یادداشت نصر |

تبریز و آفتاب ایستادگی؛ جایی که مقاومت زاده می شود 

1404/04/01 - 14:03 - کد خبر: 139149 نسخه چاپی

نصر: روز اول آغاز تابستان، بزرگترین فریب تاریخی نتانیاهو با وعده های پوچ رفاه و آزادی برای ملت ایران، با رذالت اخلاقی و سیاسی ترامپ، فاش شد؛ صدای حمله، بوی دود، رنگ پریدگی رخسار در صبح جنگی «تبریز» عیان و «ترس»! نه... «نگرانی» شاید!

اما قسم به دل نگرانی انسان که در هر لرزش رگ ها و ضربان شقیقه هایش، شجاعت و خون خواهی، واقع بینی و عدالت ضرب می گیرد و بر وجدانش می نوازد و می نشیند پای رسانه ها تا احقاق وعده های صادق را از قاب تصویر دنبال کند.
قسم به «وعده صادق» که روحیه حق طلبی و شجاعت، مقاومت و دفاع را برای چندمین بار در کالبد دروغین جهان دموکرات ها و لیبرال ها می دمد؛ باشد که در کلاف در هم تنیده ابر قدرت های جهانی، گرهی همچون اسرائیل که به دست آمریکا، کورتر و کورتر می شود، به دست ایران برای همیشه از بین برود.
قسم به «امید» که از دل مادری می چکد که در هر تپش، ناکامیِ جوانِ در خون خفته اش را زار می زند، اما کاسه امیدواریش را قطره قطره به دریایی به وسعت «خلیج همیشه فارس» بدل می کند.
قسم به «وطن» که هر روز، لاله های در خون دمیده سردشت اش، با آفتابِ بر آمده از گنبد طلای رضا، نفس تازه می کنند و استکبار ستیزانِ بلوچ، در نگاه شجاع آذربایجانی هایش، شعار میهن دوستی و ایستادگی سر می دهند. 
قسم به «رنج» که وجود آدمیزاد را آبدیده می سازد؛ آنجا که در گذر از شب تار و در تمنای آرامش، بادامِ تلخِ روزگارش را زیر دندان صبر، له می کند و به تماشای شب مهتاب می نشیند. ما در این روزگار شاهدیم که گاه آدمیزاد چنان غمناکْ، حقیر است که در اظهار فضل و آگاهی، مزه پول و توهم آزادی را شیرین میابد و شرافتش را می بازد! حال اینکه در این فضای مشحون از تعفن خود فروشی و بی هویتی ملی در کشور، هستند آنان که یادشان در هر نفس این خاک  دمیده می شود.
قسم به «خاک» که ریشه شرافتمان را در دل خود پرورانده و صدای تیر و ترقه صهیون ها، آن را می تکاند ولی ریشه را نمی لرزاند؛ ریشه ها، استوارتر از پیش و در هم تنیده تر، مام وطن را در آغوش فشرده و آن را با خون خود سیراب می کنند. 
قسم به «خون» که وقتی از وجود شهدا می تراود، به ریشه ها نفوذ می کند، در صفیر عدالت و اصالت و اتحاد می دمد، از رگ غیرت، چندین باره می جوشد و بر سرخی یکّه پرچم میهن، شره می کند. 
قسم به «سبزیِ صداقت»، «سفیدیِ امید» و «سرخیِ خونِ شهدای این جنگِ ناخواسته که دل این ملت همواره در طلب همین سه رنگ، برای این مملکت تپیده و هرچند بی کفایتی ها و نامردی های برخی مدیران، نور امید و اعتمادش را کم سو کرده است، ولی همیشه در سایه تقدس «الله» چنین بحران هایی را پشت سر گذاشته است. 
قسم به نگاه سردار سلیمانی ها، به صبر سردار باقری ها و به مرام سردار حاجی زاده ها که حتی اگر در گلزارهای شهدا، خاکی برای خلوتِ نور بارانِ شهیدانمان باقی نمانَد، معابر شهرهایمان را با خون خود، گلزار خواهیم کرد، ولی یک مشت از این خاک، یک لحظه از این مقاومت و یک جرعه از این استقلال را تسلیم خواسته های خفت خواه و ذلت بار  آمریکا و اسراییل نخواهیم کرد. ما از تریبون رسانه ها که طلایه دار حنجره یک ملت اند، مرگ بر ظلم و ظالم را فریاد می زنیم. 
در این مملکت، شجاعت از خون اساطیر ریشه گرفته، از خون مشروطه خواهان و انقلابیون و سربازان دفاع مقدس در سده اخیر، تغذیه شده و امروز، در رگ غیرت میهن دوستان می جوشد تا با فریاد «یا زهرا»، گوش صهیون را کر کنند و با لرزاندن ستون های آکنده از نفاق کشور ناچیز غصبی اش،  او را به سزای اعمال تباه اش برسانند. 
اما این «ریشه» در دل وطن فروشان بی مایه، خیانت را به نجاستی در رگ ها بدل می کند که با هیچ طهارتی، حتی اعترافِ ذلت بارشان تا پایان مهلت امروز، پاک نمی گردد و آنها برای همیشه با مُهری از خفت و حقارت بر پیشانی، رو سیاهِ پیشگاهِ شهدای پاک باختهِ ایران خواهند بود. 
زیاده عرضی نیست؛ من در قامت خبرنگاری که به قلم سپهر، «قرار بر روایت و انتقال صادقانه و بی واسطه جنایات جنگ طلبان با مردان و زنان بی دفاع» دارد، بی صدا نمی میرم! من فریاد عدالت و صلح را به قلم و ادب می آرایم. من شرافت و هویت ایرانیم را در گوش جهانیان فریاد می کشم. من کفن پوش ملیت و هویت و اصالتم، خونم را فدای خاکم می کنم و می میرم تا «ایران» زنده بماند...
انتهای پیام/ 
تبریز و آفتاب ایستادگی؛ جایی که مقاومت زاده می شود  فائزه بنی نصرت

ثبت نظر

نمایش 0 نظر

پژوهشیار