یادداشت/

چالش‌ها و فرصت‌های مدیریت شهری در بافت‌های مرکزی و تاریخی: جمع اصالت و توسعه

1404/07/15 - 11:23 - کد خبر: 147211 نسخه چاپی

نصر: همان طور که می دانیم بافت‌های مرکزی و تاریخی شهرها نه‌تنها یادگار گذر زمان و حافظه جمعی ساکنان‌اند، بلکه به‌مثابه قلب تپنده‌ی هویت فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی یک شهر عمل می‌کنند. این محدوده‌ها با دارا بودن آثار معماری ارزشمند، بازارها و گذرگاه‌های سنتی، فضاهای عمومی و نهادهای اجتماعی دیرپا، به‌طور طبیعی کانونی از فعالیت‌های شهری و نشانه‌ای از تداوم حیات شهری در بستر تاریخ محسوب می‌شوند.

در این میان، بافت تاریخی تبریز، به‌ویژه با محوریت بازار جهانی تبریز (ثبت‌شده در میراث جهانی یونسکو) و محله‌های قدیمی اطراف آن نمونه‌ای برجسته از این پیچیدگی تاریخی-اجتماعی است که در عین غنا و ظرفیت بالا، با چالش‌های مدیریتی عمیقی روبه‌روست. اهمیت این بافت‌ها تنها در ارزش‌های میراثی و زیبایی‌شناختی خلاصه نمی‌شود، بلکه در پیوند مستقیم‌شان با مسائل معاصر همچون توسعه پایدار، اقتصاد گردشگری، ارتقای کیفیت زندگی و تقویت انسجام اجتماعی نیز آشکار است. در تبریز، این بافت‌ها علاوه بر نقش تاریخی خود، همچنان به‌عنوان موتور اقتصادی شهر (از طریق بازار و صنایع دستی) و فضایی برای تعاملات اجتماعی چندفرهنگی، حیاتی عمل می‌کنند. با وجود این جایگاه ممتاز، مدیریت شهری در این محدوده‌ها با دشواری‌های مضاعفی روبه‌روست. فرسودگی کالبدی، ناکارآمدی زیرساخت‌ها، تغییر ترکیب جمعیتی، کاهش حضور ساکنان بومی و فشارهای ناشی از فرایندهای مدرن‌سازی و گسترش شهری، موجب شده است که بافت‌های مرکزی و تاریخی تبریز در معرض تهدیدهای جدی قرار گیرند. از یک سو، ضرورت حفاظت و صیانت از اصالت تاریخی و هویتی این بافت‌ها مطرح است، و از سوی دیگر، نیاز به انطباق آن‌ها با الزامات زندگی شهری معاصر همچون دسترسی، ایمنی، خدمات شهری و فناوری‌های نوین. این دوگانه‌ی «حفاظت» و «توسعه» همواره چالشی بنیادین برای مدیریت شهری در کشورهای مختلف، به‌ویژه در شهرهای کهن ایران، ایجاد کرده است  و تبریز به‌عنوان یکی از کهن‌ترین و پرتراکم‌ترین کلان‌شهرهای ایران، نمونه‌ای حیاتی و آموزنده از این تنش است. پرسش اصلی این مقاله اینجاست: 
« چگونه می‌توان در بافت تاریخی تبریز، میان حفظ اصالت معماری و فرهنگی و تأمین نیازهای توسعه شهری معاصر، تعادل پایداری برقرار کرد؟»
و یا به بیانی دیگر: 
« چه راهبردها و مکانیزم‌های مدیریتی قادرند چالش‌های پیچیده‌ی اجتماعی، اقتصادی و کالبدی این بافت را کاهش داده و فرصت‌های تازه‌ای برای بازآفرینی شهری و احیای حیات اجتماعی-اقتصادی آن فراهم کنند؟»
بررسی این مسائل، نه‌تنها از نگاه آکادمیک اهمیت دارد، بلکه برای سیاست‌گذاران و مدیران شهری نیز ضروری است؛ زیرا هر تصمیم در این حوزه — از سطح کلان (طرح جامع) تا خرد (اصلاحات در خیابان یا مرمت یک خانه) — می‌تواند پیامدهای بلندمدتی بر هویت، سرمایه اجتماعی و پایداری شهر تبریز داشته باشد. این مقاله در پی آن است تا با تمرکز بر تبریز و مقایسه‌ تجربیات موفق دیگر شهرها (مانند اصفهان، یزد، بارسلونا و کیوتو)، راهکارهایی عملی و نظری برای مدیریت هوشمند این بافت ارائه دهد.
 
مبانی نظری و تحلیل چارچوب‌های مدیریت بافت تاریخی تبریز: میان اصالت و توسعه
مدیریت شهری در بافت‌های مرکزی و تاریخی، حوزه‌ای ذاتاً میان‌رشته‌ای است که نمی‌توان آن را تنها در چارچوب شهرسازی یا برنامه‌ریزی فیزیکی در نظر گرفت. این مدیریت، در عمق خود، با پرسش‌هایی از جنس حفظ هویت فرهنگی، عدالت اجتماعی، توسعه اقتصادی و حکمرانی چندذینفعی درگیر است. پرسش‌هایی که در مورد شهر تبریز، با توجه به غنا و پیچیدگی بافت تاریخی‌اش، از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند. برای درک صحیح چالش‌ها و فرصت‌های پیش‌روی این بافت، نخست باید مفاهیم بنیادی را روشن کرد، سپس به تحلیل رویکردهای نظری پرداخت، و در نهایت، با تکیه بر تجربیات جهانی و شرایط محلی، چارچوبی تلفیقی برای تطبیق این دانش با واقعیت تبریز پیشنهاد داد.
بافت مرکزی شهر، در تعریفی ساده، همان محدوده‌ای است که در طول تاریخ، به‌عنوان قلب تپنده فعالیت‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شهر عمل کرده است. در شهرهای ایرانی، این بافت اغلب حول محور بازار، میدان‌های اصلی، مراکز مذهبی و محله‌های قدیمی شکل گرفته و نقشی کلیدی در سازمان‌دهی فضایی و کارکردی شهر ایفا کرده است. بافت تاریخی نیز، فراتر از معنای فیزیکی، به مجموعه‌ای از ارزش‌های میراثی، معماری، اجتماعی و هویتی اطلاق می‌شود که شایسته حفاظت و مدیریت ویژه هستند. چه در قالب بناهای ثبت‌شده، چه در شکل الگوهای زندگی و تعاملات جمعی که در بستر زمان شکل گرفته‌اند. در تبریز، این دو مفهوم(بافت مرکزی و بافت تاریخی) تا حد زیادی همپوشانی دارند: بازار جهانی تبریز، که در سال ۲۰۱۰ در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شد، نه‌تنها هسته تجاری و اقتصادی شهر است، بلکه محوری برای تعاملات اجتماعی و فرهنگی چندقومیتی و چندزبانه شهر تبریز محسوب می‌شود. محله‌های اطراف آن، از ششگلان و دوه چی تا مقصودیه، لیلاوا و مارالان نیز با داشتن بافت کالبدی فشرده، خانه‌های سنتی و شبکه‌های اجتماعی پیچیده، بخشی جدایی‌ناپذیر از این مجموعه تاریخی-اجتماعی را تشکیل می‌دهند.
در طول دهه‌های گذشته، سه رویکرد نظری کلیدی در مواجهه با این بافت‌ها در ادبیات شهری شکل گرفته است. رویکردهایی که هرکدام پاسخی متفاوت به تنش میان «اصالت» و «توسعه» ارائه می‌دهند. رویکرد نخست، حفاظتی است که ریشه در جنبش‌های اروپایی قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم دارد و بر «صیانت حداکثری» از اصالت مادی و معنوی بافت تأکید دارد. منشور ونیز (۱۹۶۴) و منشور نارا (۱۹۹۴) از مهم‌ترین سند‌های بین‌المللی این رویکرد هستند که بر اصالت ماده، حداقل مداخله، و قابلیت بازگشت تغییرات تأکید می‌کنند. در این دیدگاه، بافت تاریخی بیشتر به‌عنوان یک «اثر موزه‌ای» در نظر گرفته می‌شود؛ حفظ ظاهری بدون توجه به حیات اجتماعی درون آن. نظریه‌پرداز کلیدی این جریان، جکوب جکیل است که بر اهمیت حفظ لایه‌های تاریخی و اصالت ساختاری تأکید دارد، اما هشدار می‌دهد که این حفاظت، زمانی معنا دارد که به‌عنوان بخشی از حیات مداوم شهر در نظر گرفته شود، نه به‌عنوان اثری منجمد در زمان.
رویکرد دوم، بازآفرینی شهری  است که از دهه ۱۹۷۰ به بعد با ظهور بحران‌های شهری و فرسودگی بافت‌های قدیمی شکل گرفت. پیتر رابرتز و هیو سایکس در کتاب بازآفرینی شهری: یک کتابچه راهنما نشان می‌دهند که بافت تاریخی باید به‌عنوان فضایی زنده، پویا و تولیدکننده ارزش اقتصادی و اجتماعی در نظر گرفته شود. در این چارچوب، مرمت و نوسازی در کنار احیای کارکردهای اقتصادی و اجتماعی قرار می‌گیرد. هدف، ایجاد تعادلی بین حفظ میراث و پاسخگویی به نیازهای معاصر است نه حفظ موزه‌ای و احیای شهری با حفظ هویت. این رویکرد، برای شهرهایی مانند تبریز که با کاهش جمعیت بومی و فشار توسعه‌ای روبه‌رو هستند، نه یک انتخاب، بلکه یک ضرورت است.
رویکرد سوم و معاصرتر، توسعه پایدار شهری است که از دهه ۱۹۹۰ به بعد، با تأکید یونسکو در منشور شیان (۲۰۱۵) و گزارش‌های برنامه اسکان بشر سازمان ملل متحد، بر سه پایه محکم حفاظت از میراث، عدالت اجتماعی و بهره‌وری اقتصادی استوار شده است. این رویکرد نشان می‌دهد که مدیریت بافت تاریخی نباید فقط بر حفظ فیزیکی متمرکز باشد، بلکه باید به کیفیت زندگی ساکنان، مشارکت جوامع محلی و تقویت اقتصاد محلی نیز توجه کند. چیزی که در تبریز، به‌دلیل تمرکز صرف بر جذب گردشگر یا صدور مجوزهای ساخت، به‌طور ساختاریافته مورد غفلت قرار گرفته است.
یکی از مهم‌ترین چالش‌های مدیریت این بافت‌ها، تعدد نهادهای متولی و تعارض منافع ذینفعان است. در تبریز، تصمیم‌گیری درباره بافت تاریخی در فضایی چندبازیگری انجام می‌شود: شهرداری، سازمان میراث فرهنگی، مالکین و ساکنان محلی، بخش خصوصی و حتی نهادهای مذهبی و فرهنگی هرکدام دغدغه‌ها و اولویت‌های خود را دارند. نظریه حکمرانی چندسطحی که توسط لیزا مارکس و گری هوگه توسعه یافت، نشان می‌دهد که مدیریت موفق در چنین شرایطی مستلزم ایجاد مکانیزم‌های مشترک بین سطوح مختلف تصمیم‌گیری(از ملی تا محلی) است تا از تناقض در سیاست‌ها و مجوزها جلوگیری شود. همچنین، نظریه حکمرانی مشارکتی که توسط جودیت اینز و دیوید بوهر مطرح شده، بر این اصل تأکید دارد که ذینفعان محلی از ساکنان و مالکان تا صنف‌ها و نهادهای غیردولتی، نه به‌عنوان مخاطب، بلکه به‌عنوان شریک دانش و تجربه در فرآیند تصمیم‌گیری درگیر شوند. این نظریه نشان می‌دهد که پایداری سیاست‌های شهری مستلزم مالکیت محلی و مشارکت واقعی است. چیزی که در تبریز، به‌دلیل فاصله گرفتن تصمیم‌گیری از جوامع محلی، هنوز به‌صورت ساختاریافته محقق نشده است.
تجربه شهرهای تاریخی در سراسر جهان نشان می‌دهد که چالش‌های تبریز منحصربه‌فرد نیست؛ اما نحوه پاسخگویی به آن‌ها می‌تواند تفاوت آسمان و زمین ایجاد کند. بارسلونا، با برنامه‌های بازآفرینی یکپارچه در محله‌های تاریخی، همزمان با حفظ بافت کالبدی، خدمات شهری و فضاهای عمومی را ارتقا داد. الگویی از تلفیق حفاظت و توسعه که مستقیماً از نظریه بازآفرینی شهری پیروی می‌کند. کیوتو، با تصویب قوانین محلی دقیق برای ارتفاع و رنگ‌آمیزی ساختمان‌ها و تشویق بازکاربری خانه‌های سنتی، موفق شد هویت شهری خود را در کنار توسعه گردشگری پایدار حفظ کند. نمونه‌ای عملی از «حفاظت با انعطاف‌پذیری کارکردی». اصفهان نیز با تمرکز بر احیای بازار و میدان نقش‌جهان و مشارکت صنف‌های سنتی، توانست جاذبه گردشگری را بدون تخریب کامل بافت، مدیریت کند، هرچند با چالش‌هایی در زمینه تجاری‌سازی بیش از حد، که هشداری جدی برای تبریز است. در مقابل، استانبول نشان داده که نبود هماهنگی نهادی و سیاست‌های توسعه‌محور بدون نگاه حفاظتی، می‌تواند منجر به از دست رفتن اصالت تاریخی و بحران‌های اجتماعی شود درسی که نباید نادیده گرفته شود.
این تجارب جهانی، نه صرفاً به‌عنوان نمونه‌های تقلیدی، بلکه به‌مثابه آزمایشگاه‌های زنده نظریه‌های شهری، درس‌های بنیادینی برای تبریز در بر دارند که می‌توان آن‌ها را در سه سطح تحلیل کرد:
از منظر نظری، تجربه شهرهایی مانند بارسلونا و کیوتو تأیید می‌کند که نظریه «بازآفرینی شهری» و «توسعه پایدار مبتنی بر میراث» نه‌تنها قابل اجرا هستند، بلکه در عمل، تنها راه مقابله با فرسودگی شهری بدون قربانی کردن هویت، همین رویکردها هستند. این شهرها نشان داده‌اند که «اصالت» و «توسعه» در تقابل ذاتی نیستند، بلکه در چارچوب سیاست‌گذاری هوشمند و مشارکتی، می‌توانند مکمل یکدیگر باشند، چیزی که در تبریز هنوز به‌عنوان یک اصل سیاستی جا نیفتاده است.
از منظر مدیریتی، موفقیت کیوتو در حفظ خانه‌های سنتی یا بارسلونا در احیای محله های قدیمی، مستقیماً متکی بر حکمرانی چندسطحی و مشارکتی بوده است. یعنی تصمیم‌گیری‌هایی که نه از بالا اجرا می‌شوند، بلکه با مشارکت جوامع محلی، صنف‌ها و مالکان شکل می‌گیرند. در تبریز، جایی که تصمیم‌گیری اغلب توأم با تعارض نهادی و فاصله از ذینفعان محلی است، این تجربه هشدار می‌دهد که بدون بازسازی ساختار حکمرانی و ایجاد مکانیزم‌های مشارکتی، هر سرمایه‌گذاری فیزیکی در بافت تاریخی، محکوم به ناپایداری است.
و از منظر کاربردی، تجاری‌سازی بی‌رویه در اصفهان یا تخریب بافت‌های تاریخی در استانبول، نشان می‌دهند که عدم تعریف دقیق «مرزهای توسعه مجاز» و نبود ابزارهای نظارتی و انضباطی میراث‌محور، می‌تواند منجر به تبدیل بافت تاریخی به «فضایی مصرفی» یا حتی «زمین‌های خالی سودآور» شود. پدیده‌ای که در تبریز نیز با تغییر کاربری خانه‌های قدیمی به مراکز تجاری و اداری، در حال وقوع است. بنابراین، درس کلیدی این است: حفظ اصالت، نیازمند قانون‌گذاری هوشمندانه، نه منع مطلق، بلکه قوانینی که هم انعطاف‌پذیری کارکردی را می‌پذیرند و هم خط قرمزهای میراثی را صریح و قابل اجرا تعریف می‌کنند.
در نهایت، می‌توان گفت مدیریت شهری در بافت تاریخی تبریز نیازمند چارچوبی است که سه پایه اصلی را در بر گیرد: حفاظت هوشمندانه از میراث( نه به‌صورت سفت و سخت، بلکه با انعطاف‌پذیری در بازکاربری و مرمت و با حفظ اصالت کالبدی و معنوی؛ بازآفرینی اجتماعی-اقتصادی) با تمرکز بر احیای کارکردهای اصلی مانند تجارت، صنایع دستی و گردشگری پایدار و توانمندسازی جوامع محلی؛ و مدیریت نهادی یکپارچه با ایجاد مکانیزم‌های هماهنگی بین نهادهای متولی و مشارکت فعال ذینفعان در تصمیم‌گیری. این چارچوب، نه‌تنها برای تبریز، بلکه برای سایر شهرهای تاریخی ایران که با چالش‌های مشابه روبه‌رو هستند، قابل تعمیم است. تبریز با غنای تاریخی، تنوع فرهنگی و ظرفیت‌های اقتصادی منحصربه‌فردش، می‌تواند نه‌تنها از تخریب نجات یابد، بلکه به الگویی موفق برای مدیریت بافت‌های تاریخی در ایران تبدیل شود، مشروط بر اینکه سیاست‌گذاری‌ها بر پایه دانش، مشارکت و بلندنگری استوار باشند.
اما در کنار این چالش‌های ساختاری، اسناد و مطالعات موجود نشان می‌دهند که بافت تاریخی تبریز دارای ظرفیت‌های بالقوه قابل‌توجهی برای بازآفرینی و توسعه پایدار است، ظرفیت‌هایی که تاکنون به‌اندازه کافی مورد توجه قرار نگرفته‌اند. یکی از مهم‌ترین این فرصت‌ها، جذب گردشگری پایدار و مبتنی بر تجربه است: برخلاف گردشگری توده‌ای که فشار می‌آورد، می‌توان با طراحی مسیرهای فرهنگی، ارائه خدمات دیجیتال (مانند اپلیکیشن‌های راهنمای تاریخی)، و احیای کارگاه‌های صنایع دستی در قلب بازار، گردشگری را به ابزاری برای حفظ میراث و ایجاد درآمدزایی محلی تبدیل کرد. الگویی که در تجربه‌های موفقی مانند کیوتو یا اصفهان به خوبی آزمون شده است. همچنین، توانمندسازی جوامع محلی و ذینفعان کلیدی از جمله صنف‌های سنتی بازار، مالکین خانه‌های قدیمی و هنرمندان محلی، می‌تواند نقشی محوری در مدیریت پایدار این بافت ایفا کند. اسناد نشان می‌دهند که در مواردی که مشارکت محلی جدی گرفته شده مانند پروژه‌های محدود مرمت خانه‌های تاریخی با حمایت شهرداری و مشارکت مالک نتایج مثبت و پایدارتری حاصل شده است. فرصت دیگر، استفاده از فناوری‌های نوین در مدیریت شهری است: از سامانه‌های هوشمند نظارت بر تغییرات کالبدی و تخریب‌های غیرمجاز، تا استفاده از واقعیت مجازی برای معرفی لایه‌های تاریخی مکان به بازدیدکنندگان فناوری می‌تواند هم در حفاظت و هم در ارتقای کارکرد بافت نقش تسهیل‌کننده داشته باشد. در نهایت، ظرفیت برندسازی شهری بر اساس میراث منحصربه‌فرد تبریز از بازار جهانی تا معماری محلی و تنوع فرهنگی فرصتی استراتژیک است که می‌تواند نه‌تنها جذب سرمایه و گردشگر را افزایش دهد، بلکه حس مالکیت و غرور محلی را در میان ساکنان تقویت کند. این فرصت‌ها، زمانی معنا پیدا می‌کنند که در چارچوبی منسجم و بلندمدت نه پروژه‌های پراکنده و کوتاه‌مدت مدیریت شوند و سیاست‌گذاری‌ها بر پایه تعادل میان حفظ اصالت و پاسخگویی به نیازهای معاصر استوار باشند.
بسیاری از بناهای تاریخی در محله‌های اطراف بازار جهانی به‌دلیل عدم سرمایه‌گذاری در مرمت و نبود انگیزه کافی برای مالکان، در وضعیت فرسودگی شدید قرار دارند. گزارش سازمان میراث فرهنگی (1402) نشان می‌دهد که بیش از ۴۰ درصد از خانه‌های ثبت‌نشده در این محله‌ها در وضعیت «خرابه یا نیمه‌خرابه» هستند. رقمی که نه‌تنها نشان‌دهنده بی‌توجهی به میراث مادی است، بلکه نمادی از شکست در تطبیق سیاست‌های مرمت با نیازهای واقعی کاربران و ساکنان است. در نظریه «بازآفرینی شهری»، این وضعیت به‌عنوان «عدم توجه به کارکرد زنده بافت» تحلیل می‌شود. یعنی زمانی که بافت تاریخی فقط به‌عنوان اثری میراثی دیده شود، نه به‌عنوان فضایی که مردم در آن زندگی می‌کنند و نیازهای روزمره دارند. همچنین، نبود زیرساخت‌های امروزی، از سیستم‌های گرمایشی و فاضلاب گرفته تا پارکینگ و آسانسور باعث شده بسیاری از ساکنان، به‌ویژه نسل جوان، این بافت را ترک کنند. این پدیده، در چارچوب نظریه «توسعه پایدار شهری» نشان‌دهنده شکست در تأمین «کیفیت زندگی» است، چیزی که بدون آن، هیچ برنامه حفاظتی نمی‌تواند پایدار باشد.
اما فرسودگی کالبدی، تنها بخشی از ماجراست. چالش اجتماعی «کاهش جمعیت بومی» و «تخلیه جمعیتی از هسته تاریخی» نشان می‌دهد که این بافت در حال از دست دادن روح اجتماعی خود است. وقتی جوامع محلی احساس نکنند که در تصمیم‌گیری‌های مرتبط با زندگی‌شان نقش دارند، طبیعی است که از آن فضا فاصله بگیرند. این پدیده، در نظریه «حکمرانی مشارکتی»، نشان‌دهنده «تخریب سرمایه اجتماعی» و «از دست رفتن مالکیت محلی» است. دو عاملی که در هر برنامه بازآفرینی شهری، نقشی محوری ایفا می‌کنند. در تبریز، این چالش با تشدید مهاجرت معکوس به حومه‌های جدید شهر همراه شده است. جایی که زندگی مدرن، خدمات رفاهی و فضاهای مسکونی جدید، جذابیت بیشتری برای خانواده‌ها دارد.
در بعد اقتصادی نیز، بافت تاریخی تبریز با تغییرات عمیقی روبه‌روست. اقتصاد این بافت که قرن‌ها بر پایه بازار، صنایع دستی و کسب‌وکارهای کوچک محلی استوار بود، امروز با رکود و تغییر کاربری مواجه است. بسیاری از دکه‌های سنتی بازار، به نفع فروشگاه‌های زنجیره‌ای و خدمات مدرن جای خود را داده‌اند. همزمان، فشار تجاری‌سازی بی‌رویه به‌ویژه پس از ثبت جهانی بازار باعث شده تجربه مکانی برای ساکنان محلی تخریب شود و فضایی که روزی مرکز تجارت و تعامل اجتماعی بود، به «فضایی مصرفی» برای گردشگران تبدیل شود. این پدیده، در نظریه «توسعه مبتنی بر میراث»، نشان‌دهنده «عدم توازن بین جذب گردشگر و حفظ کارکرد محلی» است، یعنی زمانی که بافت تاریخی فقط به‌عنوان منبع درآمد توریستی دیده شود، نه به‌عنوان فضایی که جامعه‌ای زنده در آن زندگی می‌کند.
از منظر فرهنگی و هویتی نیز، یکی از حساس‌ترین چالش‌ها، «تهدید هویت فرهنگی» در نتیجه نوسازی افراطی و تغییر کاربری است. در بسیاری از موارد، تنها نمای قدیمی ساختمان‌ها حفظ شده و درون آن‌ها به مراکز تجاری یا اداری مدرن تبدیل شده است، پدیده‌ای که در نظریه حفاظتی به آن «حفاظت پوسته‌ای» گفته می‌شود و نشان‌دهنده حفظ ظاهر بدون محتوا است. این امر، نه‌تنها به اصالت مکان آسیب می‌زند، بلکه حافظه جمعی و معنای تاریخی مکان را نیز مخدوش می‌کند، چیزی که در نهایت به «مرگ فرهنگی» بافت منجر می‌شود.
در سطح نهادی نیز، تعدد بازیگران و نبود هماهنگی بین آن‌ها، از شهرداری و میراث فرهنگی گرفته تا بخش خصوصی و نهادهای مردمی، منجر به تناقض در سیاست‌ها، مجوزها و اجراها شده است. این وضعیت، در نظریه «حکمرانی چندسطحی» نشان‌دهنده شکست در «هماهنگی عمودی و افقی» است، یعنی زمانی که تصمیم‌گیری در سطوح مختلف دولتی و محلی بدون هماهنگی انجام شود، نتیجه‌ای جز تعارض و ناکارآمدی در پی نخواهد داشت. نبود یک مرجع واحد برای تصمیم‌گیری درباره بافت تاریخی، باعث شده بسیاری از پروژه‌های مرمت یا نوسازی بدون نظارت کافی اجرا شوند و در نهایت به تخریب‌های پنهان و تغییر کاربری‌های غیرقانونی منجر شوند، پدیده‌ای که در گزارش‌های میدانی به‌خوبی مستند شده است.
و در نهایت، چالش های زیست‌محیطی، از تراکم ترافیک و آلودگی هوا گرفته تا کمبود فضاهای سبز، کیفیت زندگی را به‌شدت تحت تأثیر قرار داده است. این چالش، در چارچوب توسعه پایدار شهری، نشان‌دهنده «عدم توجه به پایداری زیست‌محیطی» در برنامه‌ریزی‌های شهری است. بدون توجه به این بُعد، هرگونه تلاش برای احیای بافت تاریخی، محکوم به شکست است، چرا که شهری که برای ساکنانش قابل‌زیست نباشد، نمی‌تواند میراث خود را حفظ کند.
در مقابل این چالش‌های عمیق، تجربه شهرهای دیگر هم در ایران و هم در جهان نشان می‌دهد که راه‌حل‌های عملی و هوشمندانه‌ای وجود دارد که می‌تواند الگویی برای تبریز باشد. در اصفهان، با تمرکز بر احیای بازار و میدان نقش‌جهان و مشارکت صنف‌های سنتی، جذب گردشگر میلیونی محقق شده است، اما این موفقیت با هشداری همراه است: تجاری‌سازی بیش از حد و تبدیل فضاهای تاریخی به «فروشگاه‌های سوغاتی»، که در نهایت به کاهش حضور ساکنان بومی منجر شده است. درس کلیدی برای تبریز این است: جذب گردشگر، باید همراه با حفظ کارکرد محلی و محدودیت‌های هوشمندانه باشد، نه به‌صورت بی‌ضابطه و بدون برنامه.
در یزد، ثبت جهانی شهر (2017) منجر به مهاجرت معکوس جوانان و احیای صنایع دستی و کارگاه‌های سنتی شده است، موفقیتی که مستقیماً از نظریه «توسعه مبتنی بر میراث» پیروی می‌کند. در یزد، میراث نه به‌عنوان باری تاریخی، بلکه به‌عنوان فرصتی اقتصادی و اجتماعی برای جوانان و کارآفرینان محلی تعریف شده است. درسی که تبریز می‌تواند از آن الهام بگیرد، به‌ویژه در زمینه احیای صنایع دستی و جذب نسل جوان به بافت تاریخی.
در سطح جهانی نیز، تجربه فلورانس در ایتالیا نشان می‌دهد که مدیریت هوشمند جریان گردشگران از طریق سیستم‌های رزرواسیون و محدودیت‌های ورود به فضاهای تاریخی می‌تواند از تخریب مکان جلوگیری کند و در عین حال، تجربه گردشگری را بهبود بخشد. درس کلیدی: مدیریت تقاضا و نه منع آن، چیزی که تبریز به شدت به آن نیاز دارد. در مقابل، تجربه استانبول هشداردهنده است: سیاست‌های توسعه‌محور بدون نگاه حفاظتی، منجر به تخریب بافت‌های تاریخی و تبدیل آن‌ها به مجتمع‌های مسکونی لوکس شده است، درسی که نشان می‌دهد عدم تعادل میان اصالت و توسعه، منجر به از دست رفتن میراث و بحران اجتماعی می‌شود.
برای غلبه بر این چالش‌ها و بهره‌برداری از این فرصت‌ها، راهکارهای عملی متعددی پیشنهاد می‌شود که همگی بر پایه همان چارچوب‌های نظری تبیین‌شده استوارند. در بُعد کالبدی، می‌توان به طراحی «طرح‌های مرمت انعطاف‌پذیر» با حفظ اصالت کالبدی و امکان ارتقای کارکردی، و ایجاد «منطقه‌های حفاظتی با قابلیت تطبیق» اشاره کرد؛ یعنی فضاهایی که امکان تغییر کاربری را در چارچوب خط قرمزهای میراثی فراهم می‌کنند. همچنین، استفاده از فناوری‌های سبز و پایدار در نوسازی بناها، از سیستم‌های خنک‌کننده طبیعی گرفته تا انرژی خورشیدی می‌تواند کیفیت زندگی را ارتقا دهد و همزمان به حفظ محیط زیست کمک کند.
در بعد اجتماعی، اعطای مشوق‌های مالیاتی و تسهیلات کم‌بهره به ساکنان بومی برای ماندن در بافت، ایجاد «صندوق مشارکتی مرمت» با مشارکت شهرداری، مالک و دولت، و تأسیس مراکز فرهنگی محلی برای تقویت حس تعلق و مالکیت محلی، می‌تواند نقشی کلیدی در احیای حیات اجتماعی بافت ایفا کند. این راهکارها مستقیماً از نظریه «حکمرانی مشارکتی» پیروی می‌کنند و نشان می‌دهند که پایداری هر برنامه شهری، مستلزم مشارکت واقعی جوامع محلی است.
در بعد اقتصادی، حمایت از کسب‌وکارهای کوچک و صنایع دستی از طریق تسهیلات و بازارهای اختصاصی، توسعه گردشگری پایدار مبتنی بر تجربه با طراحی مسیرهای فرهنگی و استفاده از فناوری‌های دیجیتال، و ایجاد برند شهری تبریز بر اساس میراث منحصربه‌فرد آن از بازار جهانی تا معماری محلی و تنوع فرهنگی، می‌تواند نه‌تنها جذب سرمایه و گردشگر را افزایش دهد، بلکه حس غرور و مالکیت محلی را در میان ساکنان تقویت کند.
در بعد مدیریتی، یکپارچه‌سازی مدیریت بافت تاریخی زیر نظر یک مرجع واحد با مشارکت تمام نهادها، تدوین قوانین جامع حفاظت و توسعه با تعریف دقیق خط قرمزهای میراثی و مجازات‌های شفاف، و استفاده از فناوری‌های نوین مانند GIS و سامانه‌های نظارت هوشمند بر تغییرات کالبدی، می‌تواند شفافیت و کارایی را در تصمیم‌گیری‌ها افزایش دهد.
و در نهایت، در بعد فرهنگی، آموزش عمومی در مدارس و رسانه‌ها درباره اهمیت میراث فرهنگی، تقویت هویت شهری از طریق هنر، سینما، تئاتر خیابانی و رویدادهای فرهنگی محلی، و ایجاد آرشیو دیجیتالی از حافظه جمعی ساکنان قدیمی بافت تاریخی، می‌تواند حافظه جمعی را زنده نگه دارد و نسل‌های آینده را با ریشه‌های تاریخی خود پیوند بزند.
در نهایت، می‌توان استدلال کرد که آینده بافت تاریخی تبریز نه به مقدار میراثی که در خود جای داده است بستگی دارد، بلکه به چگونگی تفسیر، تطبیق و توزیع این میراث در چارچوب زندگی شهری معاصر مرتبط است. چالش‌های پیش‌رو از فرسودگی کالبدی و تخلیه جمعیتی گرفته تا تعارض نهادی و تجاری‌سازی بی‌ضابطه نشان می‌دهند که رویکردهای سنتی «حفاظت موزه‌ای» یا «توسعه صرف» نه‌تنها ناتوان از حل این بحران‌ها هستند، بلکه در بسیاری موارد، خود بخشی از مشکل محسوب می‌شوند. تحلیل نظری این چالش‌ها در نور چارچوب‌هایی مانند «بازآفرینی شهری»، «توسعه پایدار مبتنی بر میراث» و «حکمرانی مشارکتی» نشان می‌دهد که راه‌حل در جای دیگری نهفته است: در تلفیق هوشمندانه اصالت و توسعه، در انعطاف‌پذیری ساختاریافته، و در بازتعریف میراث نه به‌عنوان باری از گذشته، بلکه به‌عنوان سرمایه‌ای زنده برای آینده.
تبریز، با ترکیب منحصربه‌فرد غنا تاریخی، تنوع فرهنگی و پتانسیل اقتصادی بازار جهانی و صنایع دستی، ظرفیت بالایی برای تبدیل شدن به نمونه‌ای پیشرو در مدیریت بافت‌های تاریخی در ایران دارد، اما این ظرفیت تنها زمانی محقق می‌شود که سیاست‌گذاری‌ها از حالت واکنشی و پراکنده خارج شوند و به‌جای آن، بر پایه چارچوبی یکپارچه، بلندمدت و مشارکتی شکل گیرند. این چارچوب باید سه اصل را در تعامل پویا با یکدیگر در نظر بگیرد: نخست، حفظ معنایی میراث، نه فقط حفظ فیزیکی بناها، بلکه حفظ روح مکان، الگوهای تعاملی و کارکردهای فرهنگی-اقتصادی که هویت آن را شکل داده‌اند؛ دوم، توسعه کارکردی پاسخگو به نیازهای معاصر، نه به معنای تخریب یا جایگزینی، بلکه به معنای ارتقای کیفیت زندگی، خدمات و فرصت‌های معیشتی در چارچوب محدودیت‌های میراثی؛ و سوم، مشارکت فعال و معنادار ذینفعان محلی نه به‌عنوان مخاطب، بلکه به‌عنوان بازیگر اصلی و صاحب‌نظر در طراحی و اجرای سیاست‌ها.
تجربه شهرهایی مانند کیوتو، بارسلونا و حتی یزد نشان می‌دهد که موفقیت در این مسیر مستلزم بازسازی ساختارهای حکمرانی است، ساختارهایی که امکان هماهنگی عمودی و افقی بین نهادها را فراهم کنند، تصمیم‌گیری را به سطح محلی نزدیک‌تر کنند، و مکانیزم‌های شفاف و قابل‌اجرا برای نظارت و ارزیابی عملکرد ایجاد کنند. در تبریز، جایی که تصمیم‌گیری اغلب توأم با تعارض نهادی و فاصله از جوامع محلی است، این بازسازی نه یک انتخاب، بلکه یک ضرورت استراتژیک است. بدون آن، هر پروژه فیزیکی هرچقدر هم زیبا یا گران‌قیمت محکوم به ناپایداری و تکرار چرخه تخریب و بازسازی است.
همچنین، آینده این بافت به میزان توجه به سرمایه اجتماعی و فرهنگی آن بستگی دارد. وقتی جوانان محلی احساس کنند که این بافت متعلق به آن‌هاست، نه فقط به عنوان میراث پدرانشان، بلکه به‌عنوان فضایی برای کار، زندگی و خلاقیت، طبیعی است که در حفظ و احیای آن سرمایه‌گذاری کنند. این امر مستلزم سیاست‌هایی است که نه فقط به مرمت خانه‌ها، بلکه به ایجاد مشوق‌های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی برای ماندن و فعالیت در بافت بپردازند؛ از تسهیلات مسکن و کسب‌وکار گرفته تا برنامه‌های فرهنگی، هنری و آموزشی که حس تعلق و غرور محلی را تقویت کنند.
در نهایت، تبریز می‌تواند به الگوی ملی مدیریت هوشمند بافت‌های تاریخی در ایران تبدیل شود. شهری که همزمان با غنا و پیچیدگی میراثش، با چالش‌های توسعه‌ای، اجتماعی و نهادی عصر حاضر روبه‌روست، می‌تواند الگویی عملی از این ارائه دهد که چگونه می‌توان در میان تنش ظاهری «اصالت و توسعه»، راه سومی ساخت. راهی که نه میراث را فدای پیشرفت می‌کند، و نه پیشرفت را در بند میراث نگه می‌دارد، بلکه از تلفیق هوشمندانه این دو، شهری پایدار، زنده و هویت‌دار می‌سازد. این امکان‌پذیر نیست مگر با بلندنگری، با مشارکت واقعی، و با سیاست‌گذاری مبتنی بر دانش، نه بر اساس سلیقه یا منافع کوتاه‌مدت. تبریز این ظرفیت را دارد. مهم اراده سیاسی و اجتماعی لازم برای تحقق این امر است.
به قلم علی کریم پور
انتهای پیام/
چالش‌ها و فرصت‌های مدیریت شهری در بافت‌های مرکزی و تاریخی: جمع اصالت و توسعه نصر

ثبت نظر

نمایش 0 نظر

پژوهشیار