یادداشت/
شنای پروانه، قهرمانی حجت/ تحلیلی بر فیلم سینمایی شنای پروانه
1399/12/24 - 09:56 - کد خبر: 39461
نصر: "شنای پروانه" را شاید بتوان حاصل اجتماع تهیه کننده ای با پس زمینه ی روزنامه نگاری و کارگردانی با سابقه ی مستندسازی دانست.
رسول صدر عاملی که کارگردانی فیلم های چون "دختری با کفش های کتانی" و "من ترانه پانزده سال دارم" را در دوران اصلاحات - و تبلور سینمای اجتماعی با بیان صریح تر- در کارنامه دارد؛تهیه کنندگی "شنای پروانه"ای را بر عهده گرفته که محمد کارت پس از مستندهای موفقی چون خون مردگی به عنوان اولین اثر سینمایی بلند خود مقابل دوربین برده است.
"شنای پروانه" با دست مایه قرار دادن موضوعی (انتشار فیلم خصوصی یک زن) متولد شده که پیشتر موضوعات مشابه آن منجر به تولیداتی در حوزه ی سینمای روشن فکری طبقه ی متوسط محور گردیده است ؛ اما در اینجا و در این فیلم این موضوع تنها به عنوان استارتر و پیش برنده ی ده دقیقه ی معروف اول فیلمها کارکرد میابد و تاثیری بر ادامه ی روند فیلم نمیگذارد.
پروانه و شنایش و فیلم منتشر شده اش به عنوان بسترساز ماجرای هاشم و حجت و مصیب و دیگر مردهای داستان رها میشود تا این فیلم نیز مانند بسیاری دیگر از فیلم های سینمای ایران "برای زنان" نباشد و در حد فیلمی "با زنان" برای پیشبرد داستان مردانه اش باقی بماند.
کاراکتر پروانه که میتوانست حتی پس از قتلش به صورت مک گافین و غایب حاضر در درام ، پیوند کاراکتر ها ،رمزگشایی ها و امثالهم حاضر باشد ؛ به باد فراموشی سپرده میشود که این البته ایراد فیلم محسوب نمیشود و تنها مسیر فیلم را تعیین میکند.
در مردسالاری حاکم بر اتمسفر فیلم،که البته مشتی نمونه ی خروار جامعه ی ماست؛میتوان از پدر پروانه نام برد که در نبود کنشی از مادر او -که قانونا و عرفا نیز کنشمند محسوب نمیشود- رضایت خود را در برابر قتل، پیدا کردن فرد منتشر کننده ی فیلم عنوان میکند تا اصالت را از پروانه سلب و موضوع را صرفا به بزه اجتماعی نشر تصویر تن برهنه ی یک زن تقلیل دهد.
فیلم ساز اگرچه آغازگری اجتماعی یافته و آن را حتی به نام فیلمش نیز تعمیم داده ؛ اما سعی میکند سراغ جنسی از سینما برود که نگارنده آنرا سینمای مسعود کیمیایی مینامد. مولفه های آن سینما که البته همسایگی لبه به لبه ای هم با سینمای فیلم فارسی دارد در فیلم مشهود است. این به این معنی نیست که فیلم الزاما به فیلم فارسی بدل میشود. مولفه هایی چون "گنده لات ها" ، "قمار" ، "غیرت" ،"برادری"، "رفاقت"، "مشروب"،"مواد مخدر" و "ادبیات خاص جنوب شهری" و امثال آن در فیلم دیده میشود؛ اما مهمتر از همه ی این مولفه ها عنصر "مرد بی قانون" است که همچون بسیاری آثار کیمیایی اینجا نیز وجود دارد و زحمت آن بر گرده ی گنده لات های فیلم و البته حجت به عنوان کاراکتری متفاوت تر و کار شده تر سنگینی میکند. مرد بی قانون کاراکتری است که برای رتق و فتق امور نیازی و ارجاعی به قانون، پلیس، حاکم و سیستم ندارد و خود هم حکم میکند و هم اجرای احکام را بر عهده دارد. گونه ای از رویه ی شخصیت سازی که حتی گفته میشود پای س امامی معروف را سالها پیش به سینما باز میکند و سفارش آثاری چون "سلطان" ، "اعتراض" و "ضیافت" را به کیمیایی میدهد تا بعدتر بتواند در پذیرش اجتماعی پدیده ی قتل های زنجیره ای که مدلی از اقدام مرد بی قانون هستند ایفاگر نقش باشد. در "شنای پروانه"حجت شخصا و به عنوان قهرمان این ژانر به کشف ماجرا میپردازد.
آغاز جستجوی معمایی/پلیسی توسط شخصیت حجت آغاز میشود تا مراحل کشمکش در یک فیلمنامه ی کلاسیک به مراحل جستجو واگذار شود، جستجو روندی خطی دارد و گاه موجب کاهش ریتم فیلم و کسالت بار بودن آن میشود که فیلمساز با افزودن صحنه های اکشن و یا توسل به ترفندی چون کاراکتر زن مرد نما میکوشد مانع یکنواختی فیلم شود. به نظر میرسد شیوه ی روایی غالبا خطی در فیلم های مستند ، فیلمساز را در میانه ی فیلم به این ورطه میاندازد که البته او در مهار ضرب آهنگ پایین موفق میشود و بیننده را منتظر ادامه ی ماجرا نگاه میدارد .
در این مسیر همه ی آدم ها دست به دست هم میدهند تا شخصیتی لوتی و با مرام از هاشم تبیین کنند و بیننده را در اعطای عنوان قهرمانی فیلم مابین حجت و هاشم فعلا دست به مهره نگاه دارند. ویژگی های قهرمانی در فیلم های کیمیاییستی لوتی بودن، غیرت، حامی مظلوم بودن ، نان دادن و برادریست که هاشم حایز همه ی این شرایط است. چرا که عشق خود را قربانی غیرت کرده و برای جوان های فیلم نان و کار آفریده حتی اگر به قیمت بانه شدن تهران باشد و در سالهای زندان حجت ، حامی خانواده او بوده است. پس قهرمان تا اینجا هاشم است چرا که حجت در مقابل او به اذعان پدر به سمت لاتی نرفته ، دست و پا چلفتی تر، اهل کار و تا حدودی نفهم است؛ شاید آنقدر نفهم که هیچ ماموری به او شک نکند تا بتواند ترانزیت مواد مخدر برادر هاشم را عهده دار شود. اینجاست که به آرامی سلب قهرمانی از هاشم آغاز میگردد و مصیب نیز تو زرد و نالوتی از آب درمی آید و معلوم میشود که همدست هاشم در دوره ای و آمر انتشار فیلم ناموس هاشم در دوره ای دیگر بوده است. هاشم و مصیب از کسب عنوان قهرمانی به دور میمانند تا حجت ساده روی که با عرق جبین نان میخورد تبدیل به لوتی فیلم شود حجت در راه برادر آنچه بوده کم نگذاشته و با قهرمانی ژانر کیمیایی فاصله ای ندارد تا اینکه حجت ، حجت را تمام میکند و بر سر سفره در انتهای فیلم پرده از مرد بی قانونی برمیدارد که پا را یک گام فراتر نهاده و علاوه بر بی قانونی ، برای قانون نقشه راه هم ترسیم میکند. او با لو ندادن عامل انتشار فیلم، پرونده ی هاشم را برای همیشه باز نگه میدارد و هاشم را در شرط پدر پروانه برای یافتن عامل انتشار فیلم میبازاند تا هرچه سریعتر دام اعدام را هاشم در آغوش بگیرد و با جاسازی حجمی مشخص از مواد مخدر در خانه مصیب که با پول خود او خریده است؛ او و قانون را به سمت اعدام مصیب رهنمون میشود. قهرمان حجت به دست قانون قانون را بازی میدهد و حکم حاکم قانون را پیشتر میبرد تا هم قهرمانیش مسجل شود و هم فیلمساز به واسطه ی او با موفقیتی مثال زدنی به استهزای مفهوم عدل بپردازد ؛ آن هم به دست یک نفهم که هیچ کس به او شک نمیکند...
محمد فرشباف
انتهای پیام/