گزارش/
روایت آتش در دل جنگلهای «نمنق»؛ از آتشسوزی تا اطفا با حداقل امکانات
1404/09/11 - 13:50 - کد خبر: 151332
نسخه چاپی
نصر: آتشسوزی در جنگلهای «نمنق» شهرستان جلفا که چند روز به طول انجامید و به دلیل همزمانی با حریق در جنگلهای «الیت»، جای برجستهای در رسانه های سراسری نیافت، اتفاقی ناخوشایند و ناراحت کننده ای بود که با حداقل امکانات، اما با تلاش و همت حداکثری اقشار مختلف مردم و نهادهای مسوول خاموش شد
به گزارش نصر، عکاس ایرنا، سفر به «نمنق»، تلاش ها برای اطفای حریق و زیباییهای خفته در دل این منطقه جنگلی را روایت کرده است:
هفته قبل از یکشنبه در تب سرماخوردگی یا آنفورانزا میسوختم؛ ۲ روزی میشد که به علت آلودگی هوا و پیشگیری از اپیدمی آنفلوانزا تبریز و چندین شهر کشور تعطیل شده بودند. از اخبار دردناک آتشسوزی جنگل های «الیت» مازندران چیزی نگذشته بود که خبرهایی از آتشسوزی در جنگل های دیزمار در روستای نمنق مخابره شد. حتا اگر تعطیلی شهر ادامه نمییافت، باید مرخصی میگرفتم تا برای بهبود از بیماری استراحت کنم.
تلفنم به صدا درآمد. مدیر ایرنای آذربایجانشرقی بود که با صدایی گرفته شبیه صدای من و سرفههای گاه و بیگاه صحبت میکرد. بعد از احوالپرسی گفت: اگر بتوانی خودت را به جلفا برسانی، اداره حفاظت محیط زیست جلفا با خودرو تو را به منطقه آتشسوزی در جنگل های دیزمار خواهد برد. با مثال زدن صدای گرفتهام. جواب دادم: اتفاقا خودم خیلی دوست داشتم حضور مییافتم؛ اما حالم خوش نیست. بگذارید ببینم اگر کمی بهتر شوم، بلکه توانستم بروم. نتوانستم از جایم برخیزم. خودم را بخاطر بیماری ملامت میکردم که بیا حالا که امکان حضور در دیزمار فراهم شده بود، بخاطر بیماری نشد که بروم. تا اینکه یکشنبه شب دعوت خبری اداره کل حفاظت محیط زیست آذربایجان شرقی مبنی بر برگزاری تور خبری رسانهها جهت حضور در مناطق آتش گرفته جنگل های دیزمار به دستم رسید. دیزمار.. تا اسمش را شنیدم، تنم به خود لرزید. شبیه سرمای شب سیام اردیبهشت ۱۴۰۳ که عده بسیاری میان باران و مه در حال جستجوی پیکر شهدای سانحه سقوط بالگرد دولتمردان بودند.
ما هم چون عکاسان دیگر در حالی که از مراسم افتتاح سد قیزقلعهسی و در مسیر بازگشت از کلیبر از اتفاق باخبر شده بودیم، همراه تیم رسانهای به ورزقان رسیده و چند ساعتی به دلیل عدم هماهنگی نهادهای انتظامی نتوانسته بودیم خودمان را به مناطق جنگلی دیزمار در نزدیکی معدن مس سونگون برسانیم و نزدیک نیمهشب با لباسهای نازک تابستانی آن بالا رسیدیم و در نادیدن چشم، در تاریکی و مه، در باران و سرما از امدادگران جستجوگر، عکاسی میکردیم. برای لحظهای به درازای باز و بسته شدن چشمانم که آفتاب از پشت پنجره مینیبوس بر آنها میتابید، تمام صحنههای روز ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ چون درون سرم چون فیلم، پخش و مرور میشد و صدای «حاج آقا» حاج آقا هارداسان» شبیه نوحه، مرثیه موجز موتور سواری که در جستجوی پیکر شهدا بود، همچو صدایی که وقت دیدن کابوس خواب آدم را از سر میپراند، مرا از رنج آن صحنهها رهانید و به جاده تبریز ورزقان بازگرداند.
زندگی در شرایط سخت/ اینجا تلفن همراه خط نمی دهد
از سراشیبی آخر جاده، دشت ورزقان و خانههایش میان دود سفید و هوایی آلوده نمایان شده بود. داشتیم میرسیدیم؛ تا بعد از حضور در اداره محیط زیست ورزقان ادامه راه را برای رسیدن به جنگل با خودروهای شاسی بلند محیط زیست طی کنیم. با خودروهای پیکاپ از مسیر کوهستانی خاروانا سرازیری جاده تازه آسفالت شده خوبی را به سمت روستای آوان و مسیر علی بولاقی(چشمه علی) راه افتادیم. سیاهی آسفالت در میانه مسیر به سفیدی غبار آلود جاده خاکی عریانی ختم شد و در غبار چرخ خودروها به راهمان ادامه دادیم. خدای من! این وقت سال در این کوهستان معمولا باید ۲ سه متری برف میبود و با لرزش از سرما مسیر را طی میکردیم. حسرت ذرهای برف در کوهستان.
همکار خبرنگارمان خانم معصومه شکوهی، از راننده می پرسد: آخر جنگل چرا باید آتش بگیرد؟ راننده که با چرخاندن فرمان به راست و چپ، پیچ های جاده را یکی یکی پشت سر میگذارد جواب میدهد: جنگل را سوزاندهاند و عامل آن را دستگیر کردهاند. احتمالا از کسانی.. پول گرفته باشد. هرگز همدستانش را لو نمیدهد. میدانید چقدر به جنگل خسارت زده است؟ خانم شکوهی دست به موبایل میشود و میگوید: از آن بالا که وارد منطقه شدهایم هیچ آنتندهی خوبی در موبایل نیست. میتوانند دکل بگذارند که در مواقع آتشسوزی لااقل خبر به سرعت به عوامل آتش نشانی و محیط زیست برسد. هر قدر سرازیری دره را پایین رفته بودیم، حالا با شیب تندی جاده نسبتا ناهموار کوهستانی را در ریتم عبور لاستیک و چرخ ها از سنگ ها و صدای تتق تتق کمکها و غرش موتور بالا میرویم. پیکاب ها انگار جاده را میبلعند. اندازه کف دست خاک از جاده روی ماشین ها مینشیند. جاده روستایی صعبالعبوری که خانم شکوهی که مدیرمسئول صدای زنان است را به فکر فرو میبرد. میپرسد: اینجا کسی هم زندگی میکند؟ راننده میگوید: بله جندین روستا است.
خانم شکوهی با ابراز نگرانی از حال و روز زنان روستایی منطقه ادامه میدهد: اگر زنی اینجا درد زایمانش شروع شود، با این جاده چه بلایی سرش میآید؟ به نظرم با این جادهها نه مادر سالم به بیمارستان میرسد و نه نوزاد سالم به دنیا میآید. شاید هم همزیستی، راه چارهای پیش رویشان بگذارد و ماه آخر بروند در شهر سکنی گزینند تا از خطرات حرکت در چنین راه پر پیچ و خمی هنگام درد در چنان روزهای سخت در امان بمانند.
دو ساعتی است که از ورزقان در راهیم، حدود ۱۷۰ کیلومتری از تبریز برای رسیدن به جنگلها طی کردهایم و هنوز خبری از جنگل نیست. تا دلت بخواهد جاده خاکی است که تن کوهها را خراشیده و کوه و کوه و کوه است که بالا میرویم. سر راه روستایی که نام چشمگان با اسپری سیاه بر روی تابلواش نوشته شده، کندههای درختان بریده شدهای ریختهاند. شاید برای زغال باشد. این مناطق از گذشته به نوعی کومور یولی(راه زغال آذربایجان) بود. با تندتر شدن شیب جاده، دود و بوی سوختگی از صفحه کلاچ پیکاپ مان بلند میشود و کمکم در حاشیه جاده درختان جنگلی پدیدار میشوند. جایی آنقدر بلند که چند پیکاپ نتوانستند بالا بیایند.
خودرومان را با خودروی محیط زیست تعویض کردیم. راننده محیط زیست که از جلفا آمده با ناراحتی میگوید: این مسیر هر روزمان است که با ماشین های بدتر از آنها که پایین ماندند، طی میکنیم. بالاخره میرسیم به جایی که از کنار جاده اصلی، جاده مالرویی به سوی دره و جنگل دیده میشود. آب و جیره اندکی برمیداریم. دو گروه میشویم که دو عکاس با چند محیط بان به سمت بالای کوهستان جنگلی و یک عکاس و چند خبرنگار و محیط بان و من راه سرازیری با شیب تند را گرفته و پشت سر آقای حاتم شیرچنگ، رئیس پارک ملی ارسباران راه میافتیم.
راه را با تماشای زیبایی بکر جنگل دیزمار غربی ادامه میدهیم. از آقای شیرچنگ در باره نحوه اطلاع از آتش میپرسم: برای اولین بار آتشسوزی را از طریق مردمان روستای نمنق مطلع شدیم. لحظات دلهرهآوری بود. تعداد شرکت کنندگان در عملیات اطفاء حریق در روز اول کمتر بود و فقط نیروهای محیط زیست و منابع طبیعی بودند. روز اول به دلیل کمبود نیرو نتوانستیم تاثیر گذار باشیم. از روز دوم هم نیروهای منابع طبیعی و محیط زیست بیشتر شدند و اکیپ موتورسواران و آفرود سواران حضور پیدا کردند و تعداد نیروها از ۱۵ نفر در روز اول به ۷۰ نفر در روز دوم و ۱۵۰ نفر در سومین روز رسید.
رییس پارک ملی ارسباران ادامه می دهد: حضور بانوان تبریزی که از گروههای محیط زیستی آمده بودند، بسیار مثمر سمر بود. با دستش به درختانی که در شیب تند بالای ۷۰ درصد استوار ایستادهاند، اشاره کرده و میگوید: درختان ممرز و بلوط غالب درختان اینجا است؛ و این درختان مانع فرسایش خاک در این کوهستان میشوند.
باد نسبتا شدیدی از پشت هول مان میدهد و قدم های سست ما را در مسیر تندتر کرده و پیش میبرد. آقای شیرچنگ که این باد شدید را با صلابت رد میکند، در مورد وضعیت هوا در روزهای آتشسوزی توضیح میدهد: در روزهای آتشسوزی سرعت باد ۲۰ برابر امروز بود و شعلهها را برافروختهتر میکرد. حتا سبد (بسکت) حمل آب هلیکوپتر قبل از رسیدن در منطقه در کنار رود ارس پاره شده و نتوانسته بود آب را به اینجا برساند.
تلاش ۱۵۰ نفری برای اطفای آتش/ وقتی سرعت باد سبد بالگرد اطفای حریق را پاره می کند
نزدیک ۱/۵ ساعت مسیرمان تا محل آنشسوزی، پیاده روی در جنگل داریم که جویبارها در بخش مرتفع مسیر یخ بسته و پایین تر که رسیدیم، آب از نهرهایی جاری بودند. کورهراه نحیف جنگل که گروه خبرنگاران و محیط بانان را از مسیر عبور میدهد، سنگ هایی که پوشیده از گلسنگ بود و از خزان پاییزی برگ های درختان دامنی بر دامان داشتند را دو نیم کرده بود. برگ درختان یا ریخته بودند و یا از یخزدگی و پوسیدن در هالهای نقره اندود به برگهای نقرهای مبدل گشته بودند.
پوشش علف روی خاک سوخته بود، و با ترکیب برگ های جزغاله شده شبیه دامن سیاه پولک داری بود که بر پای تنه درختان بلند و بوتهها و درختان جوان گسترده بود. مقدار کمی از پایین ترین قسمت تنه درختان که از زمین بیرون آمده بود، با خاموش شدن آتش در حالت نیمه سوختهای فریز شده و سطح خاکستری نقره فامی بر رویش مانده بود. اصلا ما اینجا بودیم تا ببینیم، شکر خدا دامان درختان خیلی دچار آتش نشده است. باد شدیدی بین شاخههای درختان میوزید و من که تازه سرما خوردگیام کمی بهتر شده بود، سرفه میکنم. یکی از محیط بانان که مواظب گروه ما است و پشت سرمان میآید، میگوید: ریههایت التهاب دارند. شاید هم چرک کرده اند. چند سرفه دیگر جواب تاییدم را در سینهام خفه میکند. کمی بعد با سرفه و تکان سر حرفش را تایید میکنم. پایش را روی تلّی از برگها میگذارد؛ از درهم شکستن برگهای خشک خزان، صدای خیش.. خیش.. برمیخیزد. تصویر و صدای دلنشینی که در پس زمینه غمانگیز زمین های سوخته، شاعرانگیاش را از دست میدهد.
با ناراحتی ادامه میدهد: ببین وقتی ریههایت کمی ملتهب میشوند، یا چرک میکنند، نمیتوانی درست و حسابی نفس بکشی. آخر چرا جنگلهایمان را میسوزانند؟ این جنگلها ریههای زمین برای تولید هوایی هستند که نفس میکشیم. افسوس از عدم رعایت نکات ایمنی. بعضا بخاطر درست کردن یک کتری چای، یا پختن کباب در جنگل آتش درست میکنند و بدون خاموش کردن اساسی آن میگذارند و میروند. زمین و زمان به هم میریزد.
خانم ایمانی، مدیر روابط عمومی اداره کل حفاظت محیط زیست آذربایجان شرقی نیز میگوید: دلم به حال نیروهایمان میسوزد که با چه دشواری در چنین سراشیبی بدون امکانات درست و حسابی چگونه آتشی با این وسعت را مهار کردهاند. تازه حالا روز نیمه آفتابی است. در تاریکی شب و سرما و بادهای طوفانی شدید کار بینهایت سختتر بود. هیرکانی و دیزمار فرقی ندارند، آنجا هم عین همینجا بود. مناطق جنگلی قاراداغ(قره داغ) در مجموع ۱۶۰ هزار هکتارند. جنگل ارسباران ۹۰ هزار هکتار است و جنگل دیزمار ۷۰ هزار هکتار که رودخانه ایل قینا این دو را به دو قسمت تقسیم میکند و با گذر از میان درههای ژرف به آراز چایی(رودخانه ارس) میریزد.
بعد از طی مسیر ۲ ساعتی، بازدید و عکاسی و تهیه فیلم، جمع میشویم تا قبل از اینکه هوا سردتر شود، بازگردیم. حالا با شیب تند رو به بالای کوه، راه سرازیری آسان به سربالایی بلندی تغییر میکند. ۲ ساعت بعد به سرآغاز راهمان، جایی که پیکاپها منتظرمان بودند میرسیم. یکی از ساکنان محلی که آنجا بود، با انتقاد از بعضی مسئولین می گوید: مسئولین در انتهای راه منطقه دیزمار غربی کنار ماشینهایشان میایستادند، آیا به جایی برمیخورد اگر بیل به دست میگرفتند و چند بیل خاک روی آتش میانداختند؟ فقط آمدند، و عکسهای تبلیغاتی شان را انداختند و رفتند.
اما واقعیت این است که برای اطفای آتش افتاده بر دل جنگل های دیزمار غربی در «نمنق»، مسوولان و مردم هر چه از دست شان برآمد، کردند و صد البته که سهم مردم در این میان به هیچ وجه با سهم مسوولان قابل قیاس نیست، چرا آنها از سر احساس مسوولیت اجتماعی و نه مسوولیت اداری بر این کار بزرگ همت گماشته اند؛ اقدامی بزرگ با امکاناتی حداقلی و قلیل که قلم از توصیفش عاجز است.
روستای نمنق از توابع بخش سیه رود شهرستان جلفا از جمله روستاهای زیبا و دیدنی آذربایجان شرقی است که در دل جنگل های زیبای ارسباران آرمیده و گردشگران را به گردش در سبزی جان فزا و عطرآگین خود در فصل بهار دعوت می کند. وجه تسمیه نام این روستای زیبای آرمیده در میان تپه های سرسبز و آکنده از درخت، با رطوبت بالای آن ارتباط دارد و در واقع معادل فارسی اسم روستا را می توان 'مرطوب' و 'نمناک' گذاشت که ریشه در هوای مه آلود و بارانی جنگل های ارسباران دارد.
«نمنق»، آخرین روستای حوزه استحفاظی شهرستان جلفا در امتداد رودخانه مرزی ارس است و دستیابی به محل روستا برای گردشگران و علاقه مندان به دیدار از آن، به شکلی ناخواسته با تماشای زیبایی های سحرآمیز 'ارس' که به مانند ماری در میان کوه های برافراشته دو سوی رودخانه می خزد، همراه است. برای رسیدن به روستای تماشایی 'نمنق' باید از شهر جلفا حدود ۱۱۰ کیلومتر در امتداد ارس رانندگی کرد که طی این مسیر نسبتا طولانی با چشم اندازهای افسون کننده ای از جاذبه های تاریخی و طبیعی منطقه مرزی ارس آکنده است.
انتهای پیام/
خبرگزاری ایسنا