نصر: در ادامه معرفی اماکن و مراکز تاریخی به کوچه صدر می رسیم؛ کوچه ای که از جمله محلات قدیمی تبریز به شمار می رود.
به گزارش نصر، صدیر کوچه سی یاکوچه صدر در مرکز شهر تبریز در محدوده بین خیابان امام و خیابان باغ شمال در مقابل موزه بزرگ آذربایجان و مسجد کبود از شمال به جنوب واقع شده است.
یکی از معروف ترین کوچه های تبریز است و از قدیم الایام خانواده های معروف و مشهور تبریز در این کوی سکونت داشتند و اعتبار و آبروی تبریز محسوب می شدند.
در کتاب های لغت « صدر » به معنای رئیس، بزرگ، بالانشین و « صدرلیک » و صدارت و ریاست و آمده است. در دوره حکومت یکساله فرقه دموکرات ها در تبریز در سال ۱۳۲۵-۱۳۲۴، صدر و صدیر ( سادر ) به معنای رئیس کمیته حزب هم می گفتند.
این اصطلاح و لغت شاید از دورهٔ صفویه متداول شده و در ردیف مقام های مهم مملکتی محسوب می شده است . مثل صدر الاسلام، صدر اعظم، صدرالعلماء، صدرالاياله و ...
در کتاب فرهنگ فارسی دکتر معین آمده است:
در = مسند ( وزارت )، کسی که تعیین کننده قضات و متولیان وقف و غیره در دوره صفویه به بعد به عهده او بوده و صدارت و صـدارت عظمی هـم از این لغت و اصطلاح است و در دورهٔ مشروطیت هم ( صدر ) به معنای آغاز انقلاب مشروطه است و در نهایت صـدر بـه معنا و مفهوم صدراعظم، رئيس الوزراء و نخست وزیر و در ( دوره قاجار ) به معنای خواجه بزرگ و در اروپا به مفهوم پیشوای جهان و رئیس روحانی عهد صفویه در ایران می باشد.
به نظر می رسد که بزرگمردی از مردم تبریز که مقام « صدر » و پیشوایی را داشته در این کوچه ساکن بوده و این کوی تاریخی به نام او به « صدر » ( صدیر ) کوچه سی شهرت یافته است از آنجا که هر کوچه و کوی و برزن تبریز، هـر سـنگ و آجر از بناهای شهر، شـاهـد هـزاران ماجرا، فاجعه و رویدادهای بس مهم تاریخی بوده است کوچه صدر نیز از ایـن امـر مستثنی نیست و دردناک ترین و جانسوز ترین فاجعه تاریخی در کوچه صـدر قـتل عام فجیع و جانگداز خاندان اختائیها » توسط سربازان خون آشام روسیه تزاری در جریان انقلاب مشروطه است.
شهر من تبريز در کتاب تاریخ هیجده ساله آذربایجان چنین نوشته شده است:
"... امروز ۳۰ آذر ۱۲۹۰ شمسی، سی ام ذیحجه ۱۳۲۹ قمری، هنوز آفتاب در نیامده جنگ آغاز گردید، توپ ها از باغ شمال و از ارگ غریدن گرفته و تفنگ ها به شراشر برخاست ... جنگ سختی در مارالان بود روسیان در این کوی در خانه ها از کشتار و تاراج دریغ نمی گفتند و به هر خانه های که در می آمدند زن و مرد و بزرگ و کوچک را زنده نمی گزاردند و بسیاری را در تنور انداخته و نفت ریخته آتش می زدند ... حاج حسین خان مارالانی به خونخواهی برخاسته رزم بس سختی می کرد و از روسیان بسیار می کشت. در دیگر جای شهر، جنگ به این سختی نبود...
امروز روسیان در بازارچه های نوبر و مقصودیه و محله خیابان را که در دسترس کردند.
در این میان مجاهدان دلاور تبریز به باغ شمال جایگاه روسیان نزدیکتر بودند ... از ایروان یک دسته سپاه با توپخانه به یاری آنها شتافتند.
با این درندگی از سه ساعت به غروب مانده برخاستند و در همان هنگام قزاق و سالدات در ارمنستان هر که را می دیدند از دور با تیر می زدند، نیز دسته ای از آنان از باغ شمال ناگهان به خانه ختائیان ریختند و دست به کشتار و تاراج باز کردند. اینان ختائیان خانواده بازرگانی بزرگی هستند و دارایی فراوانی دارند و در کوچه صدر ( نزدیک بـه بـاغ شـمال ) چندین خانه پهلوی هم از ایشان است.
روسیان که از دو سال و نیم در باغ (شمال) لشکرگاه داشتند و روزانه آمد و شد می کردند، این خاندان و خانه های آنان را نیک می شناختند و چون می خواستند با کشتار و یغما چشم مردم را بترسانند و مجاهدان را به ستوه آورند به یک خاندان بنامی پرداختند.
سه ساعت به غروب ناگهان دسته ای از سالدات های روس به پشت بام آمده و از آنجا از دیوار خود را به خانه حاجی علی آقا ( برادر کوچک ختائیان ) رسانیدند.
مردم ( اهل ) خانه بهم برآمده سراسیمه به این سو و آن سو دویدند . کسانی از آنان خود را به حیاط دیگری رسانیدند.
کسانی، این نتوانسته به یک زیر زمینی پناهنده شدند. همگی گمان تاراج می بردند و بیم کشتار به خود راه نمی دادند ولی روسیان همین که به جلو زیر زمین رسیدند به یک بار شلیک کردند و هفت تن از ایشان را که شادروان حاج علی و زن او ( با یک بچه که آبستن بود ) و محسن آقا پسرشان و سه تن نوکر و یک پسر نوکر یکدم از پا انداختند.
سپس به زیرزمین درآمده دیگران را که ده تن بودند و برخی از آنان زخم داشتند دستگیر کرده و در برابر چشم آنان به تاراج خانه پرداختند و هر اطاقی را که یغما می کردند با تلمبه بنزين پاشیده آتش می زدند.
هنگامه دلگداز شگفتی بود. یک دسته بر روی خاک و خون تپیده جان می سپردند، یک دسته در دست دشمن اسیر بوده یا از درد زخم می نالیدند، روسیان نیز فیروزانه به کار خود می پرداختند.
افسوس! چون آن خانه را آتش زدند به خانه های دیگر آن خاندان که کسانش گریخته بودند پرداخته به آنها نیز آتش زدند و تا غروب سرگرم این کارها بودند و سپس گرفتاران برداشته با خود به باغ شمال بردند و در آنجا زخمیان را جدا کرده به بیمارستان فرستادند و دیگران را که بیشتر زن و بچه بودند در گوشه ای که نشیمن خانواده های باغبانان بود جا دادند.
چون خانه های ختائیان به باغ شمال نزدیک بود و در آن میان که این داستان دلگداز در خانه های ایشان رخ می داد سراسر شهر پر از شور و غوغای جنگ می بود مجاهدان از این پیشامد در آن هنگام آگاهی نیافتند و گرنه از شتافتن به یاری ایشان با هرگونه سختی که داشت باز نمی ایستادند.
انتهای پیام/