یادداشت/

خُنچه‌های سرخ برای عروس سپیدپوش / یلدای آذربایجان، خاطره ساز و شیرین

1398/09/30 - 14:52 - کد خبر: 9930
یلدا، شب یلدا

نصر: روزگار می‌گردد تا بهار بخواند و تابستان گل بیافشاند و پاییز رنگارنگ برسد و زمستان با سپیدی و پاکی و آرامش. و با یادگاری کهن، که «یلــــــــدا»یش می‌نامیم، از راه برسد.

 یلدا را می‌شناسی، قصه‌ها دارد این کهن ِ مهربان ِ همیشه خنده بر لب، و زنگار از دل تاریخ که برگیری، سخن‌ها دارد برای گفتن. 
می‌گویند، این مردم از دیرباز شادی و نشاط را از موهبت‌های خدایی و غم و اندوه و تیره دلی را اهریمنی می‌پنداشتند. مراسم نوروز، جشن سده که چله کوچک نیز خوانده می‌شود، چهارشنبه سوری، شب یلدا و سنت‌های دیگر در واقع بیانگر این حقیقت است که ایرانیان پس از رهایی از بیدادگری و ستم به شکرانه بازیافتن آزادی، جشن برپا می‌ساختند و پیروزی نیکی بر بدی و روشنایی بر تاریکی و داد بر ستم را گرامی می‌داشتند.
شب یلدا نیز از این روزهاست. در دوران کهن، شب مظهر تاریکی و تباهی و وحشت بوده و اغلب سعی می‌کردند که شب هنگام با افروختن آتش و افزودن نور، خانه روشن باشد. تا پلیدی و تباهی در آن راه نیابد. شب یلدا طولانی‌ترین شب‌ها است. یعنی تسلط تاریکی بر زمین از تسلط نور خورشید و روشنایی می‌کاهد و چون فردای این شب روشنایی بر ظلمت غالب و روز طولانی می‌شود، ایرانیان تولد دوباره خورشید را که مظهر روشنایی است جشن می‌گیرند.
پدران و مادران ما یلدا را تا نیمه‌های شب به بیداری و شادمانی گرد آتش می‌گذراندند، میوه های زمستانی چون هندوانه، خربزه، انار، سیب، خرمالو و به می بریدند و شب خود را سرخ گون می‌کردند. این میوه‌ها هریک بار معنایی نمادین با خود دارد، هندوانه که قاچ‌های مدور می‌خورد چون خورشید، یادآور گرمای تابستان و فرونشاندن عطش است. انار صندوقچه دانه‌های مروارید سرخ و نماد زایش است.
یلدا یادآور پایان فصل خزان و فرارسیدن سپیدی سرمایی است که امسال پیش از موعد روی کرده است. نمود دگرگونی رنگ زمین از زردی خزان به سفیدی آرامش.
جای جای ایران زمین به عنوان سرزمینی کهن با کوله باری مملو از آیین‌های هزاران ساله، بلندترین شب سال را به گونه‌ای خاص و برگرفته از آیین‌ها و سنت‌های بومی منطقه به صبح می‌رسانند. آیین‌های شب یلدا گرچه در گذر ایام دستخوش تغییراتی شده اما همچنان در سنت‌های مناطق مختلف کشور از جمله آذربایجان مورد توجه قرار دارد.
هرچند که زندگی ماشینی و گرفتاری‌های روزمره، موجب ایجاد فاصله میان مردم با سنت‌ها و آیین‌ها شده، اما هنوز هم جلوه‌ها و نمادهایی از سنت‌های کهن در ایامی مانند شب یلدا و نوروز به چشم می‌خورد. نکته زیبا و به یاد ماندنی بلندترین شب سال در این است که هموطنان ما اعم از فارس، ترک، کرد، لر، گیلک، بلوچ و عرب، شب یلدا را شب جشن رهایی خورشید و می دانند و آن را به شادی، دور هم نشینی، مهربانی، دوستی و شعر و نوا می‌گذرانند.
باید آرام بود و شنید، که با یلدا واپسین ساعات خزان گذر می‌کند و صدای پای زمستان با سوزی سرد اما نوازشگر به گوش می‌رسد. خیابان‌ها شلوغ و پر رفت و آمد است انگار نفس گرم شب یلدا و دور هم نشستن، سوز سرما را از یاد برده است.
و اینجا، که آذرآبادگان است و نور و آتش و گرما دارد، بهره‌ها برده از زنده نگاه داشتن یاد رسومی که پدر بزرگ‌ها و مادر بزرگ‌ها با آن زیسته‌اند و خاطره‌هایشان در دل آن نقل گفتن‌ها نهان شده است.
مردمان این دیار به عنوان ساکنان خطه‌ای فرهنگ پرور و زرخیز، برای زنده نگه داشتن این شب بیادماندنی برای خود آداب و رسوم ویژه‌ای دارند که نسل‌ها را گذرانده و به حیات خود ادامه داده است.
هندوانه خندان سال‌هاست که یلدای مردمان آذربایجان را سرشار می‌کند از شور و صفا بزرگ‌ترها می‌گویند با خوردن هندوانه، لرز و سوز سرما به تنشان تاثیر نداشته و اصلا سرمای زمستان را حس نمی‌کنند.
اما تهیه هندوانه به این راحتی‌ها هم نبوده باید آماده می‌بودند و از قبل فکرش را می‌کردند. از اواخر تابستان مقدار زیادی هندوانه و خربزه در تور می‌گذاشتند و آن را از سقف آشپرخانه یا انبار آویزان می‌کردند تا در هوای آزاد خراب نشود و یا این گرد ِ شیرین را در کاه قرار می‌دادند. هرچه باشد هندوانه مهمترین خوراک شب چله است.
شب یلدا است و خوردنی‌هایش، پلو و کلم، مرغ و آش، شیر برنج و بعد از شام شب چره‌ی گندم برشته با شاهدانه که «قاورقا» می‌خوانندش، آجیل، لبو، هویچ، حلوای گردو، حلوی هویج، سیب سرخ، انار، به، خرمالو، هندوانه و سنجد کرسی زمستانی را رنگارنگ می‌کند و دورش می‌نشینند و گل می گویند تا گل بشنوند!
«میلاخ» هم جزو جدانشدنی سفره یلدایی آذربایجان است، انگورهای درشت دانه‌ای که در تابستان پس از شستشو و پاکسازی با شاخه به روش‌هایی بسیار خاص به بند کشیده شده‌اند و رشته رشته سقف زیرزمین‌ها یا اتاق‌های تاریک و کم رفت و آمدتر را پوشانده‌اند تا به محصولی میان انگور و کشمش تبدیل شوند و طعم ملایمشان کام کرسی‌نشینان یلدا را شیرین کند.
دراز باشد عمر پدربزرگ‌ها و مادر بزرگ‌ها که با ریش و گیس سفید، چاقو  به دست می‌گیرند و زمزمه‌کنان «قادامیزی، بلامیزی بو گئجه کسدوخ » می‌گویند و درد و بلایای فرزندان و اقوام را می‌برند و شیرینی دور هم بودن را گره می‌زنند به هندوانه خندان.
 
هندوانه به جای خود، اما نقل «اصلی و کرم»، «کوراوغلو»، «قاچاق نبی» و بایاتی خوانی و کلمات ِ شیرین ِ حافظ هم جای خود که تا پاسی از شب دل و سر همه را گرم می‌کند.
اما این خنده و گرما تنها داستان یلدای آذربایجان نیست... اینجا هر دلداده‌ای، قصه دارد از نخستین یلدای زندگی ِ دو نفره‌اش که نفس پدرها و مادرها و بزرگ‌ترهای فامیل، برای یک عمر همراهی برکت‌اش داده است.
در دوران نامزدی خانواده‌ها شب یلدا را بهانه می‌کنند و برای نامزد فرزندشان در سینی مجمری که سرخ و سبز تزیین شده، « خونچا » طبق می فرستند، طبقی گرم و شیرین که با هزار دعای خیر همراهی شده است.
هیچ کس اما اینجا تنها نیست و اقوام در هر چه بهتر بودن و بهتر چیدن این خوانچه‌ها کمک می‌کنند. ساعتی بعد، طبقی از شیرینی، آجیل شیرین هفت مغز، پرتقال، سیب، انار، هندوانه، آیینه و پارچه پولکی، می‌رود تا خانه همسر آینده ...
اما در این دیار، فقط نو عروس نیست که کامش شیرین می شود از هدایای اولین چله عاشقی...
در نخستین سال ازدواج، پدر عروس قبل از غروب آفتاب یلدا، سهم دختر و دامادش را از برکت و داشته‌های آن سال را با هندوانه، میوه، آجیل، شیرینی و لباس، به فرزندش و عضو تازه خانواده تا یادشان باشد سنت‌ها، بندی بر زندگی آنها نیستند، که سنت‌ها برکت روزها و خاطره روزگار آینده‌اند.
امسال هم پشت میزها و سفره‌ها و کرسی‌های کوچک و بزرگ خود می‌نشینیم و تولد خورشید را انتظار می‌کشیم از شبی که فردا روز، رو به کوتاهی می‌گذارد، تا یادمان بماند، خورشید هیچگاه برای همیشه در بند نمی‌ماند و یلدا شبی، دوباره متولد می‌شود تا بهاری آرام را به تماشا بنشینیم.
فقط می‌ماند غم و حسرت ما، مردمان آذربایجان و دیگر مردمان ایران برای تک تک افرادی که لرزه‌های مرداد ماه امسال در وزرقان، اهر، هریس و دیگر شهرها و روستاهای منطقه، خانواده‌شان را پر پر کرد و گرد غصه و اندوه را بر چهره‌های پرتلاششان نشاند. می‌ماند غصه کودکانی که امسال دست مادر بزرگ را در حال بریدن هندوانه نخواهند دید و «بایاتی» خوانی پدر را نخواهند شنید و در چادرهای سفید و برف گرفته یا در خانه‌های کوچکشان که به تازگی سقف بالای سر زندگی شان شده، باید در انتظار خداحافظی شب و رهایی خورشید باشند. شاید این رهایی، خورشید روزگار را بر زندگی برف گرفته شان بتاباند ...
یادمان باشد، قرار این روزگار بی قرار، دویدن و نرسیدن نیست؛ این روزگار را، امید می‌چرخاند ...
شهریار؛ شاعر شیرین سخن آذربایجان شب‌نشینی‌های زمستان و نقل داستان‌ها و روایات را در منظومه پایدار «حیدربابایه سلام» چنین به تصویر منظوم کشیده است:
قــــاری‌ننه گئجـه نــاغیل دینـــده
کولک قالخوب قاپ باجانی دوینده
من قــاییدوب بیرده اوشــاق اولیدیم
بیر گول آچوب اوندان سورا سولیدیم
در میان عامه مردم نیز «بایاتی»ها و اشعار منظوم متنوعی رواج دارد که از جمله آنها می‌توان به این «بایاتی» اشاره کرد:
چیله چیخار بایراما بیر آی قالار
پینتی آرواد قوورمانی قـــورتارار
گئدر باخار گودول ده یارماسینا
باخ فلکین گردش و غوغاسینا
ترجمه:
وقتی «چله» تمام شد یک ماه به عید باقی می‌ماند. (منظور چله کوچک است)
زن بدسلیقه گوشت‌های ذخیره خود را تمام می‌کند.
به «بلغورهای» انبار روی می‌آورد
نظاره کن گردش و غوغای فلک را

انتهای پیام/

پژوهشیار