کافه کتاب (11)/

خسی در میقات؛ گرایشی به کشف نیروی معنوی در خویشتن است

1399/12/20 - 16:52 - کد خبر: 39304
خسی در میقات

نصر: آژانس خبری تحلیلی نصر به منظور معرفی کتاب بخش ویژه ای را با نام "کافه کتاب" ایجاد کرده است که قرار است در این بخش به توضیحاتی در خصوص کتاب های فاخر ایرانی و خارجی بپردازد. در بخش هفتم کافه کتاب به معرفی رمان ایرانی خسی درمیقات، اثر جلال آل احمد می پردازیم.

خسی در میقات سفرنامه ی حج آل احمد است و در زمینه ی کارهای او، چه از نظر سبک و چه از نظر درونمایه، جای نمایانی دارد. این کتاب فقط دربردارنده دیدنی های عادی زایر خانه ی خدا نیست، مسائل دیگری نیز در آن جلوه گر می شود.
آل احمد در جایی از بی توجهی نویسندگان معاصر به شیوه ی نگارش و نرسیدن به اوج های سخن انتقاد کرده گفته است: «ادبیات معاصر پارسی به سبک بی توجه است. به اصالت در کلام، به پاکی تعبیر، به جزالت زبانی که به کار می برد، به ایجاز و به طور کلی به فصاحت و بلاغت. و این قضیه گاهی کار را به قلم انداز نوشتن کشیده است. اغلب شعرا مثل هم شعر می گویند و اغلب نویسندگان مثل هم می نویسند. خیلی به ندرت می شود از شعر یا نثری دریافت که امضای چه کسی باید پایش باشد.»
سفرنامه ی « حج» این یا آن نویسنده از این رو طرفه است که او بتواند با دید تازه اشیاء و رویدادها را ببیند و بشناساند، و چشم اندازهای شگرفی از سفر خود در برابر چشم خوانندگان بگسترد، به طوری که خوانندگان در سفر درونی و بیرونی نویسنده با او همراه شوند و از کشف ها و تجربه های او بهره گیرند. خسی در میقات از این ویژگی ها برخوردار است و اگر از این چشم انداز نگریسته شود اثر موفقی است و آل احمد با دیدگان انسانی جستجوگر کوشیده است آنچه در سفر بیست و سه روزه خود به مکه و مدینه و رویدادهای مهم دیده است با زبانی تازه و زنده و وصفی غالباً رسا و شیوا بیان می کند و در حاشیه ی این وصف ها و تصویرها مسائلی را مطرح سازد که شایسته ی دقت بسیار است. آل احمد در این کتاب بار دیگر نشان می دهد که نویسنده نمی تواند و نباید در اطاق خود بنشیند و درباره ی طبیعت یا انسان قلم بزند بلکه باید برای یافتن موضوع های تازه و زمینه های بکر چونان کاشفی جستجوگر به این سو و آن سو برود، رنگ همه ی گل ها را بنگرد و جهان را در نمودهای زشت و زیبا و شگفت انگیز آن نظاره گر شود و « ببیند آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟»
خسی در میقات سفرنامه ی ساده ای نیست که فقط از مسافرت به مکه و مناسک حج سخن گوید، بلکه نگرش تند و شتاب زده ای است درباره ی حاجیان و دربردارنده ی اوصافی درباره ی انگیزه ی درون نویسنده در این سفر و جستجو و گرایشی است به کشف نیروی ایمانی و معنوی در خویش. سفری است درونی و برونی به موازات هم. اشتیاقی است به دیدن مردمان و نگرانی درباره ی سرنوشت آنان، مردمی که به انگیزه ی رسم های دیرین [سنت] راه خانه ی خدا را در پیش گیرند و در آنجا از هر گوشه ی جهان از آفریقا، آسیا و اروپا و حتی آمریکا راه افتاده به یکدیگر می رسند و پس از پایان گرفتن مناسک به لانه و آشیانه ی خویش باز می گردند. آیا این مردمان ایمان و احساس اصیلی دارند؟ به قصد کشف حقیقتی راه افتاده اند؟ به انگیزه ای گنگ و خام به سوی کعبه می روند؟ و معبود یا « معشوق» ندیده به سرزمین خود می رسند؟ آیا این توده ی انبوه، فلسفه ی حج، گردهم آیی بزرگ اسلامی را به تمام معنا دریافته اند؟ آل احمد می کوشد به این پرسش ها پاسخ گوید و بیقراری ها و تجربه های برونی خود را تصویر کند.
نویسنده با جمله های بریده بریده ی کوتاه داوری دیگران، انگیزه ی درونی خودش را تصویر می کند: «بز گری که می خواهد خودش را بیشتر گم کند.» در کجا؟ در انبوه مردمان، برای یافتن خویش یا برای گریز از خویش؟ آل احمد، (ناصرخسروی) نیست که خفته بر بستر حریر، شب هنگام خوابی می بیند که کسی او را در خواب از نوشیدن شراب منع می کند و هنگامی که وی جویای چیزی می شود که « خرد و هوش را بیافزاید، سوی قبله اشارت می کند.» و بامداد برای « بدل کردن افعال و اعمال» خود به سوی کعبه راه می افتد. هرچند « ناصرخسرو» نیز گمشده ای دارد. ولی تشویش و هراس او با تشویش و بی قراری آل احمد متفاوت است. « ناصرخسرو» در سفر دور و دراز خود، با شتر آن بیابان های هراس آور را در می نوردد، از خوردن سوسمار به بار درختانی که مانند دانه ی ماش بوده پناه می برد و جاهایی رفته که مردم آنجا سالی یکبار روی آب نمی دیده اند. آل احمد با هواپیما سفر می کند. مهماندار هواپیما دخترکی است لبنانی و صبحانه « نانی و تکه مرغی و یک تخم مرغ، توی جعبه ای» و همراه با حاجی بعد از اینهایی که مردّدند مرغ ذبح شرعی شده است یا نه؟ قصد مقایسه در کار نیست. امروز اگر ناصرخسرو نیز زنده بود با هواپیمامی رفت یا با شتر. روشن است که سفر حج ناصرخسرو و آل احمد هر دو به انگیزه ای ژرف صورت گرفته است. برای یافتنی یا برای گریزی، ولی می توان پرسید که آیا آنچه ناصرخسرو در سفر حج خود یافت به دست آل احمد رسید یا نه؟
آل احمد گرچه درباره ی معنای حج رفتن جدی است، درباره ی ابزار و عوامل رسیدن به مکه به طنز و شوخی می گراید: «... و همه تیغ تراشی و آن خر رنگ کن های دیگر را رها کرده و روانه به کشفی. هر کدام یک جور. یکی به کشف سفر، دیگری به کشف کعبه و دیگری به کشف خود کشف.»
نویسنده سپس از انسان ها و انگیزه های آنان دور می شود و به چشم انداز طبیعت از مرکب هوانورد خود نظر می کند: «... مدتی از روی ابرها می رفتیم و پوشش پنبه ای آنها زیر پا و گاهی حفره ای و بعد ابرها گذشت و به جایش غبار آمد و زیر پا یک سره قرمز شد. و بعد روی صحرا بودیم و نوک کوه ها از پوشش یک دست شن درآمده. درست همچون جزیره هایی سر از دریا بیرون زده و جاهای دیگر گودال ها به رنگ اخرای روشن- داغمه ی خاک پس از باران، لابد. و بلندی های سیاه و سنگی و هیچ اثری از ابادی. و شن و شن و شن...»
می بینیم که آل احمد می خواهد ارزش هر لحظه ی سفر را دریابد، مدام در جستجو و کشف است، به این سوی و آن سوی می رود. ناظر بار و بندیل بستن همراهان است و زنانی را می بیند که پارچه های دستباف آفریقایی می فروشند: « و برای یکیشان دلم رفت. زنک 20-25 ساله ای و سخت زیبا... و چک و چانه ای برای خرید. ولی خودش سخت زیباتر بود تا پارچه هایش.(10) و این نه چیزی بود که او می فروخت یا من می خریدم...»
خسی در میقات یکی از اوج هایی است که « آل احمد» در نثر معاصر پارسی به وجود آورده است. آیا وی در نوشتن این کتاب به سفرنامه ی ناصرخسرو نظر داشت؟بعید نیست. آثاری از این همانندی را در خسی در میقات می بینیم.
انتهای پیام/

پژوهشیار