به گزارش نصر، شاید اگر چند روز پیش کسی میگفت قرار است افتتاح یکی از بزرگترین پروژههای استان که بُعد بینالمللی داشت به عزای بزرگی برای مردم آذربایجان تبدیل شود، باورش نمیکردم.
به میدان ساعت نزدیک میشوم، گروههای مختلفی از مردم به سمت میدان ساعت راهی میشوند. از هر دسته و گروهی می توان اقشار مختلفی از مردم را دید. جوان و کهنسال، هیئتیها و بازاریان، زن و مرد آمده بودند برای بدرقه استاندار و سید شریف آذربایجان. کسی که برای بسیاری پدر بود، برای عدهای گوش شنوا، برای تعدادی رفیق و برای عدهی دیگر حکم ریش سفید را داشت. هرچند بالاترین مقام سیاسی استان بود و نماینده ولی فقیه، اما مشی این مرد از جنس تواضع بود و دیگر هیچ.
بازاری باید به کسب اش برسد
در همین حال با پدری پیر که قدی نسبتاً خمیده دارد، عینک به چشم و کلاه بر سر چشم در چشم میشوم، اشک در چشمانش حلقهزده است، سعی میکند نگاهش را از من بدزدد؛ با تردید پیش رفته و میپرسم پدر جان! حاج آقای آل هاشم را میشناختید؟ انگار به همین یک جمله بند بود اشک از چشمانش به پهنای صورتش جاری میشود، صدایش از بغض می لرزد، بریده بریده میگوید: بلی پای منبر و نمازش مینشستم، اگر بخواهیم انسانیت را در یک کلمه خلاصه کنیم، باید بگویم آقای آل هاشم! می گفت: غم دارم دخترم، خیلی غم دارم... انگار عزیزترینم را ازدست دادهام، نمیدانم چه کنم و چه بگویم.
می پرسم شغلتان چیست؟ میگوید کفاشم و سال هاست در بازار تبریز کار میکنم و سالها پای منبر حاج آقای آل هاشم و پدرش نشستهام.
از او میپرسم بازرترین خاطرهای که از آیتالله آل هاشم به یاد دارید چیست؟ میگوید وقتی در مساجد بازار نماز میخواند، سعی میکرد نماز و عبادت را خیلی طولانی نکند، میگفت بازاری باید به کسبش برسد، خدا را خوش نمیآید مانع روزی حلال کسی شد، حتی به بهانه عبادتهای طولانی.
کسی از خانهاش ناامید باز نمیگشت
برای آن پدر پیر آرزوی صبر میکنم و دوباره راهی میشوم. جلوتر خانمی میانسال با مانتو و روسری مشکی درگوشهای ایستاده و به درختی تکیه داده و چهرهاش متأثر است؛ نزدیکش میشوم و میپرسم به چه دلیل تصمیم گرفته در مراسم تشییع حاضر شود؟ با نگاهش نشان میدهد که علاقهای به مصاحبه ندارد، اما با اصرار من چند کلمهای صحبت میکند.
میگوید سالها در همسایگی آیتالله آلهاشم زندگی کردهاند و از نزدیک شاهد سبک و سیاق زندگیشان بوده. اینکه چطور صاف و صادق و بدون تشریفات در غم و شادی مردم حضور داشت، اینکه هیچ نیازمندی دست خالی از خانهاش باز نمیگشت، اینکه بلد بود با هرکسی به زبان خودش صحبت کند، به گفته او همینها بس بود تا این مرد بتواند تا ابد در قلب مردم آذربایجان ماندگار شود. انسانیت مگر چیزی فراتر از این است؟ اینکه زر و زور نتواند تو را از اصل خوبت دور کند، خود خود انسانیت است.
امام جمعهای که به تئاتر میرفت
در ادامه با میثم حبیبی، یکی از فعالان هنر تئاتر تبریز رو به رو میشوم و علت حضورش را در مراسم تشییع جویا میشوم. میگوید استاندار آذربایجان شرقی و آیتالله آلهاشم هر دو برای جامعه هنری آذربایجانشرقی غنیمت بودند، چرا که ارتباط خوبی با اهالی هنر به ویژه تئاتریها داشتند و من به شخصه بسیار از این واقعه متأثر شدم و باورش برایم بسیار سخت است.
می گفت: آیتالله آل هاشم فکر میکنم جزو معدود ائمه جماعتی هستند که برای تماشای نمایش در سالن تئاتر حضور داشتند و فضا را برای فعالیت هنرمندان هموار میکردند، حضور ایشان برای اهالی هنر قوت قلب بزرگی بود.
***
امروز مردم آذربایجان در غم از دست دادن پدری دلسوز و استانداری پرانگیزه و سخت کوش به سوگ نشسته اند، باید اهل تبریز و آذربایجان باشی تا بدانی عموم مردم این خطه فارغ از هرگونه خط و مشی سیاسی، امروز را در سوگ نشستهاند و تحمل این اتفاق چقدر برایشان سخت است.
گزارش از ندا فرشباف
انتهای پیام/