تبریزیم(27)/
بیلانکوه از قله تا بهشتی برای عرفا و شعرا + تصاویر
1399/11/28 - 15:51 - کد خبر: 37757
نصر: در ادامه معرفی محلات قدیمی تبریز به محله بیلانکوه می رسیم؛ محله ای که از جمله محلات قدیمی تبریز به شمار می رود.
به گزارش نصر، در شمال شرقی تبریز و در میانه منتهی اليه غربی بلندهای زردفام ساری داغ ( قله ) و کوهپایه های کوه سرخاب ( عینالی ) در دو سویه مهرانرود، محله ای با یادگارانی از گذشته های دور و رد پایی از سرسبزی قرار دارد به نام بیلانکوه.
نام بیلانکی را ولیانکوی، ولیانکوه و بیلانکوه هم نوشته اند و عده ای عقیده دارند که در اصل ولیانکوی بوده به معنای محله ولی ها ( وليان = اولیا )، عرفا و اهل حق و دین و راه رستگاری.
نام بیلانکی ( بیلانکوه ) همیشه هم ردیف و همسان محله باغمیشه بوده است و در تداول مردم تبریز - دو محله بیلانکی - باغمیشه را به علت وجود باغات حاصلخیز و سرسبز و قنات ها و چشمه های پرآب گوارا و محیط دلپذیر طبیعی - سنتی، نخواسته بودند از هم مجزا سازند و همان میوه جات آبدار و شیرین باغات باغمیشه شهرت خاصی داشت که نوشته شده خیار بیلانکی یا در بعضی کتاب های تاریخی ( بلهجان ) عين بالنگ خوشمزه و دلچسب است و در منابع و کتب قدیم به نام « بلهجان » برمی خوریم که مطابقت دارد با بیلانکی امروزی.
در کتاب روضه اطهار آمده است که (در کل آذربایجان در صدر اسلام ) هزار و دویست قلعه بود و در حوالی تبریز پنجاه قلعه و تبریز از کوه چرنداب تا کوه سرخاب بیشه بود و از جمله قلاع ، قلعه پشنگ ، قلعه زرنگ، قلعه شادهنگ ، قلعة بلهجان و خرم آباد . بیلانکی یا بیلانکوه گوشه ای از تبریز قدیم و نامش وامدار تربت پاک عرفا و اولیای مدفون در آن و « قله ) تپه ای مشرف بر تمام پهنه بیلانکی و قبرستانی با قدمت هشتصد ساله و بزرگانی چون اخی سعدالدین از عرفای بزرگ قرن ششم ( وفات در ۵۷۰ هجری قمری و همه از اکابر و عرفای بلند مرتبه، افسوس کا بس که امروز دیگر نشانی نمانده از آن مقابر شریف.
قله، زیباترین کوی شهر، در محله بیلانکی، بهشتی بود برای عرفا و شعرا و هنرمندان آواز و سحرخیزان بیداردل تبریز و باغات بسیار باصفا و دل انگیز که نزدیک به پنجاه شصت سال پیش، میعادگاه مردم خوش ذوق شهر به خصوص در دمادم صبحگاهان پرطراوت بهار و تابستان حتی پاییز رنگارنگ که آواز دلنشین سنتی اهل دل و وادی عشق ، از گوشه و کنار باغات قله ، گوش انسان های خسته دل را نوازش می داد و روح را صفا می بخشید و چه خوشمزه و گوارا بود عسل و کره و پنیر و ماست و قیماق ( سرشیر ) آقا سید حسن قهوه چی با چای و قلیان معطر و تنباکوی حکان و کاشان و قیافه بشاش و نورانی این آقا سید که چقدر چالاک بود و اهل دل و چندین کندوی عسل داشت و تعدادی گاو و گوسفند که این انسان دوست داشتنی همواره از محصول دام های خود از علاقمندان و مردم باذوق تبریز در قهوه خانه قله پذیرایی می کرد که افسوس و صد افسوس نه قله ماند و نه سید حسن و نه انسانهای پاکدل و عارف و باصفا و سرانجام « نه گل ماند و نه گلزار » ...
درست مقابل قله در آن سوی مهرانرود و بر دامن سرخ فام سرخاب کوه، ویرانه هایی درهم فرو رفته و بنای برج مانند در میان ویرانه ها، همچون فوران آتشفشانی مهیب ، برآ همچون آهی از سر حسرت بر زوال و نابودی آن مجموعه باشکوه « ربع رشیدی » جایگاه علم و فرهنگ و هنر، برخاسته از همت بلند خواجه رشیدالدین ، طنین انداز در جهان فرو رفته به خواب، برآمده از اعماق تاریخ یا قرون وسطایی. صد حیف که این کعبه آمال جویندگان دانش و علم، دولت مستعجل داشت و دیری نپایید.
برج باره های روی ویرانه هایش باز مانده از روزگاری دیگر نزدیکتر به روزگاران یا روزگار صفویان که بقایای برج و باروهای موجود در مجموعه رشیدیه مربوط است به بنای قلعه تبریز و بر روی ویرانه های ربع رشیدی به سال ۱۰۲۰ هجری قمری در دوره شاه عباس اول از مصالح شام غازان که برای دفاع از حملات عثمانی ها ساخته شد.
پای قله بر ساحل مهرانرود باغی زیبا که کمال بهشت اش لقب داده با آرامگاه بزرگانی چون کمال خجندی، مولانا طوسی و مشربی شاعر و کمال الدین بهزاد ( نقاش و مینیاتوریست بزرگ ایرانی ملقب به مانی ثانی وفات در ۹۴۲ هجری قمری در تبریز که امروزه پارک در کمال نامند و قبر سلطان محمد نقاش و سلطان محمود مجلد، همه بزرگانی آرمیده در خاک بهشت و سلطان محمد نقاش، بزرگمردی که هم عصر بهزاد و استاد شاه تهماسب در فن نگارگری بود و به تعبیر کمال خجندی منظور از بهشت نامی بود که کمال به باغچه و خانقاهش در محله بیلانکی داده بود.
به جانب شرقی باغ و بهشت کمال، پل بیلانکوه، این کهن ترین پل تبریز با نمایی زیبا و متین، پیونددهنده دو سوی رود، دو پاره از محله بیلانکوه است.
سوی دیگر پل، چشمهای جوشان از دل زمین، هنوز سیراب نشده از سیر جمال آفتاب، اسیر هرز آب جاری بر بستر مهرانرود و در طرفي دیگر یخچال ( بیلانکوه ) نمادی از ذوق و استعداد معماران باهوش این سرزمین، رها در گوشه ای غریب و فراموش شده. حالا کمی بالاتر از پای قله، توتستان بیلانکوه ( بیلانکی ) به جای آن باغ باصفا و آن تفرجگاه مردم شهر در سال های گذشته کویری خشک با نیم تنه های سوخته و در هم شکسته درختان توت خود می نماید.
باغات انبوه بیلانکوه، آن چنان تنک شده اند که به سادگی می توان عمارت کلانتری را در وسط باغ کلانتر به نظاره نشست.
آخر این باغات جای درختان گردو، زردآلو ، آلو و بادام را به تیرآهن و سیمان و آجر و بتون داده اند و از آن همه سرسبزی تنها رد پایی بر جای مانده آن هم بسیار ناچیز و چون نواری باریک بر ساحل رود.
با این حال بیلانکوه، امروزه نیز نشانه هایی ارزشمند از گذشته های باشکوهش در دل نهفته دارد با کمی تأمل در آنها می توان روزهای پررونق و شکوفایی اش را در برابر دیدگان مجسم ساخت.
انتهای پیام/