدر آلوده نبود، اگر هم بود اما حاد نبود، اگر هم حاد بود اما از آلودگی اش نمی مردیم برگردم. چقدر شیرین است اگر دلواپس حال عزیزانمان باشیم و چقدر سخت است اگر دلواپس جان عزیزانمان باشیم.
دلم برای روز هایی که سلامتی اینقدر گریزپا نبود، برای همین مشکلات و دغدغه های ریز و درشت که می شد با خیالی آسوده کسی را به آغوش کشید و آرام شد، می شد دستان کسی را گرفت و بدون هراس، تمام شهر را قدم زد و غصه ها و دردها را فراموش کرد، برای یک لبخند و یک خیال تخت تنگ شده است.
آری! از خدا می خواهم مرا به زندگی که پر از غصه های معمولی بود برگرداند. چشمانم را می بندم و با توکل بر خدا نفسی عمیق می کشم و فنجان چایی ام را در کمال اطمینان و آرامش، کنار پنجره ای می نوشم و به سراغ چیدن سفره هفت سین می روم. اطمینان دارم خدا به جان های خسته باز جان می بخشد و حال زمین را خوب می کند.
بی تردید هیچ شب و هیچ زمستانی دائمی نیست، هیچ ابری تا همیشه در مقابل مهتاب نمی ایستد و هیچ ماهی تا همیشه در حصار نمی ماند؛ روز های سخت رو به پایان است، چرا که بهار همیشه زمستان را سبز می کند؛ با تابیدن آفتاب، شکوفه های منتظر بر روی شاخه های درختان جوانه خواهند زد.
اگر زندگی هرچقدر هم بد و سخت به نظر برسد، همیشه می توان کاری را انجام داد که در آن موفق بود؛ تا زمانی که زنگی وجود دارد، امید نیز در آن زندگی جاری است اما واقعا اگر زندگی تهی از دشواری باشد، چه لذتی دارد؟
گاهی اوقات ارتعاش حاصل از بال زدن یک پروانه ی کوچک می تواند باعث ایجاد یک طوفان بزرگ و سهمگین شود. خیلی وقت ها ما تصمیماتی می گیریم که اصلا به آن ها توجه نمی کنیم اما همین تصمیمات کوچک زندگی ما را شکل می دهند و می توانند مسیر زندگی ما و دیگران را تغییر دهند.
سحر مغفرت
انتهای پیام/
سحر مغفرت