یادداشت/ دلنوشته یک آزاده سرافراز تبریزی
پاک باش و خدمتگزار...
1401/01/17 - 10:13 - کد خبر: 60890
نصر: زمانیکه در اسارت بودیم و در جهنم اردوگاه های رژیم بعث عراق هر لحظه و هر ثانیه و هر دقیقه مثل چند سال طولانی و دردناک و تمام نشدنی بر ما سپری می شد.
هیچ امیدی به آینده خودمان نداشتیم و منتظر مرگ بودیم، فرشته ای در لباس انسان و با لباس اسیری پیش ما آوردند و توفیق داشتم سالها در کنارش باشم.
این بزرگمرد هر روز و هر لحظه به ما می گفت : « پاک باش و خدمتگزار ».
می گفتم حاجی ما همه اینجا اسیر هستیم و همه از دنیا به سهم مساوی اندک طعام و اندک لباس و اندک مکانی برای خواب داریم و تا دلت می خواهد عذاب و شکنجه و نومیدی به آینده ، منظورت از پاک باش وخدمتگزار چیست؟
آن فرشته عمرم می گفت: ارزش انسان ها و رستگاری آنها فقط به خدمتگزاری به دیگران است، این توفیق را از خود سلب نکنید.
بنده حقیر مسئول درمانگاه بی بضاعت اردوگاه یا همان جهنم تکریت ۱۷ بودم و با مختصر امکانات اولیه مشغول خدمات درمانی بودیم، حاجی می گفت: اگر دارو و آمپول و امکانات هم ندارید اخلاق خوب و خوش و با تبسم در حق اسراء عین خدمت و رستگاری است.
می گفت: بالاخره تکلیف ما دست آقا امام حسین (ع) است و اگر صلاح بداند از این گرفتاری و زندان خلاص خواهیم شد و اگر تقدیر بر آن باشد که در غربت و در دست این دژخیمان کشته شویم باز حساب ما با آقا حسین (ع) است ، ولی تا زنده اید به انسانها خدمت کنید فرقی ندارد مسلمان یا غیر مسلمان باشند ، حتی با احترام به دشمن و خدمت به آنها می توانید بر آنها مسلط و چیره شوید.
مسئولان در خواب غفلت...
خدایا نمی دانم چرا مدیران و مسئولین ما در خواب غفلتند !؟
ایکاش مسئولین و مدیران ما در تبریز و همه جای ایران عزیز خدمت به خلق خدا را اولین هدف زندگی خود می دانستند تا در دنیا و آخرت رستگار می شدند و اینقدر برای هم شاخ و شانه نمی کشیدند.
اگر پاک باشیم وخدمتگزار این جهنم دنیا بهشت می شود همانگونه که ما جهنم تکریت را با محبت و خدمت به بهشت تبدیل کردیم و دشمن وحشی و درنده خوی را شرمنده کردیم و خدای مهربان نعمت آزادی را پس از سال ها سختی به ما ارزانی داشت.
این سطرها را نوشتم تا شاید عده ای غفلت زده به نام مدیر از خواب بیدار شوند و به جای مناقشه با یکدیگر راه همدلی را برای خدمت به مردم انتخاب کنند، انشاالله
ارادتمند
جلیل هاشمی
انتهای پیام/