گفتوگو با «بیتا نقش ذوالفقار»، هنرمند نقاش/
در تبریز برخوردها به ایجاد زاویه میانجامد
1401/04/09 - 12:46 - کد خبر: 67145
نصر: یک تابلوی نقاشی از ترکیب رنگ در قالب فرم و محتوایی که از نگاه و باور هنرمند بر میآید، شکل میگیرد نقاشی امکان ابراز ادراکات و دریافت فرد از جهان پیرامون و برونریز خیال هنرمند است بر روی بوم.
به گزارش نصر، بیتا نقش ذوالفقار از دوران مدرسه با نقاشی و خیال رنگین آن پیش آمده و امروز بیش از ۲۵ سال است که به شکل جدی به این هنر و آموزش نقاشی و داشتههایش میپردازد.
حضور در گالری سماع به قصد تماشای نقش خیالات خانم ذوالفقار بر بوم نقاشی و دیدار و گفتوگویی دربارهی افکار و احوال این روزهای وی و فعالیتهای هنری ایشان انجام شد که از نظرتان میگذرد.
ابتدا بفرمایید که در دوران شیوع و همهگیری بیماری کرونا که فعالیت رشتههای مختلف هنری و اصناف و کل اقشار جامعه دچار آسیب شده بود، شما چطور این دوران وحشتناک را سپری کردید؟
طبعاً برای من هم مثل دیگران سختیهایی داشت. خود من حدود 4 ماه درگیر بیماری شدم و در این دوران بیشتر مینوشتم. نوشتن یادداشتهای شخصی و داستان کوتاه و مطالعه از جمله برنامههای من بود. آموزشگاه تعطیل بود و هنرجویان کمتر میآمدند چون ارتباط فیزیکی خطر داشت. کارهایم را در منزل انجام میدادم.
آخرین نمایشگاه که شرکت داشتید چه زمانی بود؟
من بیشتر در نمایشگاههای گروهی شرکت کردهام که آخرین آن حدود یک ماه پیش بود که اثر داشتم. آخرین نمایشگاه انفرادی من سال 1393 بود. تابهحال چهار نمایشگاه انفرادی داشتم و بالغ بر 68 نمایشگاه گروهی حضور داشتهام.
چه زمانی تصمیم به برگزاری نمایشگاه انفرادی میگیرید؟ آیا مسائل مالی دخیل است یا کارها باید ترتیبی داشته و نظمی به خود بگیرند تا احساس بکنید لازم است در یک نمایشگاه انفرادی دیده بشوند؟
اگر همه هنرمندان تمام شرایط جور باشد که بتوانند هر سال یک نمایشگاه انفرادی بگذارند خیلی خوب است و پارامتر اصلی همان است که شما گفتید. بایستی کارهایی از یک مجموعه با یک موضوع در یک دوران باشد تا این نمایشگاه انفرادی برگزار شود. این دوره زمانی از آن لحاظ است که با گذر زمان، هنرمند به کارهای قبلی خود ایرادهایی میگیرد و نگاه نقادانه دارد و یا میگوید که این در پستو بماند؛ یعنی بیشتر مایل هستیم کارهایی از یک دوره در دو یا سه سال را در نمایشگاه عرضه کنیم. البته من این تصمیم را دارم ولی بهاحتمالزیاد این نمایشگاه در تبریز نخواهد بود.
چرا؟
چون در تبریز مشکلات اساسی وجود دارد و متأسفانه فعلاً حلشدنی نیست.
این مشکلات از کدام جهت است؟ مربوط به مخاطب یا فرایند اداری؟
یکی از مسائل اساسی عدم وجود یک گالری خوب و استاندارد در تبریز است. دو سالن موجود در خانه فرهنگ از نظر طراحی نور و نورپردازی و رنگ سفید دیوار مناسب نیستند. این شرایط فنی روی کارهای ارائهشده تأثیرگذار است. گالریهای شخصی هم بسیار کوچک هستند و استانداردهای لازم را ندارند. مسائل اداری چیزی نیست، حل میشود. دیگر اینکه همکاران و دوستان هنرمند نگاه همدلانه و دوستانه به هم ندارند و بازدیدکنندگان در وهله اول همکاران ما هستند. همچنین اقتصاد هنر بههیچعنوان در تبریز جا نیفتاده و در شرایط کنونی هم انتظاری نیست چون اولویتها دیگر کاملاً بههمخورده و شما نمیتوانید انتظار داشته باشید در این شرایط اقتصادی در شهرستان تابلوی هنری بخرند. افراد متمول هم کارهای امضا شده خارجی یا کارهای هنرمندان به نام داخلی را میخرند. اداره ارشاد هم در این زمینه هیچ کمک مالی نمیکند بهجز دو سالن خانه فرهنگ که غیراستاندارد است و برای اجاره یک هفته هرکدام حدود 4 میلیون تومان پول میگیرد و هزینههای قاب و متفرقه هم وجود دارد. درواقع نمایشگاه انفرادی چنین بازخوردی پیدا میکند و گاه با تعارف و تعریف و تمجید صرف برگزار میشود.
چه انتظاری دارید؟
اولین هدف برپایی نمایشگاه انفرادی، دیده شدن آثار و فروش اثر است که اینجا اتفاق نمیافتد و به دیدوبازدید خلاصه میشود. این سبب میشود ما در نمایشگاههای گروهی شرکت کنیم چون من دو تا اثر میدهم و ضمن نقد و بررسی کارم به اهداف موردنظر هم میرسم.
مراسم اکسپوی تبریز که هست و کارش عرضه و فروش آثار هنری است. آیا انتظار شما را برآورده نمیکند؟
بله. من سه دوره در این مراسم شرکت کردم و دوره سوم و چهارم جزو معدود نقاشانی بودم که دو دوره کار فروختم. متولیان برگزاری این مراسم هم تلاش خودشان را میکنند اما نیاز به رشد دارند و برخوردها با هنرمندان حرفهای نیست. این به دلیل عدم اطلاع و آشنایی بود. من دو دوره کارم فروش رفته درحالیکه دوره پنجم از من حتی برای شرکت در مراسم دعوت نکردند درحالیکه جشنواره هنرهای تجسمی فجر که من فقط دو دوره شرکت داشتم، هر سال دعوتنامه میفرستند یا از موزه هنرهای معاصر ایران. احترامی که ما از متولیان فرهنگ و هنر در پایتخت میبینیم متأسفانه اینجا نیست.
شاید برآورده نشدن انتظارها به مدیریت گالریها و برخوردهای غیرحرفهای افراد برمیگردد. مثلاً ما چیزی در سطح و اندازه گالری لیلی گلستان در تبریز نداریم.
من پارسال در نمایشگاه گروهی «صد هنرمند، صد اثر» با خانم گلستان همکاری داشتم که برای امسال هم چند روز پیش پیام داده بودند کار بفرستم. سر قیمت اثر با هم صحبت کردیم. ایشان با رفتار حرفهای و زیبا مرا متقاعد کردند که قیمت را پایین بیاورم ولی در تبریز برخوردها به ایجاد زاویه و اختلاف منتهی میشود. در نقد اثر هم ما با همکاران -حتی تازهکار- در اینجا به ایجاد زاویه میرسیم و رفتارها تخصصی نیستند. خانم گلستان تخصص دارند و طوری رفتار میکنند که دوستی شکل میگیرد. با این مسائل نیاز است که هر شخص روی خودش بهطور اساسی کار بکند.
چیزی که در تابلوهای شما به چشم میخورد این است که در دورههای مختلف رنگهای متفاوت غالب شدهاند. این از کجا میآید؟ چه حس و حالتی در شما به تأثیری در رنگ و بازتاب آن در کارهای شما میشود؟
درست است. بنا به حس و حالی که در هر دوره داشتهام رنگ خاصی غالب شده است. حدود 10 سال است که رنگ آبی و سبز در کارهای من بیشتر به چشم میخورند و سایههای بنفش و رنگهای پرسپکتیو خیلی زیاد است و البته فضای شهر که به «نور» میرسد و بازتاب «امید» در وجود من است. انسانی که در این روزگار و در زندگی وانفسای امروز در افق تاریکی، نور میبیند. من هر بار که دنبال محتوا و فرم جدید هستم از اتوبان پاسداران یا از بام شهر به شهر نگاه میکنم و نور را میبینم و هر بار چیزهای تازهای به دست میآورم.
چون نور روشن هر خانهای از شهر در افق نگاه آدمی، قصهها و داستانهای خودشان را دارند
بله. من چند داستان کوتاه هم در این مورد نوشتهام. هیاهوی شهر از پرسپکتیو آدمی بر بلندای بام شهر حس میشود.
شخصیت دختر تنها که از پشت سر او را در کارهای شما میبینیم، از کجا آمد؟
خودش آمد! من موقع کار میخواستم فضای شهر و جنگل را کار بکنم دختر خودش آمد و طراحی شد بدون اینکه من روی آن خیلی زوم کنم. با یک طرح ساده کشیده شد و ترجیح دادم تکرنگ باشد، نه اینکه لباس و فرم مشخصی داشته باشد. دختری که در تاریکی است و به سمت نور میرود.
و سخن پایانی؟
برای یک هنرمند و یک نقاش هیچ زمان تمامشدنی نیست. راه زیادی است که باید طی کنیم. هنر پایان ندارد. من به هنرجویان نقاشی توصیه میکنم به طراحی خیلی بپردازند چون الفبای نقاشی است و از رنگشناسی تخصصی غافل نشوند. حتماً هر روز چند بیت شعر بخوانند و به درک آن برسند چون این آدمی را به وجد میآورد. کتاب بخوانند. من هر زمان که از موضوعی ناراحت میشوم یک بیت از مولانا به ذهنم میآید و این حالم را خوب میکند:
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
گفتوگو از علی افتخار
انتهای پیام/