نصر:میرزا یحیی آرینپور، متخلص به دانش، از جمله افرادی است که بی تردید جایگاه خاص و والایی در فرهنگ و ادب ایرانزمین دارد.
به گزارش نصر به نقل از ایرنا، این ادیب آزاده پس از عمری حیات پربار و تحقیق و تاریخنگاری ادبی و پس از یک سال تحمل بیماری در آبان ماه 1364 در سن 86 سالگی نقاب در خاک کشید.
هر چند در چهار دهه گذشته، همگان آرین پور را به خاطر اثر بی بدیل سه جلدی وی با عنوان "از صبا تا نیما" می شناختند، اما واقعیت این است که شاهکار اصلی وی زندگی اش بود و این شخصیت فرهیخته در طول زندگی آمیخته با سکوت معنادارش، هرگز از ایده آزادی خواهی و آزاداندیشی، لحظه ای دست برنداشت و به رغم قلم توانا و اندیشه والایش در هیچ یک از سازمان های فرهنگی عریض و طویل پهلوی وارد نشد.
همین ویژگی موجب شد که آرین پور یک سر و گردن بالاتر از دیگر ادب شناسان و مورخان هم عصر خود بایستد و اکثر صاحب نظران و منتقدان تاریخ معاصر ادبیات کشور مان، اعم از مخالف و موافق، در بی طرفی و عمق و غنای مثال زدنی آثار خلق شده توسط این محقق و تاریخ نویس، اندک تردیدی به دل راه ندهند.
بدون شک آراسته شدن آرین پور به این قبیل ویژگی های شخصیتی و علمی، حادثه ای اتفاقی نبود و ریشه در دوران بلوغ فکری و جسمی این انسان فرهیخته داشت.
هر چند آرین پور به دلیل نگاه تخصصی و عمیق خود به موضوعات مورد مطالعه اش در میان عامه مردم شناخته شده نیست، اما بزرگان عرصه تاریخ و ادبیات معاصر ایران، شناخت کافی از وی داشته و شهرت وی در زمینه ادب نگاری، مرزهای کشورمان را در نوردیده بود، به طوری که "ریبکا"، مستشرق معروف لهستانی، اشکالات خود را در برگرداندن متون روسی به فارسی از او به طریق مکاتبه سوال می کرد.
آرین پور در گرماگرم انقلاب مشروطه، حدود سال های 1278 شمسی، در دارالسلطنه تبریز چشم به جهان گشود و نایره انقلاب و غرش توپ و تفنگ مجاهدان تبریز علیه استبداد، وی را از همان کودکی، فردی شجاع و آزادیخواه به بار آورد .
او حدود 45 سال پیش در آستانه انتشار اثر گرانسنگ خود، «از صبا تا نیما»، شرح حالش را چنین نوشت:
"در تبریز متولد شده ام. روز و حتی ماه و سال تولدم را بدرستی نمی دانم. آنچه از این بابت در شناسنامه ام آمده، راه به جایی نمی برد، زیرا مستند به بیاض و یادداشت پشت جلد کتابی نیست. همین قدر می دانم که در دوران نهضت مشروطه خواهی چشم به جهان گشوده و نخستین سال های کودکی را در نایره انقلاب خونین آذربایجان گذرانده ام و هم اکنون صفیر گلوله های ستارخان سردار ملی و دیگر مجاهدان غیور تبریز در گوشم طنین انداز است.
نیای پدریم عباس میرزا نایب السلطنه، یگانه فرد شایسته خاندان قاجار بوده و از طرف مادر، سلسله نسب ام به خواجه نصیرالدین حکیم طوسی می رسد. اگر نازیدن به نام نیک نیکان روا باشد، من نازشم به این دو بزرگوار است. در اواسط سال 1299 شمسی که دموکرات های آذربایجان به رهبری شیخ محمد خیابانی برپاخاسته و الغای قرارداد 1919 ایران و انگلیس و اجرای قوانین اساسی را خواستار شدند، وارد خدمت وزارت دارایی در تبریز شدم و تا مرداد 1332 شمسی، سی و سه سال پیاپی در آن خدمت کردم. آغاز تحصیلاتم بر حسب اوضاع آن زمان در مکتب خانه بوده است. درس ابتدایی را در دبستان تمدن تبریز آموخته ام و علوم متوسطه را در دبیرستان محمدیه (فردوسی کنونی) آن شهر به پایان برده ام. آموزگاران من در دبیرستان از جمله شادروان ابوالقاسم فیوضات، تقی رفعت و .. بوده اند و من از بضاعت درجات علمی هر چه دارم، از آن بزرگواران دارم. در دبیرستان و مدتها بعد از آن گاهی به تفنن قصیده و غزل می ساختم و «دانش» تخلص می کردم.
تقی رفعت که از دانش و ادب جهان متمدن بهره وافی داشت، برای نخستین بار چشم و گوشم را به ادبیات نو باز کرد و پس از آن از سرودن شعر با آن قیود بی حد و حصر بیزاری نمودم. بعدها بعضی قطعات و ترجمه های شعری ام به طور پراکنده در مجلات " سخن" و "یغما" به چاپ رسیده است. در اواسط سال 1298شمسی که در کلاس ششم دبیرستان تحصیل می کردم، شش شماره از مجله «ادب» را انتشار دادم و چون به واسطه فراغت از تحصیل در دبیرستان، سردبیری مجله را ترک کردم، شش شماره دیگر از آن مجله تحت نظر شادروان اسماعیل امیر خیزی منتشر شد.
زبان روسی را در آموزشگاهی در تبریز فراگرفته ام و با زبان های انگلیسی و فرانسه آشنایی دارم. اوقات فراغت را با مطالعه، ترجمه و تالیف می گذارنم و تنها دلخوشی ام در زندگی آن است که اگر بتوانم نقشی از خود برای فرزندان این آب و خاک به یادگار بگذارم. در سال 1346 کتاب «ناصر خسرو و اسماعیلیان»، تالیف نفیس برتلس (ایران شناس روسی)، را به فارسی ترجمه کرده ام و این کتاب به همت بنیاد فرهنگ ایران چاپ شده است .
ترجمه دیگرم، کتاب «خاطرات سیمونیچ»، وزیر مختار روس است که حاوی قسمتی از وقایع نگاری پایان کار فتحعلی شاه و روزگار نواده اش محمد شاه و به خصوص شرح جنگ و عقب نشینی او از پشت دیوار هرات است که به اهتمام موسسه انتشارات فرانکلین چاپ می شود .. توفیق از خدا و تکیه بر اوست".
آرین پور که از نویسندگان مجله «ادب» بود، گاهی نیز مطالبی در نشریه "تجدد"، ارگان فرقه دموکرات خیابانی، به چاپ می رساند، چنان که وی بیش از انتقال به مدرسه محمدیه یکی از نخستین سروده های خود با مطلع « ایا فلک زده ملت ز خواب برخیزید / بسی نمانده که خاک سیه به سر ریزید»، را با امضای «یحیی میرزا، شاگرد مدرسه تمدن» در شماره دوم روزنامه «تجدد» به تاریخ 11 شعبان 1335قمری/ 3 خرداد 1296 شمسی به چاپ رسانده بود.
در شماره ششم مجله وزین و ادبی «ادب» نیز که نخستین شماره منتشر شده آن پس از آغاز قیام دموکرات های آزادیستان است، شعری تحت عنوان "آزادی، آزادیستان" به چاپ رسیده که سراینده آن "دانش" )یحیی آرین پور) و مطلع آن چنین بود: "ببال ای کشور ایران به زیر نور آزادی که آزادیستان آمد کنون وختور آزادی".
شاهزاده یحیی میرزای جوان، گذشته از همراهی معنوی، مثل بسیاری از دانش آموزان آن زمان تبریز، عملا با جنبش دموکراتیک خیابانی همراهی داشت، چنان که وی در تظاهرات باشکوه روز دوم تیر ماه 1299 شمسی که به مناسبت انتقال رهبری قیام به عالی قاپو، در برابر آن بنای دولتی و در پیشگاه شیخ محمد خیابانی برگزار شد، نطق شور انگیزی ایراد کرد.
اما اسب آمال و اندیشه های آزادی خواهانه و اصلاح گرایانه آرین پور جوان و هم مسلکانش که در راس آن شیخ محمد خیابانی و کسانی همچون تقی رفعت قرار داشتند، دیری نتاخت و با سرکوب نهضت خیابانی به دست مخبر السلطنه هدایت، وی نیز مانند بسیاری از جوانان آزادی خواه، به یکباره از عالم فرهنگ و سیاست کنار کشید و گوشه عزلت اختیار کرد.
با سرکوب نهضت آزادیستان و ورود آرین پور به خدمت وزارت دارایی، دوره ی جدیدی از حیات فرهنگی و ادبی این بزرگ مرد اندیشمند آغاز شد و فعالیت های وی در عرصه فرهنگ و هنر محدود به انس و همنشینی با چهره های سرشناس و مردمی قلم و ادب شد. آرین پور در این دوره از حیات خود که حدود نیم قرن تا سال 1350 شمسی، زمان انتشار کتاب بی بدیل "از صبا تا نیما" به طول انجامید، هرگز جلب ارگان های رسمی فرهنگی و هنری پهلوی که خیلی ها برای عضویت در آنها حاضر به انجام هرگونه تملق و چاپلوسی به محمدرضا پهلوی و دولتمردان و درباریان بودند، نشد و با درآمد حاصل از بازنشستگی وزارت دارایی و سپس مترجمی راه آهن دولتی ایران گذران زندگی کرد.
نصرت الله فتحی، معروف به آتشباک، در نامه ای به محمد قاضی، مترجم فقید و بنام کشورمان، با اشاره به اتوبیوگرافی چاپ شده از آرین پور در مجله «کتاب امروز» در سال1350 شمسی و همزمان با انتشار کتاب 2 جلدی «از صبا تا نیما» ، در تشریح ویژگی های علمی و اخلاقی این ستاره درخشان عرصه ادب نگاری و میزان محبوبیت اش در نزد محققان خارجی نوشت:
"در کتاب امروز عکسی از همشهری عزیزمان حضرت والا شاهزاده یحیی میرزا آرین پور بود که در زندگی نامه اش خود را پر کوچک کرده و خفض جناح نموده بود. این حضرت والا از چهل سال قبل در روزنامه مقالاتی می نوشت که استاد همایی به شاگردان کلاس ششم ادبی تبریز نشان می داد و می گفت از روی آن الگو بگیرند .. و ریبکا، مستشرق معروف، اشکالات خود را در برگردان روسی به فارسی از او به طریق مکاتبه سوال می کرد. فارسی و عربی را خوب می داند، ترکی را نیز... فرانسه اش خوب است، انگلیسی اش را نمی دانم چقدر است؟ پیش خود آموخته آواز را.
ایامی که ریبکا به تهران آمده، در دانشگاه راجع به حافظ سخنرانی می کرد، شازده حاضر نبود جلوتر برود و خودش را به وی معرفی نماید، من به زور وادارش کردم. همین که شناخت، تمام آن رجالی که از قبیل تقی زاده و غیره دور و برش را گرفته بودند، ول کرد و شازده را در آغوش فشرد و بوسید. در شعر هم دستی دارد. در نثر عالی می نویسد اما محتاط، کم کار شاید از آن بابت که لاف از سخن چو در توان زد".
البته آرین پور در طول حیات قلمی اش، نمایشنامه هایی نیز به یادگار گذاشته، با این همه از میان آثار فراوان خلق شده توسط این ادب شناس شهیر، مجموعه سه جلدی «از صبا تا نیما» و دنباله آن به نام «از نیما تا روزگار ما» که دومی حدود یک دهه بعد از مرگ مولف، به زیور طبع آراسته شد، بیش از دیگران جلوه می کند.
طبعا" کار بزرگ مرحوم آرین پور، تالیف کتاب مشهور و وزین "از صبا تا نیما" است که در 2 جلد منتشر شده و بی تردید تاکنون در زمینه فرهنگ و ادبیات از عصر مشروطه به این سو کتابی بدان جامعیت و خوش ذوقی نوشته نشده است.
گذشته از بحث ها و نقدهای علمی و ادبی صورت گرفته در خصوص این اثر که از حوصله این مقاله خارج است، نکته حایز اهمیت در ارتباط با آن، نکته بینی و ژرف اندیشی آرین پور می باشد. این ادیب دانشمند در کتاب «از نیما تا روزگار ما» نیز همانند اثر گرانسنگ قبلی اش، تاریخ ادب و فرهنگ ایران را در عصر پهلوی اول به شیوه ای تازه و مطلوب و نو به نگارش درآورد، به گونه ای که این اثر، با همه نقص ها، بهترین کتابی است که در آن تحولات زبان و ادبیات کشورمان به شیوه ای تحلیلی و تاریخی از سال 1300شمی به بعد، بررسی و تجریه و تحلیل شده است.
به نظر می رسد قضاوت های آرین پور در خصوص به اصطلاح ادبیان و پژوهشگران آن دوره که اغلب اعضای رسمی و دولتی دستگاه های علمی و فرهنگی و مبلغ سیاست های فرهنگی رژیم پهلوی بودند، حاصل یادداشت های وی در سالیان قدیم و در دوران اعمال محدودیت های رژیم سابق بوده و این ادیب توانمند، فرصت تجدید نظر و بازگویی برخی حقایق را در مورد امثال (پیرنیا)،(تقی زاده)، (اقبال)و دیگران، به دست نیاورده و با چالش های ذهنی در خصوص نوع داوری این دسته تا آخر عمر گرفتار بوده است و گرنه ماموریت های امثال پیرنیا و اقران وی برکسی پوشیده نیست.
تامل در تحقیقات ادبی آرین پور در اثر سه جلدی اش نشان می دهد که وی هرگاه به پدیده ها یا آثاری ادبی برمی خورد که مورد غفلت قرار گرفته اند، بهترین نظر را ارائه می دهد.
میرزا یحیی آرین پور بعد از 86 سال زندگی پرافتخار، سرانجام در آبان ماه 1364 شمسی در تهران و به دور از سرزمین آمال و آرزوهایش، در حالیکه میراث ادبی بی مانندی از خود به یادگار گذاشته بود، در اوج مظلومیت و به سادگی سال های نهضت آزادیستان با عالم خاکی وداع کرد و دوستداران حوزه فرهنگ و ادب را در غمی بزرگ فرو برد.
گفتنی است عکس استفاده شده در این مقاله، اثر استاد فرخ فخرالدینی، پیشکسوت «عکاسی چهره» کشورمان و همشهری مرحوم آرین پور، است.
انتهای پیام/