گزارش/

کاهش مصرف گوشت و استخوان‌هایی که کمتر جوش می‌خورَد!

1402/06/16 - 09:46 - کد خبر: 99333
گوشت

نصر: در کشورهایی که گوشت بر سر سفره و میز غذا کمیاب است، شتاب زندگی همچنان هول‌ناک است: بیمارستان ها همچنان بی‌در‌ و پیکر، خدمات اجتماعی و بهداشت در آنها کماکان به دور از تمدن امروزی و آسمانِ آینده را ابرهای تیره و تار دلهره و تشویش سیاه کرده است.

به گزارش نصر، زمانی از استاد دانشگاهی در رشته انسان‌شناسی پرسیدند: نخستین نشانه تمدن چیست؟ احتمالا دانشجویان انتظار داشتند استاد پاسخ گوید: سنگ آتش‌زنه یا ابداع چرخ، سنگ چخماخ و.. اما استاد در حالی که دستی به ریش انبوه‌اش می کشید گفت: اولین نشانه تمدن استخوانِ فردی است که جوش خورده است و در جایی در نزدیکی «لائوس» امروزی پیدا شده است.
باز احتمالا دانشجویان با دهانی باز و علامت سوال بزرگی که بالای سرشان سبز شده بود، پرسیدند‌: چطور ممکن است استخوانی جوش‌خورده نخستین نشانۀ تمدن در جهان ما باشد؟!
استاد با خونسردی همیشگیِ یک انسان جهان‌دیده پاسخ داد: این استخوان ترمیم شده نشان می‌دهد که شخصی از این فرد مصدوم و استخوان شکسته مراقبت کرده، به جای نفله کردن و خوردن‌اش، او را به کول و دندان گرفته و به جای امنی برده، پرستاری کرده، آب به او نوشانده و از دانه‌ها و گیاهان و گوشت حیوانات به او نوشانده و خورانده در حالی که در جوامع نامتمدن، شکستن استخوان به بهای از کار افتادگی، عاجز شدن از جمع‌آوری میوه و گیاه و خورده شدن توسط حیوانات و  آدم های نخستین تمام می‌شُد.
به بیان دیگر، استخوان جوش خورده یعنی انسانی از خوردن همنوع خود دست کشیده و نیازی نداشته انسان دیگری را برای سدجوع یک لقمه چپ کند!
این پاسخ ظریف استاد دانشگاه افزون بر اینکه نشان می دهد لازمه یک تمدن هم‌زیستی انسانها و درجه ای از دگرخواهی و دست کشیدن از خودخواهی‌های لحظه‌ای است از نکته دیگری هم پرده برمی‌گیرد: انسان وقتی به شکار وخوردن گوشت حیوانات روی آورد، توانست منبعی به منابع تغذیه خود بیفزاید و از کشتن و خوردن همنوع خود دست کشید و ضرباهنگ و درجه خشونت زندگی روزمره را چنان کُند و کم کرد که فرد مجروح بتواند دوباره بر روی زانواناش بایستد و خود را سرپا کند و از خطراتی که از سوی همنوع و حیوانات، گرداگردش را فراگرفته بود، رهایی پیدا کند.
از این رو، شماری از انسان‌شناسان مصرف گوشت حیوانات را گونه‎ای انقلاب در مسیر رشد انسان و دروازه گذر او از دوران ماقبل تمدن به دوره تمدن دانسته اند.
گفته‌اند: «انسان-میمون»‌ها جاندارانی بوده‌اند که با شقاوت زندگی کرده‌اند و از گوشت همنوع تغذیه کرده‌اند و همواره در حالت مراقبت دائمی از غذای خود به سر می برده اند اما شکار سبب شد از شقاوت و گوش به زنگی همیشگی انسان-‌میمون ها کاسته شود، به همنوع خود به عنوان دزد بالقوۀ جیرۀ غذایی‌اش ننگرد، نه فقط همنوع زخمی‌اش را به قتل نرساند بلکه به پرستاری اش کمر ببندد و پا در مسیری گذارد که سرانجام به انسان شدن (‌هوموساپین) و ظهور تمدن انجامید.
شکارگری البته پیامد های درخشان دیگری هم در پی‌داشت: انسان ناگزیر شد برای به کف‌آوردن شکار دست به ابزار سازی بزند. انواع زوبین‌ها، چماق‌ها، چاقوها، تله گذاری‌ها و تور‌ریزی در دریاچه ها از زمانی پدید آمد که برای انسان گوشت شکار جنبه حیاتی پیدا کرد.
  پیامد ناگزیر دیگر شکار این بود که مغز آدمی به مراتب پیشرفته‌تر شد. از حالت بدوی و ابتدایی به در آمد. توانایی حساب‌گری، ملاحظه‌کاری و برنامه‌ریزی وآینده نگری پیدا کرد.
کم‌کم دریافت که می شود برخی حیوانات را رام و از شیر وفرآورده‌های آنها شکم را سیر کرد. پیامدهای درخشان اما فقط به اینها محدود نشد. انسان آهسته آهسته به این بینش دست یافت که اگر در طول شکار، کار گروهی را به جای تک‌روی در پیش بگیرد، نتیجه بهتری به دست می‌آورد. پس دست به تشکیل گروه‌ها زد و به این ترتیب جماعت های اولیه رخ نمود.
شکار سبب شد نطفه صنعت امروزی شکل بگیرد و کار جمعی هم به یک روایت بنیادِ سازمان‌ها و نهادهای امروزی مانندِ دولت و خانواده قرار گرفت و البته همه اینها از دگرگونی در ذائقه انسانی از خوردن دانه‌ها و میوه‌ها و گیاهان به گوشت‌خواری سرچشمه می‌گیرد.
   مصرف گوشت و لبنیات همین امروز و در همین هزاره هم شاخص مهمی در میزان توسعه و پیشرف کشورها است. اگر چنانچه گفته آمد دروازه ورود تمدن را گوشتخواری در نظر بگیریم، از چند استثنا که بگذریم،( مثلا یکی هند که به دلایل فرهنگی مصرف گوشت آن به اندازه قدرت اقتصادی این کشور نیست).
هر کشوری که در مصرف سرانه گوشت و لبنیات سرآمدتر باشد، از قدرت بیشتری در جهان برخوردار است. تقریبا میزان مصرف گوشت و لبنیات با میزان پیشرفت صنعتی و اقتصادی برابر است. وقتی سازمان غذا و داروی سازمان ملل متحد (فائو) هر از چندی فهرستی از پر‌مصرف ترین و کم‌مصرف‌ترین کشورها در زمینه مصرف سرانه گوشت و شیر و لبنیات انتشار می‌دهد، به نوعی  و به شیوه غیر مستقیم به میزان تولید داخلی کشورها، وضعیت سلامت جسمی و روانی آنها، و نقش آنها در اقتصاد جهانی نیز اشاره می‌رود.
به عبارت دیگر، نیازی نیست رنج زیادی ببریم تا دریابیم در کشورهای با میزان مصرف گوشت قابل قبول در آنها، انسان ها به تمدن به معنای همزیستی مسالمت جویانه، نزدیک‌تر‌ند و شاید در این گفته چندان اغراق نباشد که در این‌گونه کشورها استخوان‌های همنوعانی که به هر دلیل از مسابقه زندگی جا مانده اند، زودتر جوش می خورد!
چرا که در این کشورها چنان که در بالا ذکر شد، کشورها و آدم ها آن قدر برخوردار هستند وشتاب زندگی انچنان متمدنانه هست تا بتوانند از سرِ صبر به ترمیم استخوان های شکسته شهروندان شان با بیمه های اجتماعی، خدمات درمان مناسب، تامین امنیت زندگی و... بپردازند.
در کشورهایی که گوشت بر سر سفره و میز غذا کمیاب است، شتاب زندگی همچنان هول‌ناک است: بیمارستان ها همچنان بی‌در‌ و پیکر، خدمات اجتماعی و بهداشت در آنها کماکان به دور از تمدن امروزی و آسمانِ آینده را ابرهای تیره و تار دلهره و تشویش سیاه کرده است.
چرا که دانستیم گوشتخواری فقط به میزان دریافت پروتئین و علم تغذیه محدود نمی‌شود، نشانه ی بزرگی است تا بدانیم آیا در کشوری ارادۀ ترمیم کالبد مجروح شهروندان هست یا نه، آیا شتاب زندگی در آن متمدنانه است یا نه. آیا استخوان شهروندی در صورت خرد شدن امکان و مجال ترمیم می‌یابد یا نه؟ و مگر نه اینکه نخستین نشانه تمدن به گفته آن استاد انسان شناس استخوانی جوش خورده بود؟
انتهای پیام/

پژوهشیار