به گزارش نصر، طلاق مسئلهای نگرانکننده در جامعه تلقی میشود که این روزها آمار آن رو به افزایش است. طلاق به عنوان یک پدیده روانی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی است که در ابعاد گوناگون بر تمامی جوانب جمعیت در یک جامعه و زندگی انسانها تاثیرگذار است که به لحاظ تاثیرات گسترده در روند رشد جمعیت و همچنین دگرگونی ساختار خانواده، حائز اهمیت است. میتوان گفت کمتر پدیده اجتماعی به پیچیدگی طلاق است. به واسطه همین امر، سازمان ثبت احوال، سالانه در کنار درج دو واقعه مرگومیر و ولادت، به ثبت آمار ازدواج و طلاقهای جاری میپردازد و این آمار بهعنوان منابع بررسیهای کارشناسان و محققان مورد بهره برداری واقع میشوند.
مطابق با آمار منتشرشده از سوی مرکز آمار ایران، طی سال ۹۹ تعداد ۵۵۷ هزار و ۶۴۹ رویداد ازدواج و ۱۸۴ هزار و ۶۵۴ رویداد طلاق رخ داده است درحالی ۱۵۸ هزار و ۹۹۲ رویداد ازدواج و ۴۱ هزار و ۷۵۷ رویداد طلاق در بهار ۱۴۰۰ به ثبت رسیده است که این آمار در قیاس با آمار مشابه خود در بهار ۹۹ خبر از رشد ۲۳.۶ درصدی «ازدواج» و ۱۶.۴ درصدی «طلاق» میدهد. آمارها نشان میدهد که از هر سه ازدواج در سال ۱۴۰۰ یک مورد به طلاق منجر شده است.
طلاق به
عنوان موضوعی که باعث جدایی دو نفر می
شود، امری مشترک در میان همه جوامع است اما شناخت آن، از پیچیدگیهای بسیار برخوردار است و همین پیچیدگیها مطالعه آن را دشوار ساخته است. از آنجا که ارتباط زن و شوهر غنیترین و چند بعدیترین ارتباط انسانی است، شناخت و درک علل واقعی طلاق نیازمند ابزاری بس دقیق و پیچیده است. لذا یافتن علل ایجاد چنین شرایطی در روابط زوجها برای دست یابی به راهکارهای مناسب در این مسیر بسیار مهم است.
برای یافتن اطلاعات علمی و کاربردی تر درباره بحران طلاق و عوامل افزایش آن با «فریبا محمدی»، وکیل و مشاور حقوقی، جزایی و خانواده به گفتوگو پرداختیم که در ادامه میخوانید.
خانم محمدی، متشکرم که وقتتان را در اختیار ما قرار دادید؛ افزایش آمار طلاق از کجا نشات میگیرد؟
بالارفتن میزان طلاق در دوره ما سبب شده است که مسئله طلاق مورد توجه گروه زیادی از کارشناسان قرار گیرد؛ در خیلی از موارد، حتی گروهی آن را بهعنوان نشانهای بر از میان رفتن خانواده، در سالهای آینده تلقی کرده که غالباً گفته میشود امروزه مردم با تشویق کمتری در مقایسه با گذشته به ازدواج روی میآورند. طلاق برای کسانی که ازدواج میکنند در حکم بیمهای تلقی میشود تا در صورتیکه ازدواجشان موفقیتآمیز و خشنودکننده نباشد، آن را بر هم زنند. اما این برهم زدن و طلاق بدون شک عوارض زیادی برای طرفین و حتی جامعه دارد. طلاق از نظر لغوی به معنی رها شدن است و در اصطلاح عبارت از پایان دادن رابطه زناشویی به وسیله زن و شوهر و همچنین انحلال رابطه همسری در ازدواج دائمی است که بعد از آن از نظر رعایت حقوق و تکالیف مربوط به زناشویی مسئولیتی برای زوجین نخواهد بود.
پدیده طلاق بر کدام جنبههای جمعیت یک جامعه اثر میگذارد؟
در حقیقت همانگونه که پیوند با افراد طبق آئین و قراردادهای رسمی و اجتماعی برقرار میشود، چنانچه طرفین نتوانند به دلایل گوناگون شخصیتی، محیطی، اجتماعی و ... با یکدیگر در زندگی سازش کنند، به ناچار طبق مقررات و ضوابطی از هم جدا میشوند. خانواده، همچون خانهای است که زن و شوهر ستونهای آن را تشکیل میدهند و فروریختن هر ستون، استحکام و استواری عمارت را دچار تزلزل میکند. با این دید، طلاق یکی از سختترین پدیدههای اجتماعی است که ارکان خانواده را در هم آمیخته و بیشتر اثرات مخرب خود را بر روی فرزندان بر جای میگذارد.
در تحقیقاتی که در زمینه طلاق صورت گرفته مشخص گردیده ازدواجهایی که به طلاق منجر شدهاند، کاهش شدیدی در اعتماد به نفس اعضای خانواده بهوجود میآورند. چنین کمبودی میتواند ماهیتی اجتماعی، روانی یا جسمی باشد. کاهش اعتماد به نفس در نتیجه طلاق، منشاء مهم اختلالات اعضای خانواده در حین و بعد از طلاق است. گذشته از این، طلاق پدیدهای است که بر تمامی جوانب جمعیت یک جامعه اثر میگذارد، یعنی واحد مشروع و اساسی خانواده را از هم میپاشد و بر کمیت جمعیت، اثر مینهد و از طرفی بر کیفیت جمعیت نیز اثر میگذارد؛ زیرا موجب میشود فرزندانی محروم از نعمتهای خانواده تحویل جامعه گردد که به احتمال زیاد فاقد سلامت کافی روانی در احراز مقام شهروندی یک جامعهاند؛ بنابراین آسیب اجتماعی ناشی از این اقدام نه تنها متوجه اعضای خانواده، بلکه متوجه کل جامعه و نسل آینده نیز میباشد.
خانم محمدی، عمده دلایل انحلال خانوادهها چیستند؟
دلایل انحلال خانوادهها متناسب با موقعیت، طبقه و جایگاه اجتماعی زوجین متفاوت است. برخی از این دلایل در جامعه عوامل مختلفی چون «عوامل قانونی» دارد. از جمله دلایلی که در حال حاضر به شدت در انحلال خانواده موثر است، وجود و تصویب برخی از قوانین مربوط به ازدواج و طلاق است؛ مثلا قوانین مربوط به مهریه نه تنها نتوانسته مانع طلاق دادن زنان توسط مردها شود، بلکه منجر به جنگ و جدال بسیاری بین زوجین شده است. از سوی دیگر مهریه میتواند دستاویزی برای برخی زنان سوء استفادهکننده باشد که اصولاً قصد زندگی مشترک ندارند و به خاطر دریافت مهریه اقدام به ازدواج مینمایند و بعد از مدتی با دلایل واهی سعی میکنند که با دریافت تمامی مهریه، یا قسمتی از آن با عاصی کردن مرد طلاق خود را بگیرند و این عمل خود را بارها میتوانند تکرار کنند. به نظر میرسد برای برطرف کردن معایب قانونی مربوط به مهریه از جمله حذف حق حبس زنان با توجه به بررسیهای کارشناسانه دقیقتر، باید اصلاحاتی صورت پذیرد تا کمترین عوارض را در بر داشته باشد.
نقش عدم تفاهم و سازگاری روانی در انحلال خانوادهها چقدر است؟
این دلایل ابعاد گستردهای را در بر میگیرد که با بیان مختصر نمیتوان به توصیف گسترده آن پرداخت، ولی از جمله مواردی که میتوان به آن اشاره کرد، عدم تفاهم و سازگاری روانی است. در برخی از موارد انحلال خانوادهها وقتی از زوجین سوال میشود، راحتترین و در دسترسترین پاسخی که میدهند این است که میگویند ما با هم سازش یا تفاهم نداریم؛ وقتی سوال دقیقتر میشود که منظور از تفاهم نداشتن چیست؟ در پاسخ بسیاری از آنان مشاهده میشود که دلیل و جواب مستدلی بر آن ندارند و از مفاهیمی چون او مرا درک نمیکند، ما با هم هیچ شباهتی نداریم، او مرا دوست ندارد، به خانوادهاش وابسته است و... استفاده میشود. این شکایات و گله مندیها گاهاً دو طرفه ولی در خیلی از موارد یکطرفه است. یعنی یکی از زوجین عاشق و دوستدار همسر خود است و تمام و کمال حاضر به زندگی مشترک با طرف مقابل خود است، ولی دیگری علیرغم ابراز احساسات همسرش، حالتی تنفرآمیز نسبت به او پیدا میکند؛ در این حالت است که تقریباً آن زندگی به نقطه پایان خود نزدیک شده و دیری نخواهد پایید که طلاق و متارکه زوجین نتیجه بلافصل آن خواهد شد.
برخی از ازدواجها علیرغم اینکه به صورت خودخواسته و حتی با عشق و علاقه طرفین برای ازدواج همراه بوده، ولی بعد از مدتی شاهد از هم پاشیدگی آنها هستیم. در این نوع طلاق ما شاهد این هستیم که دختر یا پسر یا هر دوی آنها به نوعی هنوز به درجهای از رشد اجتماعی و عقلانی نرسیدهاند که بتوانند یک زندگی مشترک را اداره کنند. تشکیل یک زندگی مشترک مستلزم شناختها و پیش آگاهیهایی است. به عنوان مثال وقتی دختر و پسری با هم ازدواج میکنند، باید خودشان را آماده پذیرش مسئولیتهایی کنند، خود را شریک زندگی و سازندگی آن بدانند، از طرف مقابل صرفاً بستانکار نباشند، بلکه خود را بدهکار نیز بدانند، هر کدام از آنها باید خود را مسئول ساختن زندگی تلقی کنند.
امروزه در اثر تبلیغات رسانههای زرد، ذائقه بخشی از جوانان تغییر کرده و به قول معروف انتظارات بالا رفته است؛ این مساله چه تاثیری از اختلافات زوجین داشته است؟
بله درست هست. امروزه، زرق و برقهای بسیار زیاد و متنوع همانند سمی که بر اختلافات خانوادگی دامن زده، گریبانگیر جامعه ما شده و وضعیت بحرانی را در کانون خانواده بهوجود آورده است. اینجا بحث بر سر چنین زرق و برقهایی نیست، بلکه بحث بر سر تاثیر است و برداشتهایی که از آنها میشود هست. در چنین وضعیتهایی، زوجین غرق در چنین اوضاعی میشوند و خود و زندگیشان را فراموش میکنند. به طور خودآگاه یا ناخودآگاه با متاثر شدن از چنین وضعی و فکر نکردن درباره تداوم زندگیشان به بروز شدید اختلافات منجر میشود. این افراد با ندیدن جنبههای مثبت زندگی خود و دیدن جنبههای به ظاهر مثبت زندگی دیگران، دچار کشمکشهای فراوانی میشوند و وقتی زندگی خود را از دست میدهند، تازه متوجه میشوند که چه بر سرشان آمده است. مقایسه زندگیها با یکدیگر، امروزه بلایی است که میتواند هر زندگی خوب و زیبا را از هم متلاشی کند. اگر زوجین گرفتار چنین حالتی شوند، هرگز به آرامش و رضایت نخواهند رسید. این وضعیت حالتی روانی را در افراد به وجود خواهد آورد که با به دست آوردن هر چیزی به موضوع دیگری فکر خواهند کرد که هرگز تمامی نخواهد داشت.
خانم محمدی، اختلالات عاطفی و روانی زوجین چقدر در انحلال خانوادهها موثر است؟
گاهاً ابتلا به اختلالات عاطفی و روانی، از جمله دلایل انحلال خانوادهها محسوب میشود، ابتلای یکی از زوجین و یا هر دو نفر آنها به اختلالات روانی، میتواند موجب از هم پاشیدگی یک زندگی مشترک گردد. اختلالات روانی مورد بحث میتواند طیف گستردهای از شدت و ضعف و همچنین مشهود و غیرمشهود را در بر بگیرد. مثلاً ابتلا به افسردگی از حالت ضعیف آن تا حالت شدید آن که به افسردگی اساسی معروف است، میتواند موجب اختلال در روابط زناشویی گردد که این حالتی مشهود از اختلالات روانی است؛ ولی گاهی اختلالاتی مانند اختلالات شخصیت که بطور مشهود در مبتلایان آن دیده نمیشود، از عوامل ناسازگاری و تنشهای زندگی زناشویی خواهد شد. از جمله این اختلالات میتوان به اختلال شخصیت هیستریونیک (نمایشی) و خودشیفته نام برد. به عنوان مثال در اختلال شخصیت هیستریونیک فرد مبتلا، نیاز مفرط به توجه از سوی همسرش را دارد و در صورت کمترین بیتوجهی، آشفتگی زیادی بر او مستولی خواهد شد. در این حالت حتی اگر فرد مقابل به او توجه نشان دهد، او ارضا نشده و همیشه شاکی خواهد بود. این در حالیست که شخص هیستریونیک در مقابل این همه توجه طلبی، کمترین توجه را به همسرش مینماید، ولی فکر میکند که بینهایت این کار را انجام داده است. سپس این موضوع رفته رفته موجب خستگی طرف مقابل شده و بعد از مدتی به مشاجره و در نهایت تنفر زیاد از همدیگر و طلاق و متارکه میانجامد.
خانم محمدی، امروز مسائل معیشتی و اقتصادی هم بنیان خانوادهها را تهدید میکند، نقش عوامل اقتصادی در پایداری و انحلال خانوادهها چقدر است؟
بحرانهای مالی و اقتصادی از دلایلی است که میتواند منجر به انحلال خانواده شود. از مصادیق این عوامل میتوان به فقر، بیکاری، بیماری و... اشاره کرد. حتی به نظر بسیاری از مردم، نامساعد بودن وضعیت اقتصادی، بزرگترین عامل طلاق تلقی میکنند.
درست است که عوامل اقتصادی نقش مهمی در امور زندگی مشترک دارد، ولی خود این مسائل فی نفسه مهمترین عامل فروپاشی بنیان خانواده نیست. در یک زندگی زناشویی زوجین اگر همدیگر را دوست داشته باشند و منطقی فکر کنند، میتوانند با داشتن حداقل امکانات زندگی با همدیگر سازگار بوده و زندگی کنند. کما اینکه در غیر این صورت با بالاترین امکانات مالی هم با یکدیگر به سر نخواهند برد. پس قناعت و پذیرش موقعیتها و وضعیت طرفین بعد از ازدواج میتواند این عامل را خنثی کند که متاسفانه باید اذعان کرد در جامعه کنونی ما برخی از زوجین بدون نگاه به خود و فرد مقابل، توقعات آرمانی را برای زندگی زناشویی تصور میکنند که به عمل رساندن آن غیرممکن بوده و با گذشت مدتی از زندگی مشترک، به راهی جز طلاق و متارکه نمیانجامد.
به نظر میرسد در طبقات پایین اقتصادی و اجتماعی بهویژه در شهرهای بزرگ، فقر و بیکاری باشد، ولی در طبقات بالاتر اجتماعی، عدم تفاهم و سازش اخلاقی، علت طلاق باشد.
یکی از معضلات مهم و خاموش خانوادهها هم مساله طلاق عاطفی است. این مهم را چطور میبینید و علتهای ان چیستند؟
متفکران و جامعه شناسان، طلاق عاطفی را یکی از آسیبهای اجتماعی بهشمار آورده و بالا رفتن میزان آن را نشانه بارز اختلال در اصول اخلاقی و به هم خوردن آرامش خانوادگی و در مجموع دگرگونی در هنجارهای اجتماعی بهحساب میآورند. مشکلی که نشانههای آن پیش از جدائی کامل دیده میشود و گاه زن و شوهر سالها پیش از جدایی قانونی با این احساس درگیر هستند.
طلاق و جدایی به شش گونه بخشبندی میشود که یکی از آنها طلاق عاطفی است. در این نوع طلاق، جدایی احساسی و عاطفی بین زن و شوهر اتفاق میافتد. هر یک احساس میکنند فاصله عاطفی بسیاری از همسر خود دارند. همچنین احساس سرخوردگی، ناامیدی و ناکامی میکنند، عصبانی و از شریک خود دلخور هستند، عواطف خود را از یکدیگر دریغ میکنند و روی از هم برمیتابند زیرا اعتمادشان به یکدیگر و جذابیتشان برای هم به پایان رسیده است.
در طلاق عاطفی طرفین هیچ گونه عشق و علاقه و صمیمیتی نسبت به یکدیگر نداشته و از مجاورت با یکدیگر هیچگونه لذتی کسب نمینمایند. علی رغم این عدم عشق و علاقه، به زندگی با یکدیگر تن دادهاند و جدا نمیشوند. در طلاق عاطفی زوجین زیر یک سقف زندگی میکنند، در حالیکه ارتباطات بین آنها قطع شده یا بدون میل و رضایت است. از جمله علل ماندگاری در طلاق عاطفی و اقدام نکردن برای طلاق قانونی میتوان به مواردی چون داشتن فرزند، ترس از نگاه دیگران، ضعف امکانات مالی برای زنان، آستانه تحمل پایین زوجین، نقشهای اجتماعی بالا نام برد. پدیده طلاق عاطفی، پدیدهای چندعاملی است؛ به این صورت که هرگز یک عامل به تنهایی نمیتواند موجبات پیدایش آن را فراهم کند. طلاق عاطفی معلول عوامل متعدد و پیچیده جسمانی، روانی و اجتماعی است.
نقش فضای مجازی بر فرد و خانواده چیست و چه تاثیراتی در افزایش آمار طلاق داشته است؟
امروزه ما در جامعهای زندگی میکنیم که پیشرفتهای علمی و تکنولوژیک تاثیر شگرفی بر نحوه زیست انسان داشته است. بخش اعظمی از دستاوردهای علم و فنآوری در حوزه ارتباطات و وسایل جمعی متجلی شده و امروزه برنامههایی چون تلگرام، واتساپ و اینستاگرام جهت ارتباطات میان افراد بر روی تلفن همراه و همچنین دسترسی به جامعه اطلاعاتی مجازی تقریباً برای همه اقشار جامعه امکانپذیر است.
دسترسی اکثریت افراد جامعه به فضای مجازی فرصتهای خوبی را برای ارتباطات سالم میان فردی و دسترسی به اطلاعات فراهم آورده است، اما در این میان نباید از اثرات مخرب فضای مجازی بر فرد و خانواده غافل بود؛ چرا که استفاده بیش از حد و نادرست از آن، باعث کم شدن روابط فردی و خانوادگی میشود. از آن جا که زن و شوهر ستون اصلی خانواده را تشکیل میدهند، چنانچه رابطه عاطفی آنها کم رنگ شود، ظرفیت بالایی برای جدایی زوجین و در نتیجه از هم پاشیده شدن نظام خانواده فراهم خواهد شد.
پژوهشها حاکی از آن است که کاهش روابط عاطفی میان زوجین به دلیل استفاده بیش از حد از فضای مجازی، نقش مهمی در جدایی آنها از یکدیگر دارد، این جدایی میتواند به صورت طلاق قانونی یا حداقل به شکل طلاق عاطفی اتفاق بیفتد. با توجه به اینکه معمولاً اهمیت احساسات و عواطف برای خانمها بالاتر از آقایان است، در برخی از موارد خانمها برای پر کردن خلاء عاطفی خود، سراغ فضای مجازی میروند. در چنین مواردی ممکن است از طریق فضای مجازی با جنس مخالف ارتباط برقرار کنند که چنین روابطی موجب عمیق شدن فاصله عاطفی میان همسرشان میشود. در حقیقت توجهی که از سوی جنس مخالف به آنها میشود، به دلیل ارزشمندی شخصیت و ذات آنها نیست و معمولاً در این فضا نسبت به آنها نگاه جنسی وجود دارد؛ به همین دلیل تصور میکنند که مردی بیگانه بیش از همسرشان برای آنها ارزش قائل است و در نتیجه از همسر خود دور میشوند.
در سال ۱۳۸۹ پژوهشی بر روی ۱۰۴ نفر از زنانی که در فضای مجازی حضور داشتند انجام گرفت، بر اساس نتایج این پژوهش، این زنان در نهایت به این نتیجه رسیدند که در فضای مجازی به شدت نگاه جنسی نسبت به زنان وجود دارد. البته این مساله به شکلی دیگر در مردان نیز اتفاق میافتد. وقتی مرد توجه مناسبی از سوی همسرش دریافت نکند و با خستگی ناشی از کار به منزل بیاید، فضای مجازی را به عنوان پناهگاه و جایگزینی برای روابط عاطفی انتخاب میکند. در حقیقت فضای مجازی میتواند تبدیل به جایگزینی برای روابط عاطفی میان زن و شوهر شود و این مساله در نهایت موجب گسست در روابط زن و شوهر شده و می
تواند منجر به جدایی شود.
گفتگو از سحر مغفرت
منتشر شده در شماره دوم ماهنامه نصر آذربایجان
نسخه دیجیتال دومین شماره ماهنامه نصر آذربایجان به دنبال استقبال مخاطبان به عنوان اولین ماهنامه گویای ایران در دسترس عموم قرار گرفته است. برای مشاهده نسخه دیجیتال و مطالعه مطالب این ماهنامه این
لینک را کلیک کرده و ورق بزنید.
انتهای پیام/