تنها نخواهی ماند......

یا مرثیه ای برای یک رویا

1401/06/24 - 17:23 - کد خبر: 75089
تشییع جنازه یوسفی نژاد

نصر: من عاشق اصغر بودم. عاشق فکر اصغر. میخکوب میشم؛ زنی توی تبریز از پشت تریبون میگه عاشق شوهرش بوده. بعدتر همین زن عزادار از رسالتش حرف میزنه....

1_ زنی مویه میکنه. همسرش رو به خاک سپردن. بهتر نیست حالا که نوشتم مویه، بنویسم شوهرش رو به خاک سپردن؟ یا شویش را؟ این زن داره میگه اونی که خاک شده منم. همینقدر عزادار، همینقدر تسلیم، همینقدر تنها. بعد درست در دل حرف هایی که آدم رو یاد رسم ساتی هندی ها میندازه میگه: من عاشق اصغر بودم. عاشق فکر اصغر. میخکوب میشم؛ زنی توی تبریز از پشت تریبون میگه عاشق شوهرش بوده. بعدتر همین زن عزادار از رسالتش حرف میزنه. زن از رسالتش حرف میزنه و از خودش، از عزای خودش میگذره. چه عجیب در روزگاری که هممون طوری شدیم که فقط درد خودمون، مساله خودمون، عزای خودمون، خوشحالی خودمون برامون مهمه.زن از عزای خودش می گذره برای همه جوون ها. همه هنرمند ها. میگه با هم مهربون باشیم. میگه هنرمندهای جوان "پخمه" نیستن؛ عاشقن. اصلا فارسی پخمه چی میشه؟ میگه بیشتر به هم کمک کنیم. بزاریم فیلم اصغر دیده بشه. به خدا سخنرانی های 50 بار اصلاح شده اسکار در مکتب "دیل کارنگی" همچین تاثیری نداشته روی من. زنه میگه اصغر "ائو" رو ساخته؟ همه ما توی یک خانه بزرگ شدیم. میگه بزارید "قولچاق" دیده بشه. هممون "عروسکی" داشتیم.  این زن، همسر کارگردان تازه فوت کرده فیلم تحسین شده "ائو" هست و این حرف ها، این حرف ها  از دید من عصاره زندگی حرفه ای خود خانم اصلانی به عنوان مجری در شهر تبریز و زندگی شخصی اون با نویسنده، کارگردان و انسانی مولفه؛ اونجا که میگه به راه همدیگه سنگ پرتاب نکنیم...این حرف ها از طرف دیگه ای هم برای من تاثیرگذاره چرا که درست در جایی که زن در حال عزاداری برای مرگ شوهرشه (مویه برای شوی) درست در اوج اون تنهایی و مظلومیت _ به قول مادرم زن و شوهر ها بعد سال ها دیگه همدم و رفیقن و نه زن و شوهر_ دل این زن در حال  پر پر شدنه  برای جوون تر ها، برا هنرمند ها، برای میراث کاری شوهرش و برای ما مردم که این روزها همدیگر رو کم دوست داریم و اغلب اوقات به راه همدیگه...... بزار ننویسم
2_به همسرم می گویم میدونی خانم اصلانی همسر اصغر یوسفی نژاد بوده؟ میگه نه. میگم اجرای مشترکتون با خانم اصلانی یادته؟ سال 97؟ تو هتل؟ انتخابات اتاق بازرگانی؟ چیزی نمیگه. میگم شاید یادت نیاد ولی من جزییاتش رو یادمه. لحن پر شعف خانم اصلانی توی گوشم زنگ میزنه هنوز؛ وقتی فهمید حدود یک ماهه من و تو عقد کردیم. اون روز تو همون فرصت کم قبل اجرا به ما توصیه کرد: قدر این روزها رو بدونید. روزهای خوش زندگی. روزهای تکرار نشدنی. لحظه لحظه اش رو به یاد بسپارید دیگه تکرار نمیشن. چه جالب که من تا به حال نمیدونستم خانم اصلانی همسر اصغر یوسفی نژاده ولی همون زمان هم حس کردم چقدر حال این خانم مجری خوش لحن به خاطرِ حال خوب دیگران سر یک لحظه خوب میشه. از دیروز که این ویدئو رو دیدم شور، شعف و حال خوش خانم اصلانی از روزهای زندگیش با اصغر یوسف نژاد را خیال می کنم. به نظرم  اصغر یوسف نژاد به همان هنرمندی که در حرفه خودش شناخته میشه به همان هنرمندی هم با خانم اصلانی زندگی کرده. با آثارش (به قول خانم اصلانی با فکرش) همسر و مخاطبینش رو به وجد آورده بوده و از این جهت تونسته فیلمی بسازه که سینمای بومی رو در سطح کشور معرفی کنه و همسری میراث دار داشته باشه.
3_این ها رو نوشتم که تسلیت بگم به خانم اصلانی که شاید حتی من رو به یاد نداشته باشه. این ها رو نوشتم که بگم "تنها نخواهی ماند" خانم اصلانی عزیز. با این همه جوان و نسل نویی که شما و همسرتون با کار ،منش، هنر و مهربونیتون بهشون کمک کردید، بهشون دل و جرات دادید و براشون توصیه های به یادماندنی داشتید. "تنها نخواهی ماند"؛ اگر چه نداشتن چنان همسری  ضایعه ای تلخ برای خانه_ تبریز همه ماست.

به قلم حنانه منشی
انتهای پیام/

پژوهشیار