نگاهی انتقادی به ماجرای «زن، زندگی، آزادی»/
مراقب مردم باشیم
1402/01/23 - 21:28 - کد خبر: 90346
نصر: «زن، زندگی، آزادی» را اولین بار چپهای کلاسیک ترکیه مطرح کردند. یک شعار بسیار مردانه و ضد زن. شعاری که نگاه کالابودگی به زن دارد و زن را ابزاری برای زیستن رویایی مردان میداند.
در این شعار، زن اساساً وجود ندارد. زن سوژه مرد است همچون خود زندگی و زن در خدمت بهزیستن و شادی مرد است. در نگاه این شعار، مرد از دنیا، ابزار شادی و خوش بودن میخواهد و زن صرفاً یک شیئ شادیساز است و... . راوی پنهان شعار زن، زندگی، آزادی مرد است. زبان شعار، مردانه است. گویا این شعار را مردها ساختهاند. در این شعار، زن مفعول است و مرد فاعل. این شعار نگاه آمرانه و زیردستانه به زن دارد. استقامت و عاملیت زن در آن غایب است. غایت شعار «زن، زندگی آزادی»، انقیاد زنان است.
این شعار این قدر زشت بود که در عصر تکاپوهای حقوق بشری، سالها مهجور و مطرود شد. در میانه طردشدگی شعار ضد زنِ کمونیستی، یک گروه تروریستی چپ و ضد زن، با هدف سربازگیری از میان زنان، آن را به عنوان شعار اصلی خودش برگزید. پ ک ک (و به تبع آن پژاک) که ترور و خشونت، مهمترین کارویژه آنها است، زن، زندگی و آزادی را به نماد و پرچم خود تبدیل کردند. به گواه پژوهشهای عالمانه، آنها دختران فقیر و فریبخورده را با رویای آزادی به کوهستانها کشاندند و به انواع بهرهکشی ابزاری (پشت دوربین) و تبلیغاتی (مقابل دوربین) از آنها پرداختند. زن در این گروههای فاشیستی که مجاهدین خلق هم از آن جمله است، چیزی جز سپر انسانی خشونت بیحدوحصر نیست. شعار زن، زندگی و آزادی، پیوند ماهوی با رویکرد داعشگونه این گروهها دارد. در نگاه آنها زن ابزار مبارزه (ماشین تروریسم) است. داعش عنوان جهاد نکاح را خلق کرد و پ ک ک عنوان گریلاهای قهرمان را. پشت همه این عناوین زشت و زیبا، یک واقعیت تلخ وجود دارد: بردگی جنسی زنان برای ماشین ترور.
بهیکباره در وضعیت انزوای روشنفکری و حاکمیت سلبریتیهای تلویزیونساز، در اوج مهجوریت مطلق کتاب و روزنامه، این شعار ارتجاعی و مزورانه که سالها پرچم تروریستهای ضد زن بوده، توسط عدهای در گورستان غمزدۀ آیچی سقز سر داده شد و بلافاصله بر زبان معترضینِ جوانِ ناآگاه نشست. تشکیلات تروریستی رسانهدار، شعار زن، زندگی، آزادی را از قعر کمونیسم و تروریسم، به صدر حیات اجتماعی ایرانیان وارد کردند بدون اینکه کسی تامل و مخالفت کند. رسانههای آن ور آبی هم که هر کدام پیوندی با ارتجاع دارند، به پروموت این شعار واپسگرای ضد زن پرداختند. کسی نگفت این شعار اساساً با ماهیت مطالبات زنان در تناقض است. شعاری که در ذات خود، محمل خشونت علیه زنان است، در یک وضعیتِ حیرتآور، به شعار اصلی زنان تبدیل شد. زنان ناخواسته برای رسیدن به بهشت سوار ارابه جهنم شدند. اکنون میتوان فهمید چگونه در فرایندِ رادیکال شدن اعتراضات تینیجرها (که برخی گروههای سیاسی در آن نقش داشتند)، همین شعار، ابزار مصادره اعتراضات نوجوانان و جوانان سادهدل توسط گروههای سیاسی خشونتطلب از کومله، اشرفیها، ساواکیها شد، جریانهای فراموششدهای که از اعتراضات برای احیای خود نمد دوختند و با برکشیدن برندهای خشونت از مهتدی تا ثابتی و رجوی و پهلوی، ضربههای جبرانناپذیر به حقوق زنان زدند.
زن، زندگی، آزادی فقط یک شعار به ظاهر زیبا نیست و در یک جغرافیا خلاصه نمیشود. این شعار محمل یک تاریخ است، تاریخ خشونت. نمیشود هیچ امری را مجرد از تاریخ و ادبیات آن تحلیل کرد. نمیتوانیم برای رسیدن به عدالت، بر طبل بیعدالتی بزنیم. آزادی را با تکرار شعار دیکتاتورها نمیتوان به دست آورد. زن، زندگی، آزادی در ماهیت خود، با حقوق زن در تضاد است. با دستمال کثیف نمیشود شیشه را تمیز کرد و با خشونت نمیتوان حقوق زن را محقق کرد (و با هیچ حدی از خشونت هم نمیشود جلوی آن را گرفت.)
بهانه این نوشته، برخی مطالب ناصواب درباره هواداران تراکتور بود. عدهای انتظاری فرداستانه و آمرانه مطرح میکنند که باید این شعار ضد زن، خشن و مردسالارانه (آن هم پس از هفت ماهِ پرخطا)، به لسان جوانانی بیاید که بسیار جلوتر از مدعیان تروریست و سلطنتطلب، برابری زن را در همین نیمکتهای سرخرنگ فریاد کشیدهاند. از محتوای نادرست شعار که بگذریم، اساساً این تحکم فرادستانه نادرست است. نمیشود همانند دیگر مدعیانِ فرادستگرا، یک جمعیت انبوه را امر به استفاده از یک شعار کرد. صریحترین گزاره ممکن این است: جوانان آذربایجان شعار ضد زن تروریست های پژاک را «آگاهانه» تکرار نکردهاند و نخواهند کرد.
یادمان باشد تروریستها و خشونتطلبها هرگز آشکارا از کشتار و غارت سخن نمیگویند. حتی افراطیترین گروهای دستراستی هم شعارهای زیبای آزادی و عدالت سر میدهند و بیانیههایشان پر از جملات زیبا و انساندوستانه است. آنها به نام آزادی و عدالت، دست به خشونت و ترور میزنند و بزرگترین آسیب را به آزادی و عدالت و حقوق بشر میزنند.
امیدوارم این متن سوءفهم ایجاد نکند. نگاه انتقادی به شعار واپسگرای زن، زندگی، آزادی به معنای نگاه همدلانه به مواجهات نادرست با مساله زن و تضییقات متنوع برای زنان نیست. هر نوع تحدید حقوق بشری مطلقاً محکوم است. بدون تحقق حداکثری حقوق زنان، نمیتوان گام به پله نخست نردبان توسعه گذاشت. حقوق بشر از جمله حقوق زن، مقدم بر توسعه و رفاه است و البته آزادی پوشش، غایت حق نیست.
اکنون جامعه ایران با مسائل پیچیدهای از جمله مساله حجاب مواجه است. رفتار نادرست با این مسائل پیچیده و چند بعدی، میتواند نتایج سهمگینی در پی داشته باشد. مواجه اشتباه گشت ارشاد با زنان به رغم اخطارها، به مرگ مهسا امینی و رویدادهای بسیار تلخ بعدی انجامید و پیامدهای سهمگین اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در پی داشت. به لحاظ اقتصادی، با تحدید روابط خارجی و تعلیق برجام، میلیاردها دلار به ایران آسیب زد و به لحاظ سیاسی، موجب قدرتمندترشدن گفتمانهای راستگرا در داخل و برکشیدن ورشکستههای خشونتطلب در خارج شد و به لحاظ اجتماعی هم جامعه را دچار اندوه و ناامیدی بسیار زیاد کرد. ماجرای مهسا امینی که نه شورش بود و نه انقلاب، یک عبرت بزرگ برای اکنون و آینده دارد. دیگر کشورها دارند با سرعت بسیار بالایی در پیست رقابتهای نفسگیر، پیش میروند. ما باید مسایل را به گونهای پیش ببریم که کشورمان بیش از این آسیب نبیند. ایران و مردم ایران، بیش از این تاب تحمل زلزله و غمباد ندارند. مراقب مردم باشیم، مراقب باشیم برخورد پلیسی با مساله فرهنگی، میتواند تبعات سنگین در پی داشته باشد.
اصغر زارع کهنمویی- روزنامه نگار
انتهای پیام/