یادداشت/
علويات، دليل جاودانگى نام و ياد استاد شهريار
1400/11/26 - 13:09 - کد خبر: 59068
نصر: در پيشانى سخن خجسته سالروز ميلاد پيشواى پرهيزكاران مولايمان حضرت على(ع) را به خوانندگان اين نوشتار تبريك عرض مى كنم، همچنين براى همهٰ مردان و پدران اين سرزمين كه در اين مناسبت فرخنده از آنان تجليل مى شود تبريك عرض مى كنم.
پيش از اين در مناسبت هاي مختلف و در نوشته ها و سخنانم به وجوهى از دلايل ماندگارى نام و ياد استاد شهريار پرداخته ام و با تبيين شواهد و استدلال مستند به حيات و سروده هاى استاد شهريار، عشق به اهلبيت عصمت و طهارت"عليهم السلام" بويژه مولا على (ع) را از دلايل ماندگارى و اشتهار روزافزون استاد شهريار و سروده هايش ذكر كرده ام. اينك در ايام ولادت مولا على(ع) به ذكر نمونه هايي از سروده هاى علوى استاد شهريار مى پردازم. شهريار وقتى مى خواهد در بيانى موجز و رسا به وصف مولا بپردازد، اينگونه مى سرايد:
نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت
متحيرم چه نامم شه ملك لافتي را
عشق و ارادت به خاندان عصمت در ادبيات كهن سابقه فارسي و تركى و عربى جايگاهي ويژه دارد. پژواك عشقي چنين را در ادبيات هيچ ملتى در جهان آنطور كه در ادبيات زبانهاى سه گانهٰ جهان اسلام آمده است است نمي توان ديد.
شاعران شيعي مذهب ما پاكترين و زلالترين احساسات و عواطف خود نسبت به چهارده معصوم(ع) را در قالب ابياتي گيرا و دلاويز ريخته و گوهرهايي بى همنا بر گنجينه هاى شعر افزوده اند. در آثار غالب شاعران حتى بعضاً شاعران غيرشيعه و غير مسلمان به چنين شعرهايي برمي خوريم. هم اينها از بهترين نمونه هاي شعر اصيل و نابند، چه ريشه در پاكترين و مقدسترين احساسات انساني دارند; مصراعهايي آتشين كه شوري ديگر در دلها مي افكند.
ولي به زعم راقم اين سطور، شعرهاي استاد شهريار، علاوه بر فخامت از حلاوتى ويژه برخوردار است، اشعاري كه شهريار در مدح حضرت علي(ع) سروده از شور خاصي برخوردار است. اين فرمايش استاد فقيدم شادروان دكتر "سيدحسن سادات ناصري" در دانشكدهٰ ادبيات دانشگاه تهران را هرگز فراموش نمي كنم كه گفت: "هيچ شاعري همچون شهريار در وصف حضرت علي(ع) سخنسرايي نكرده است" بسياري ديگر از سخن شناسان هم بر اين باورند. به گفته زنده ياد "قدسي خراساني" شاعر معاصر: "در مدح مولا همه شاعران گفته اند، اما آن شعري كه گل مي كند پيداست كه مورد عنايت مولاست. شما شاعري را سراغ داريد كه مسلمان باشد، شيعه باشد و در مدح مولا شعري نداشته باشد؟ اما آن كه گل مي كند من به نظرم مي آيد كه آن مورد عنايت مولاست."(١)
عشق شهريار به مولا علي(ع) در غزل "مناجات علي" به اوج خود مي رسد. اين غزل درخشانترين نمونه شعرهايي است كه در مدح حضرت علي(ع) سروده شده است، شهريار كه راز و نيازهاي شبانه خود را بر پهنه شعر كشانده، غزل مناجات علي را مي سرايد كه همچون گوهري تابان همواره در نورافشاني است. آن چه درواقع، اين جذبه و شور و مكاشفه را تبيين مي كند، همان احوال تازه اي است كه او را چنين دستخوش تحولات نموده است، اين شعر با بيت:
علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را
كه به ما سوا فكندي همه سايه هما را
در واقع استقبالي است از غزل خواجه حافظ شيرازي با مطلع:
به ملازمان سلطان كه رساند اين دعا را
كه به شكر پادشاهي ز نظر مران گدا را...
در اين شعر سيماي حضرت علي(ع) در هاله اي از پرتو الوهيت جلوه گر مي شود. شهريار، علي(ع) را پژواك حضرت حق تعالي مي داند. علي از ديدگاه او به آينه اي مي ماند كه براي شناخت خدا بايد در روي او نگريست:
دل اگر خدا شناسي همه در رخ علي بين
به علي شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا كه در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علي گرفته باشد سر چشمه بقا را
علي همچون ابر رحمتي روز جزا عطشي وسيع را به شفاعت مي آيد. اگر نه همه در آتش قهر الهي مي سوزند:
مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را
امام علي(ع)مظهر كرم و بخشش است، به طوري كه درحال ركوع انگشتر خويش را به مردي مستمند مي بخشد. او در اواخر عمر مباركش از پسر بزرگ خود امام حسن مي خواهد كه با قاتلش عبدالرحمن ابن ملجم به آيين اسارت رفتار كند و به او شير و نان دهد. چرا كه در خانه حضرت علي باب الحوائج است، پس:
برو اي گداي مسكين در خانه علي زن
كه نگين پادشاهي دهد از كرم گدا را
بجز از علي كه گويد به پسر كه قاتل من
چو اسير توست اكنون به اسير كن مدارا
طبع شاعر در برابر سيماي الهي علي در مي ماند. نمي داند او را چه بنامد:
نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت
متحيرم چه نامم شه ملك لافتي را
اين حيرت در مثنوي زيبا و پر رمز و راز "شب و علي" نيز رخ مي نمايد:
در جهاني همه شور و همه شرّ
ها عليٌ بشرٌ كيفَ بشر
زنده ياد استاد "مهرداد اوستا" شاعر بلند آوازه معاصر كشورمان" كه در واپسين سالهاى عمر هر دو استاد همراه با جمعي از شعراى نامى كشور در تبريز به زيارت استاد آمدند، مى گويد: " استاد شهريار با سرودن غزل پرشور و عارفانه مناجات و شعر <شب و علي> در مثنويهاي شيواي خويش، سيماي شهريار آن سيماي ملكوتي و آن نغمه آسماني، همانند با خورشيد تابندگي مي گيرد."
شهريار در مثنوي <شب و علي> خواننده را سوار بر شانه هاي زخمي تاريخ تشيع به پشت اعصار مي كشاند و او را در خلوت تاريك كوچه هاي كوفه به تماشاي عدالتي مظلوم مي برد. عدالتي كه با شتابي درخشان در متن شب مي لغزد. با آمدنش شب از چشمان كودكان يتيم كوفي مي ريزد.
استاد شهريار اين همه را با مهارت و توانايي شگرفي مي سرايد:
ناشناسي كه به تاريكي شب
مي برد شام يتيمان عرب
پادشاهي كه به شب برقع پوش
مي كشد بارگدايان بر دوش
علي در سخت ترين شرايط به ياري حضرت رسول (ص) مي شتافت. او شب هجرت پيامبر (ص) از مكه به مدينه براي فريفتن دشمنان در رختخواب آن حضرت خوابيد، استاد آن فداكارى عاشقانه را اينگونه تصوير مى كند:
عشقبازي كه هم آغوش خطر
خفت در خوابگه پيغمبر
شاعر، صحنه ضربت خوردن حضرت علي را در اين مثنوي چنين تصوير كرده است:
ماه محراب عبوديت حق
سر به محراب عبادت منشق
همين مضمون در شعر <آغلار> كه شاعر به زبان مادري خود (تركي آذربايجاني) سروده، به زباني سوزناكتر بيان شده است:
علي، شق القمر، محراب تيليت قان
قولاق وئر، مسجد اوخشار، منبر آغلار
علي دن شهريار سن بيراشاره
قوجاقلار قبري مالك اشتر آغلار
وقتي حضرت علي (ع) در جنگ خندق (احزاب) با عمر و بن عبدود روبرو شد. پيامبر اكرم فرمود: <امروز تمامي اسلام با تمامي كفر روبرو شده است. >استاد شهريار با استناد به اين فرمايش پيامبر (ص) و نيز حديث شريف <لافتي الاعلي، لاسيف الا ذوالفقار> در غزل <قيام محمد> چنين سروده:
به ذوالفقار علي ديدي استقامت اسلام
كنون به قامت قائم ببين قوام محمد
قطعه <شاهكار خلقت> بااقتباس از نوشته <جرج جرداق> انديشمند مسيحي شكل گرفته است:
به من بگوي كه اين فرد جمع و جامع كيست؟
كسي بجوي كه اين وصف را سزا باشد
به جان دوست كه او جز علي نخواهد بود
علي عجيب ترين خلقت خدا باشد
<لوح عبرت> مثنوي ديگري است از شهريار كه بيانگر داستان بازگشت حضرت علي(ع) و يارانش از جنگ صفين است:
علي آن شاهباز قاب قوسين
به گاه بازگشت از جنگ صفين
پياده پاي مي كوبد پياپي
سران لشكر اسلام، با وي
به پشت سر نهاده شام، شيدا
سواد كوفه اش از پيش پيدا
استاد شهزيار با نظرداشت حديث شريف نبوى <انا مدينه العلم و عليٌّ بابها> ، در <مفاخره علي به فاطمه> سروده است:
من علي شاه ولايت به دو عالم سمرستم
شهر علمست رسول الله و من باب دَرَستم
حضرت علي تلاشها و رنجهايي را كه حضرت فاطمه زهرا(س)متحمل مي شد، هماره ارج مي نهاد:
برو بكار خود اي دون كه در ديار علي
بعالمي نفروشند مويي از زهرا
عشق و ارادت به مولاعلي<ع> فقط خاص شيعيان نيست. به طوري كه جرج جرداق مسيحي هم زبان به وصف او مي گشايد و مى گويد"اي روزگار! تو را چه مي شد اگر تمام نيروهاي خود را بسيج مي كردي و در هر عصر و زماني، بزرگمردي به نام علي را، بدان عقل، بدان قلب، بدان زبان و بدان شمشير به انسانيت عطا مي كردي!"
چه بودي اگر هر زمان چون علي
يكي زادي از مادر روزگار
ترازوي عدلي چنان مستقيم
ستون اماني چنان استوار
همان گونه از ظلم بنياد كن
همان گونه بر زخم مرهم گذار
شاعر اگر چه جزء سادات است، از اين كه علي گونه نيست اشك حسرت مي ريزد. با اين همه از شفاعت مولايش نااميد نيست:
جز يك نسب كه از تو به خود بسته چيستم
من آن چنان كه آل علي هست نيستم
اما مرا هم اي علي از خود مران، كه من
تا چشم داشتم به حسينت گريستم
شفيعم كن علي را و خدايا مشكلم بگشاي
كه جز دست علي و آل او مشگل گشايي نيست
در جلد دوم ديوان شهريار ترجمه فارسي ابياتي از ديوان منسوب به اميرالمؤمنين نيز آمده است.
ديوان چند جلدي اين شاعر دلسوخته ديار آتشها سرشار از گلسروده هايي است كه از گلستان ولاي علي(ع) گرد آمده است. آن همه را در چنين گلداني كوچك نمي توانستم جاي داد. آن چه تقديم شد دسته گلي است در سالروز ولادت مولا علي(ع) كه به حق به نام "روز پدر" و "روز مرد" نام گرفته است.
با تبريك اين عيد سعيد و آرزوى سلامت و سعادت مردان و زنان اين سرزمين بهتر آن ديدم كه مصرع واره هايي از شعر <علي يا انسان كامل> پايانه اين نوشتار باشد:
يا علي نام تو بردم نه غمي ماند و نه همي
بابي انت و امي
گوييا هيچ نه همي بدلم بود، نه غمي
بابي انت و امي..
علی اصغر شعردوست
انتهای پیام/