حافظه: تقلای بین فراموشی و یادسپاری

1401/10/07 - 13:35 - کد خبر: 84253
حافظه

نصر: چالش اصلی حافظه همین دوگانگی است، یعنی تقلای بین فراموشی و به‌یادسپاری. کشمکش بین خودآگاه و ناخودآگاه. جریانی بین مسرت و محنت که فراموشی و یادسپاری می‌تواند دلیلی برای یکی از آنها باشد.

به گزارش نصر، رامتین ایمانی نوبر، روانشناس، در یادداشتی در روزنامه ایران نوشت: «​​​​​​​رولان بارت در کتاب «اتاق روشن: اندیشه‌هایی درباره عکاسی» نوشت: «شرط لازم تصویر، یک نظر است. این را یانوش به کافکا گفت و کافکا لبخندی زد و پاسخ داد: ما از چیزها عکس می‌گیریم تا از فکرمان بیرونشان کنیم. داستان‌های من، راهی بر بستن چشمانم هستند.»
 گویی کافکا با پاسخش از آرامش ذهن سخن گفت؛ ذهنی که حیاتش بسته به حافظه است؛ حافظه‌ای که کارکردش یادسپاری خاطرات و اطلاعات است و یادسپاری تنها زمانی معنا پیدا می‌کند که فراموشی درک شود. از این رو، اساساً فراموشی مانند تیغی دولبه است، هم می‌تواند مایه آرامش و نجات باشد و هم مایه رنج و عذاب. هم انتخابی است و هم غیر انتخابی. هم زودگذر است و هم ابدی. درست مثل یادسپاری.
همانطور که لیزا جنوا، عصب‌شناس و نویسنده نامدار کتاب «به یاد داشته باشید: علم به‌یادآوردن و هنر فراموشی» می‌گوید: «در حالی که حافظه پادشاه است اما کمی هم بی‌معناست.» اینکه چگونه می‌توانید با جزئیات به یاد آورید که ۲۰ سال پیش کفش کودکی‌تان چه رنگی بوده اما حتی نمی‌توانید به یاد آورید که دو روز پیش ناهار چه خورده‌اید! در واقع نقش متناقض حافظه و متعاقب آن فراموشی و یادسپاری، گویا در حول احساسی می‌چرخد که با فراموشی درصدد کنارزدن مرارتش و با یادسپاری، درصدد تکرار لذتش هستیم و شاید هم بالعکس! بنابراین بسیاری اوقات ما با آگاهی انتخاب می‌کنیم که چه چیزی به‌ خاطر بسپاریم و چه چیزی را فراموش کنیم.
پس از این، بعدها ممکن است با یک عامل تحریک‌کننده، هیجان رویدادی را که برای ما بدل به خاطره‌ای شده، دوباره تجربه کنیم، آنچه می‌تواند خشم، غم، شادی یا عشق باشد. مثلاً، آن عامل تحریک‌کننده می‌تواند گذر از یک محله یا گوش‌دادن به یک موسیقی خاص یا بوییدن تصادفی دود هیزم باشد که هر کدام خاطراتی از گذشته‌های دور با همان احساس و هیجان را می‌تواند دوباره در ما غلیان کند.
بنابراین در ابتدا آنچه برای ما در این فرایند اهمیت دارد، نقش حافظه خودآگاه است؛ همانی که گویی رابطه عاشقانه با ذهن دارد و به‌مثابه موهبتی ارزشمند برای انسانی است که با گذر عمر تصور می‌کند روزی وی را ترک خواهد کرد یا حداقل نادیده خواهد گرفت.
از این رو، جنوا ادامه می‌دهد: «بیشتر چیزهایی که فراموش می‌کنیم، شکست شخصیت، نشانه‌ای از بیماری یا حتی دلیل منطقی برای ترس نیست - جاهایی که بیشتر تمایل داریم برویم زمانی است که حافظه ما را نادیده می‌گیرد. هر بار که چیزی را فراموش می‌کنیم که فکر می‌کنیم باید به‌ خاطر بسپاریم یا وقتی که جوان‌تر بودیم به یاد می‌آوردیم، احساس نگرانی، خجالت یا ترس می‌کنیم. ما به این فرض پایبند هستیم که حافظه با افزایش سن ضعیف می‌شود، به ما خیانت و سرانجام ما را ترک می‌کند.»
اما سوی دیگر اهمیت حافظه آن است که به وسیله همان عوامل تحریک‌کننده می‌تواند سبب غلیان دوباره همان هیجان‌های آزاردهنده و اضطراب‌زا باشد، بنابراین ناگزیر می‌شویم که از مکانیسم‌های دفاعی برای دورکردن آنها از ضمیر خودآگاهمان استفاده کنیم و بدون اینکه آگاه باشیم آنها را به ضمیر ناخودآگاه بسپاریم تا مجدداً این اضطراب‌ها را تجربه نکنیم. با این حال همان تنش‌های نهفته در ناخودآگاه در سر بزنگاه‌ها یا حتی در رؤیاها به سراغمان خواهد آمد تا سرانجام در جایی ما را به تله بیندازد، البته قدرت بی‌بدیل حافظه ناخودآگاه همواره مایه رنج نیست، بلکه می‌تواند عامل موفقیت هم باشد.
به هر روی، گویا چالش اصلی حافظه همین دوگانگی است، یعنی تقلای بین فراموشی و به‌یادسپاری. کشمکش بین خودآگاه و ناخودآگاه. جریانی بین مسرت و محنت که فراموشی و یادسپاری می‌تواند دلیلی برای یکی از آنها باشد. از این رو پاسخ کافکا گویی تنها مرهمی برای کاستن این رنج است، اینکه با ذخیره‌کردن تراوشات فکری در جایی به غیر از ذهنمان به حافظه فرصت استراحت دهیم تا با بایگانی‌کردن آنها موقتاً فراموششان کنیم و در مواقع لزوم دوباره به یادشان بیاوریم، یا با همان ذخیره‌سازی در همانجا - مثل خلق اثری - مجالی دهیم که تراوش عوامل آزاردهنده در ناخودآگاه را مثل فیلمی روی پرده غبارآلود حافظه‌مان به نمایش بگذاریم تا با مشاهده و پذیرشش، برای مدت ولو کوتاهی، سرانجام، با آرامش چشمانمان را ببندیم؛ چشمانی که ناظر چشم‌انداز تقلای ابدی فراموشی و یادسپاری، در قلمرو بیکران حافظه است؛ حافظه‌ای که حیات ذهنمان به آن بستگی دارد.»
انتهای پیام/

پژوهشیار