گزارش اختصاصی نصر ؛
اظهارات تکان دهنده برادری که دو برادرش را کشت! / عاشق برادرانم بودم!
1400/01/22 - 16:15 - کد خبر: 40727
نصر: در چهارمین روز از سال جدید، در یکی از روستاهای اطراف تبریز، مرد جوانی برادران خود را با ضرب گلوله به قتل می رساند و پا به فرار می گذارد.
به گزارش نصر، پرونده این مرد جوان هم اکنون در شعبه شش دادگاه کیفری تبریز، توسط "یوسف ضیامهر" بازپرس ویژه قتل تحت بررسی است؛ و به گفته وی تنها سه روز بعد از فرار، این مرد جوان در دام قانون می افتد.
روی خوش روزگار را ندیدم
به منظور بررسی ابعاد مختلف این حادثه دلخراش سراغ متهم این پرونده رفتیم. بازپرس ویزه قتل هم در کمال همکاری زمینه مصاحبه با این متهم جوان را فراهم کرد.
در گفت و گویی کوتاه با وی در خصوص انگیزه های قتل و چرایی موضوع سئوالاتی ر مطرح کردیم که مطالعه پاسخ های وی خالی از لطف نیست.
مرد جوان متهم به قتل در گفت و گو با خبرنگار نصر، با بیان این که روزگار هیچ وقت با من سرسازگاری نداشت، می گوید: خیلی دلم می خواست درس بخوانم، اما پدرم همیشه مخالفت می کرد. مخالفت هایش تا آن حد بود که بیشتر وقت ها به مدرسه می آمد و در مقابل هم کلاسی ها و معلمم، شخصیت مرا خرد می کرد و با ضرب و شتم توسط چوب و چماق به خانه برمی گرداند. دلیل مخالفت هایش هم این بود وقتی تو مدرسه می روی کسی نیست حیوانات و گوسفندان مرا به چرا ببرد. تو باید کلاس درس و مدرسه را کنار بگذاری و به حیوانات رسیدگی کنی. با این اوصاف فقط توانستم تا پنجم ابتدایی درس بخوانم.
قول 250 متر زمین
حدود 10 سال پیش بعد از بازگشت از خدمت سربازی، که به سن ازدواج رسیده بودم، پدرم مجبورم کرد با دختری که نمی شناختم و هیچ حسی به وی نداشتم ازدواج کنم. اما من شدیدا مخالفت کردم و پدرم قول داد اگر راضی به ازدواج با دختری که مدنظر وی است شوم، حاضر است 250 متر از زمین های خود را به نامم کند؛ ولی باز قلبم راضی نشد، چون نمی خواستم به خاطر پول زندگی کنم. اما وقتی برای انجام کاری بندر رفته بودم. موقع بازگشت در کمال ناباروری متوجه شدم قرار نامزدی و عقد با دختر مورد نظر بدون این که موافقت مرا بگیرند گذاشته شده است.
بعد از گذشت سه سال از زندگی مشترکمان، تصمیم گرفتم زمینی را که پدرم قولش را داده بود، از وی بگیرم؛ اما پدرم کلا زیر حرفش زد و نهایتا هم گفت تنها 100 متر را می توانم به تو بدهم؛ ولی اصلا قصد دادن آن صد متر را هم نداشت و فقط دنبال بهانه بود.
مادرم از دست پدرم دق کرد!
اخلاق پدرم تا آن حد بد بود که به خاطر رفتارهای بد وی، 10 سال پیش مادرم سکته کرد، اما خوشبختانه دوباره حالش خوب شد و به زندگی برگشت؛ ولی رفتارهای پدرم آن قدر مادرم را آزار داد که شش ماه پیش دوباره سکته کرد و برای همیشه تنهایمان گذاشت.
بعد از فوت مادرمان، اوضاع زندگی مان با وخیم تر شدن اخلاق پدرمان بدتر شد. مدام بهانه گیری می کرد و مدعی می شد: "فرزندانم به من رسیدگی نمی کنند، حاضر نیستند از من مراقبت کنند" و به خاطر همین مسئله هم از همه ما شکایت کرد. آنقدر از دست رفتارهای پدرم خسته شده بودم که تصمیم گرفتم سال گذشته کل زندگی ام را بفروشم و به تبریز بروم؛ اما به خاطر بعضی شرایط نشد.
شش برادر و سه خواهر بودیم، به خاطر حفظ آبروی خود و دلسوزی به حال پدرمان تصمیم گرفتیم مسئولیت نگهداری از پدرمان بر عهده برادر کوچکمان باشد. و به ازای آن بخشی از اموال پدرمان به وی تعلق بگیرد. من هم تصمیم گرفتم 10 میلیون تومان از جیب خود به برادرم کوچکترم بدهم.
روشن شدن تکلیف اموال پدرم
بنابراین برادر کوچکترم به همراه خانواده خود به منزل پدرمان اسباب کشی کردند. بعد از گذشت مدتی، برادرم از پدرم خواست تا تکلیف اموالی را که قولش را داده بود مشخص کند، اما پدرم جوابش را با بد و بیراه داد.
مقرر شد برای مشخص شدن تکلیف اموال پدرم، بعد از عید جلسه ای با حضور ریش سفیدان ده و اعضای شورا برگزار شود. من هم که دیگر به خاطر درخواست های مکرر از پدرم برای دادن زمینی که قولش را داده بود، به شدت خسته شده بودم؛ تصمیم گرفتم اسلحه ای کمری تهیه کنم و در جلسه مذکور، با تظاهر به خودکشی با اسلحه، پدرم را تهدید نمایم تا مجبور به دادن حقم شود.
باعث مرگ دو تن از برادران خود شدم
روز چهارشنبه، چهارمین روز از سال جدید، جلسه تشکیل شد و همه برادرانم با بزرگان و اعضای شورای ده، در آن حضور یافتند تا تکلیف ملک و املاک پدرم مشخص شود. در جلسه مذکور پدرم طبق معمول حاضر به دادن حقم نشد و با تهمت ها و بد و بیراه هایی که در جمع نثارم کرد، موجبات عصبانیت مرا فراهم نمود. از جلسه بیرون آمدم و به سمت ماشینم حرکت کردم تا اسلحه را بردارم و نقشه خود را عملی نمایم. وقتی اسلحه به دست به حیاط برگشتم یکی از برادرانم را در حیاط دیدم. نمی دانم در آن لحظه چه اتفاقی افتاد و واقعا چرا آن کار را کردم و این شد که عامل قتل دو برادرم شدم.
[به این جا که رسید بغض توان صحبت کردن را از وی گرفت، تمام تلاش خود را می کرد تا در برابر اشکی که قصد سرازیر شدن از چشمانش را داشت، بگیرد؛ ولی گویا توان اشک از قدرت مردانه این مرد جوان بیشتر بود؛ طولی نکشید که اشک هایش بی محابا سرازیر شدند.]
با چشمانی پر از اشک که انگار صدایش از ته چاه درمی آمد ادامه می دهد: من عاشق برادرانم بودم و به هیچ وجه قصد کشتن آن ها را نداشتم. الان که باعث مرگ دو تن از برادران خود شده ام به شدت پشیمانم؛ انگار که به جای برادرانم دو بازوی خود را زده ام؛ ای کاش هیچ وقت آن روز شوم فرا نمی رسید، ای کاش هیچ وقت آن اسلحه لعنتی را تهیه نمی کردم. ای کاش هیچ وقت باعث مرگ برادران خونی خود نمی شدم. ای کاش الان برادرانم زنده بودند، از روی همسر و فرزندان مرحوم برادرانم به شدت خجالت زده هستم و نمی دانم چگونه با آنان روبرو خواهم شد.
گزارش نصر می افزاید، متهم به قتل که سه روز پس از این قتل هولناک در دام قانون گرفتار شد هم اکنون به منظور طی مراحل قانونی در اختیار دستگاه قضا قرار دارد.
انتهای پیام/