این زن ایرانی طناب اعدام ها را پاره می کند

1399/12/27 - 12:46 - کد خبر: 39665
خانم

نصر: زن ایرانی توانست 38 قاتل اعدامی را سرنوشت شان را تغییر دهد.

به گزارش نصر، این زن  42ساله از تلاش‌هایش برای نجات افراد محکوم به قصاص می‌گوید.
بنا به این گزارش، «اشک شوق خانواده زندانیان نجات یافته، بهترین پاداش برای من است.» این بخشی از حرف‌های مریم کارگردستجردی، فعال اجتماعی است که تاکنون توانسته با کمک افراد خَیر 38نفر که به اتهام قتل در یک قدمی چوبه دار قرار داشتند را نجات دهد. او  از تلخی‌ها و شیرینی‌های تلاش برای نجات انسان‌ها از چوبه دار می‌گوید.

38 قاتل اعدامی در یک قدمی چوبه دار
چطور شد که تصمیم گرفتید برای بخشش افرادی که به قصاص محکوم شده‌اند تلاش کنید و چطور وارد این راه شدید؟
از قبل به فعالیت‌های اجتماعی علاقه داشتم. آن زمان به خانه سالمندان سر می‌زدم و برای افراد سالمند میوه و غذا می‌بردم.
این کار، حال خوبی به من می‌داد. یک روز دیدم یکی از عزیزان سالمند که خانمی حدود 60ساله بود ناراحت است و گریه می‌کند. وقتی دلیل ناراحتی او را پرسیدم گفت: پسرش ناخواسته مرتکب قتل شده و اگر نتوانیم دیه مقتول را بدهیم پسرم قصاص می‌شود. او گفت همه زندگی‌شان را فروخته‌اند، اما باز هم پول کم دارند.
موضوع را با چند نفر از دوستانم در میان گذاشتم و از طریق گروه‌های تلگرامی توانستیم برای این جوان کمک جمع کنیم و مدتی بعد دیه کامل شد و او از قصاص نجات پیدا کرد. روزی را که با مادر این جوان جلوی زندان رفتیم و آزادی پسرش را دید، یکی از بهترین روزهای عمرم است. بعد از این پرونده خانم دیگری تماس گرفت.
او هم شوهرش دچار مشکل مشابهی شده بود و به خاطر قتل شبه عمد در‌ ماه حرام باید دیه سنگینی پرداخت می‌کرد.
او 20سال در زندان بود و وقتی ماجرا را فهمیدم همه تلاشم را کردم و با کمک خَیران توانستیم او را آزاد کنیم. از آن به بعد بود که تلاش هایم برای آزادی زندانیان ادامه پیدا کرد.
در این مدت در چند پرونده موفق به جلب رضایت اولیای دم و نجات افراد محکوم به قصاص شده اید؟
تا جایی که به‌خاطر دارم در آزادی 38نفر که محکوم به قصاص شده بودند دخیل بودم و همه تلاشم را انجام دادم. در این راه اما افراد خَیر زیادی به من کمک کردند.

راز موفقیت شما در این پرونده‌ها چیست؟ چطور رفتار می‌کنید که اولیای دم با وجود از دست دادن عزیزشان حاضر می‌شوند قاتل را ببخشند؟
هنگام رضایت گرفتن باید به اولیای دم هم حق داد. آنها عزیزشان را از دست داده‌اند و داغدار هستند. باید آنها را درک کرد. من چند مرتبه می‌روم و فقط حرف‌هایشان را گوش می‌کنم تا کمی سبک شوند. بعد تلاش می‌کنم آنها را آرام کنم و سپس درباره بخشش و فضیلت هایش صحبت می‌کنم. از طرفی من برای پرونده‌های قتلی که در شرایط خاصی اتفاق افتاده تلاش می‌کنم.
مثلا فردی در سن کم مرتکب قتل شده یا اینکه بر اثر حادثه مرتکب خطا شده و.... من اول نزدیکان خانواده مقتول را واسطه می‌کنم تا با اولیای دم صحبت کنند. در منطقه ما برای خانم‌ها احترام زیادی قائل هستند و به خانم‌ها می‌گویند بی‌بی. یادم می‌آید به خاطر رضایت گرفتن در یک پرونده قتل به خانه اولیای دم رفته بودیم و خیلی اصرار کردیم اما آنها حاضر به بخشش نبودند.
من اجازه دادم همه صحبت هایشان را انجام دادند و آخر سر قرآنی را که همراهم بود به پدر مقتول دادم و شالم را روی دستش انداختم و از روی آن دستش را بوسیدم. او گفت من به هیچ‌کس رضایت نمی‌دهم به جز بی‌بی. منظورش من بودم و به لطف خدا قاتل فرزندشان را بخشیدند.
در بین این پرونده‌ها کدام مورد از همه سخت‌تر بوده و امید کمتری برای بخشیده شدن قاتل داشته اید؟
سخت‌ترین پرونده مربوط به جوانی بود که بر اثر یک حادثه تیراندازی، مرتکب قتل برادرش و دوست او شده بود. این حادثه ناخواسته اتفاق افتاده بود اما اولیای دم، چه مادر قاتل و چه اولیای دم دومین مقتول حاضر به بخشش نبودند و قرار بود متهم قصاص شود. در این‌باره تلاش‌های زیادی انجام شد تا اینکه در آخرین روزها، مادر قاتل او را بخشید و توانستیم با پرداخت مبلغ 500میلیون تومان رضایت اولیای دم دومین مقتول را هم جلب کنیم تا یکی از سخت‌ترین پرونده‌ها پایان شیرینی داشته باشد.
آیا موردی بوده که تلاش شما برای جلب رضایت اولیای دم به نتیجه نرسد و فرد محکوم به قصاص مجازات شود؟
به لطف خدا تا به حال پرونده‌ای نبوده که من وارد شوم و به نتیجه نرسد. این به خاطر عنایت خداوند است که تا به حال در 38پرونده قتلی که وارد شده‌ام نتیجه گرفته‌ام. با وجود اینکه به لطف خدا در همه پرونده‌ها موفق به جلب رضایت اولیای دم شده‌ام اما در همین بخشش‌های موفقیت آمیز 3حادثه تلخ اتفاق افتاد که هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. آن هم به خاطر اینکه مادر 3جوان محکوم به قصاص از شوق آزادی فرزندان‌شان فوت شدند و نتوانستند آنها را ببیند.
نخستین مورد مربوط به جوانی به نام جواد بود. او 14سال را به اتهام قتل در زندان گذرانده بود که توانستیم رضایت اولیای دم را جلب کنیم اما قبل از آزادی‌اش مادرش فوت کرد و نتوانست او را ببیند.
دومین مورد هم مربوط به جوانی به نام اصغر بود. او بعد از قتل، 14سال فراری بود و بعد که دستگیر شد 6سال را در زندان گذراند و در همه این مدت مادرش چشم انتظار او بود تا اینکه اولیای دم او را بخشیدند اما چند روز پیش از آزادی‌اش مادرش فوت شد و دیدار آنها به قیامت افتاد. سومین حادثه تلخ هم در پرونده مردی به نام علی اتفاق افتاد.
او توانسته بود رضایت اولیای دم را بعد از 21سال به‌دست بیاورد. مادر خانه را آب و جارو کرده بود و منتظر پسرش بود که بعد از سال‌ها او را در آغوش بگیرد اما در همین هنگام بر اثر سکته فوت شد.

نجات یک محکوم به قصاص شیرین است اما در بین همین پرونده‌ها کدام مورد از همه برای شما شیرین‌تر بوده است؟
در یکی از پرونده‌ها دختری به نام الینا که 2سال داشت پدرش به‌دلیل قتل به زندان افتاد و او نتوانست سال‌ها پدرش را ببیند. من وقتی این موضوع را فهمیدم همه تلاشم را انجام دادم تا پدر الینا آزاد شود. در این راه خَیران زیادی با ما همراه شدند تا اینکه سرانجام پدر الینا بعد از 6سال از زندان آزاد شد و روزی که خنده الینا که دختری 8ساله شده بود را دیدم، شیرین‌ترین اتفاق در پرونده‌ها برایم رقم خورد. آن زمان که الینا کوچک بود وقتی به خانه‌شان می‌رفتم همیشه سراغ پدرش را می‌گرفت و می‌گفت خاله کی پدرم برمی‌گردد و من به او قول آزادی پدرش را داده بودم و خدا را شکر که قولم را عملی کردم.

بعضی از اولیای دم در قبال دریافت دیه حاضر به گذشت می‌شوند. سنگین‌ترین دیه‌ای که در این پرونده‌ها پرداخت شده چه مبلغی بوده است؟
یکی از مسائل مهم در پرونده‌ها بخشش دیه است. بعضی خانواده‌ها حاضر می‌شوند برای رضای خدا قاتل را ببخشند، اما در تعداد زیادی از پرونده‌ها اولیای دم مبالغ سنگینی را به‌عنوان دیه تعیین می‌کنند. در یکی از پرونده‌های قتل که مربوط به استان خوزستان است اولیای دم جوانی که در یک درگیری به قتل رسیده بود حاضر به بخشش قاتل نبودند و برای اجرای حکم قصاص اصرار می‌کردند اما در نهایت حاضر به دریافت دیه شدند و اعلام کردند 8میلیارد تومان دیه می‌خواهند. برای تامین این پول هنگفت همه اقوام محکوم به قصاص، زمین‌هایشان را فروختند و خیران زیادی هم مشارکت کردند تا در نهایت توانستیم دیه درخواستی اولیای دم را فراهم کنیم.

تلاش برای نجات زندانیان وقت و انرژی زیادی از شما می‌گیرد. خانواده‌تان در این مورد چطور با شما کنار آمده اند؟
همسرم آزاده و جانباز است. او سختی‌های زندان و دوری را به خوبی درک می‌کند. می‌داند که اوضاع زندانیان چطور است و نه ‌تنها مانع نمی‌شود، بلکه همیشه خودش به من کمک می‌کند و همیشه همراهم است. پسرم هم آن اوایل روی این موضوع کمی حساس بود، اما بعد وقتی از تماس‌های محبت آمیز خانواده زندانیان با خبر شد و فیلم‌های آزادی زندانیان را دید نظرش عوض شد و حالا او هم پیگیر آزادی زندانیان است.

آیا پیش آمده که وقتی برای جلب رضایت اولیای دم سراغ‌شان می‌روید آنها با شما درگیر شوند یا بی‌احترامی کنند؟
خانواده مقتولان حق دارند که ناراحت و عصبانی باشند. آنها داغ دیده‌اند و باید درک‌شان کرد. ما باید خودمان را جای آنها بگذاریم تا بفهمیم که چه سختی‌هایی را تحمل می‌کنند. به همین دلیل وقتی برای رضایت سراغ‌شان می‌رویم باید توقع هر برخوردی را داشته باشیم. در 38پرونده‌ای که من پیگیری کرده‌ام به لطف خدا هیچ‌کدام به من بی‌احترامی نکرده‌اند و همیشه حرمتم را نگه داشته‌اند. من این کارها را به نیت سلامتی و عاقبت بخیری پدر و مادرم انجام می‌دهم. وقتی خانواده زندانیان نجات یافته، اشک شوق می‌ریزند و من را دعا می‌کنند از آنها می‌خواهم برای پدر و مادرم دعا کنند. همین برای من بزرگ‌ترین پاداش است.
انتهای پیام/

پژوهشیار