کافه کتاب (25)/
بیگانه؛ کتابی برای درک بهتر پوچی
1400/04/06 - 13:24 - کد خبر: 46452
نصر: آژانس خبری تحلیلی نصر به منظور معرفی کتاب بخش ویژه ای را با نام "کافه کتاب" ایجاد کرده است که قرار است در این بخش به توضیحاتی در خصوص کتاب های فاخر ایرانی و خارجی بپردازد. در بخش بیست و چهارم کافه کتاب به معرفی رمان خارجی بیگانه اثر آلبر کامو می پردازیم.
کتاب بیگانه با عنوان اصلی L’Étranger و با عنوان انگلیسی The Stranger یکی از بهترین کتابهای آلبر کامو است. رمانی که در سال ۱۹۴۰ به پایان رسید اما در سال ۱۹۴۲ به همت انتشارات گالیمار و با حمایت آندره مالرو منتشر شد. آلبر کامو در این رمان به یک زندگی پوچ میپردازد و تجربه احساس پوچی را پیش روی خواننده قرار میدهد.
کامو سه کتاب دارد که از آن با عنوان سهگانهی پوچی یاد میشود که شامل کتابهای: بیگانه، کالیگولا و افسانه سیزیف است. مطالعه این سه کتاب در کنار هم باعث میشود خواننده درک بهتری از مسئله پوچی و نحوه برخورد با آن از دیدگاه کامو داشته باشد. پیشنهاد ما این است که در کنار کتاب بیگانه کتاب افسانه سیزیف را حتما مطالعه کنید تا با دیدگاههای نویسنده پیرامون «پوچی» آشنا شوید.
آلبر کامو در سال ۱۹۱۳ از پدری الجزایری و مادری اسپانیایی به دنیا آمد و سراسر کودکی خود را با مادرش در یک محله فقیرنشین الجزیره به سر برد. پدرش در سال ۱۹۱۴ در جنگ جهانی اول کشته شد. مادر کامو در زندگیاش نقش پررنگی داشت و اهمیت جایگاه مادر در کتابهای او نیز مشخص است. هنگام انتشار رمان بیگانه، شهرت کامو اوج گرفت و نهایتاً در سال ۱۹۵۷ کامو توانست برنده جایزه نوبل ادبیات شود. موسسه نوبل در توصیف آثار او مینویسد: «آثار مهم ادبی او با روشنبینی و شنیدن دقیق مشکلات وجدان انسانی در زمان ما همراه است.»
کتاب بیگانه
شروع کتاب بیگانه بدون تردید یکی از ماندگارترین و حتی تکاندهندهترین شروعها در دنیای ادبیات است. جملات کوتاهی که علاوه بر نشان دادن شخصیت اصلی کتاب، بلافاصله خواننده را نیز درگیر خود میکند. این جملات چنین است:
امروز مامان مُرد. شاید هم دیروز. نمیدانم. تلگرامی از خانهی سالمندان به دستم رسید: «مادر درگذشت. مراسم تدفین فردا. با احترام.» این چیزی را نمیرساند. شاید هم دیروز بوده است. (کتاب بیگانه اثر آلبر کامو – صفحه ۵)
راوی رمان بیگانه مرد جوان مجردی است که در الجزایر زندگی میکند و کارمند یک شرکت است. کسی که نام خانوادگیاش «مورسو» است اما نام کوچکش مشخص نیست. از گذشته مورسو چیز زیادی در کتاب آورده نشده ولی میفهمیم که او با مادرش در یک آپارتمان زندگی میکرد و پدرش را ندیده است. بعدها نیز مادرش را به خانه سالمندان فرستاده است اما این بدان معنا نیست که او مادرش را دوست نداشته و یا با او رابطهای نزدیک نداشته است.
حال مورسو باید به مراسم تدفین مادرش میرفت. بنابراین از رئیس خود مرخصی میگیرد و با اتوبوس راهی مقصد میشود. پس از بیتفاوتی مورسو به زمان مرگ مادرش، شوک دوم هنگامی به خواننده وارد میشود که میبیند او حتی حاضر نیست برای بار آخر در تابوت را باز کند و مادرش را ببیند. در عوض سیگار میکشد و قهوه مینوشد.
نکته قابل توجه در اینجاست که خود مورسو هم میداند این رفتار غیرعادی است و حتی احساس میکند دیگران به خاطر اینکه مادرش را برای بار آخر ندیده مشغول محاکمه او هستند. اما به هر حال او اهمیت نمیدهد و کاملا بیتفاوت است.
داستان با شرح روزهای بعد از مراسم تدفین ادامه پیدا میکند. مورسو به عنوان انسانی که به همهچیز بیاعتناست در فردای فوت مادرش برای شنا به استخر میرود و وقتی در آنجا با زنی که قبلا میشناخت روبهرو میشود، همان شب با او به رختخواب میرود. حتی مدتی بعد که زن از او درخواست ازدواج میکند، مورسو با اینکه او را دوست ندارد جواب مثبت میدهد.
در بخش اول کتاب با همسایههای مورسو نیز آشنا میشویم که هر کدام بعدها نقش تعیینکنندهای در داستان دارند. مورسو در همهجا دورویی و اغراق میبیند اما در عین حال از هیچ کمکی به همسایههای خود دریغ نمیکند. مخصوصاً به رمون بسیار کمک میکند تا انتقام درستی از معشوقهاش بگیرد! نتیجه این کارها در پایان بخش اول این است که مورسو مرتکب عملی وحشتناک میشود و یک عرب را که برادر معشوقه رمون است به قتل میرساند.
سرتاسر آسمان انگار شکاف خورد و بارانی از آتش از آن بارید. تمام وجودم منقبض شد و دستم محکمتر روی هفتتیر فشرده شد. ماشه زیر انگشتم آمد؛ قبضهی صاف و صیقلیاش را لمس کردم؛ و آنجا، وسط آنهمه سر و صدای تیز و کرکننده بود که همهچیز اتفاق افتاد. عرق و آفتاب را کنار زدم. میدانستم که جریان متوازن روز را به هم زدهام و داغان کردهام و آن سکوت فوقالعادهی ساحلی را که در آن شاد بودم شکستهام. بعد چهار بار دیگر به آن جسم بیجان شلیک کردم. گلولهها در این جسم مینشستند بدون اینکه ردی از خودشان به جا بگذارند. مثل نواختن چهار ضربهی محکم به در بدبختی بود. (کتاب بیگانه اثر آلبر کامو – صفحه ۶۳)
بخش دوم کتاب در زندان و در دادگاه جریان دارد. در این بخش است که واکنش انفعالی مورسو را در دادگاه میبینیم و به فلسفه کارهای او تا حدودی پی میبریم. در ادامه بیشتر درباره بخش دوم و فلسفه موجود در کتاب، صحبت میکنیم. بنابراین در نظر داشته باشید که در ادامه ممکن است بخشهایی از کتاب را فاش کنیم.
درباره کتاب آلبر کامو
برای درک رمان بیگانه و کارهای مورسو مهمترین فصل کتاب، فصل پایانی است. یعنی جایی که مورسو در زندان با کشیش صحبت میکند و به طور مشخص به پوچ بودن زندگی اشاره میکند. حرف مورسو این است که زندگی و کارهای ما هیچ اهمیتی ندارد چرا که در انتهای آن مرگ در انتظار همه ما است. البته باید در نظر داشت که مورسو قبلاً وجود دنیای پس از مرگ را انکار کرده و اعتقادی هم به خدا ندارد. مورسو به طور مشخص یک انسان پوچ است که به دلیل صداقتی که دارد محکوم میشود.
انتهای پیام/